کافه بوک/ مرگ قسطي دومين رمان لويي فردينان سلين، نويسنده بزرگ فرانسوي در سال ۱۹۳۶ منتشر شده است. او اولين رمان خود – کتاب سفر به انتهاي شب – را در ۳۸ سالگي در ۱۹۳۲نوشت که جامعه ي ادبي را انگشت به دهان کرد.
آنچه سلين ترسيم مي کند واقعيت نيست، وهم و هذياني است که واقعيت برمي انگيزد. – اندره ژيد
در قسمتي از متن پشت جلد کتاب آمده است:
از زمان جنگ تا حالا جنون همينطور در تعقيبم بوده، يک بند به مدت بيست و دو سال. معرکه است. هزار جور سر و صدا و قشقرق و هياهو را روم امتحان کرده. اما من از خودش هم سريع تر هذيان بافته ام. رويش را کم کرده ام.
سلين زندگي پر فراز و نشيبي داشته که توصيه مي کنم حتما در موردش بخوانيد.
قبل از هر چيزي ميخوام رازهايي را در مورد کتابهاي سلين به شما بگم:
کتابهاي سلين رو هرگز به عنوان اولين رمان براي خوندن انتخاب نکنين، چون ممکنه کلاً از خوندن رمان بلند پشيمون بشين!
هرگز در ۵۰ يا ۷۰ صفحه اول در مورد کتاب قضاوت نکنيد و رهاش نکنين. اين صفحات را شايد بايد دوبار خواند تا فهميد براي من که سه بار بود اما اگر هم نخونديد مهم نيست چون اصل رمان تازه از صفحه ۶۰ شروع ميشه و تا پايان ادامه پيدا مي کنه و کاملا مرتب و بهم پيوسته و خوب نوشته شده است.
کتابهاي سلين رو هرگز با عجله و بي حوصله نخوانيد، چراکه هم لذت يک کتاب عالي رو از دست ميديد و هم سر رشته ماجرا را از دست ميديد. چون بدون شک کتابهاي سلين، کتابهاي روان و ساده اي نيستن و اين امر با وجود ترجمه بسيار خوب مهدي سحابي هم برطرف نشده ا
در مرگ قسطي با يک رمان ۷۲۴ صفحه اي روبه رو هستيم که ۶۰ صفحه اول شايد از هم گسيخته و از يک شاخه به شاخه اي ديگر پريدن نويسنده به نظر بيايد.
در ۶۰ صفحه اول نويسنده دردل مي کند و از حرفه اش – که پزشکي است – از گوستن سابايو که او هم پزشک است و هم پسر خاله اش، از منشي پيرش از خواهرزاده منشيش و همچنين از مادرش و از رمان افسانه واري که گمشده، شکايت مي کند.
در اين ۶۰ صفحه گاهي چند پاراگراف مرتب و مربوط بهم داريم و گاه چند صفحه به ريخته و هذيان وار.
قطعا ترجمه عالي و خوب مترجم فقيد مهدي سحابي، در هر چه بهتر درک شدن اين رمان تاثير بسزايي دارد.
از صفحه ۶۱ به بعد با داستان کودکي فردينان – شخصيت اصلي کتاب – طرف هستيم که بي شباهت با زندگي خود سلين نيست و چه بسا اتوبيوگرافي خود سلين است.
تعابير نويسنده در توصيف مادر، مادربزرگ و مخصوصاً پدرش از فراموش نشدني ترين بخشهاي کتاب مرگ قسطي به حساب مي آيد. انگار فردينان و پدرش يک جورايي در حال مبارزه هستند و در يک سوم ابتدايي شاهد مبارزه واقعيشان نيز خواهيم بود.
در اين کتاب سلين زندگي را تحليل مي کند. مي گويد همه انسانها زندگي مي کنند تا بميرند. گريزي از مرگ نيست و اين زمان است که انسان را به مرگ نزديک مي کند. با اين حال نوشته هاي او با اين همه تلخي و گزندگي از چنان طنز قوي برخوردارند که خواننده اي را که سخت غرق در خشونت متن است را دچار خنده اي تلخ مي کند.
ژان پل سارتر معتقد است که سلين عادت به در افتادن با شر در عين پشت کردن به خير دارد.
قسمت هايي از متن کتاب مرگ قسطي
کار ما، طبابت، کار پدر درآري ست. شب که مي شود او هم رُسش کشيده ست. تقريبا همه سوالهايي مي کنند که آدم را خسته مي کند. چه فايده که تر و فرز کار کني، چون بايد بيست بار همه جزئيات نسخه را شرح بدهي.لذت مي برند از اين که آدم را به حرف بکشند، جان آدم را به لبش برسانند… هر توصيه و سفارشي که به اشان بکني گوش نمي دهند، عين خيالشان نيست. اما مي ترسند که مبادا به اندازه کافي براشان زحمت نکشي، براي اطمينان بيشتر پافشاري مي کنند؛ بله بادکش، راديولوژي، آزمايش خون… دست مالي و معاينه از بالا تا پائين… اندازه گيري همه چيز… فشار خون و از اين مزخرف ها…
گوستن ميگفت: «ميتوني گاه به گاهي چيزهاي خوب و خوشايند تعريف کني… زندگي هميشه هم نکبت نيست.»
مادرم ميز را مي چيد. يک بشقاب از دستش مي افتاد. پدرم عصباني مي شد، خيز بر مي داشت که کمکش کند. آشپزخانه آن قدر کوچک بود که هي مي خورديم اين ور و آن ور. براي آدم عصبي اي مثل بابام جا نداشت…
روي سنگفرش هاي کت و کلفت، مادرم دستم را مي گرفت و مي کشيد تا ازش عقب نمانم… آن قدر عجله داشتيم که من توي همان شلوارم خودم را سبک مي کردم. اصلاٌ من تا سربازي هميشه کونم گهي بود، بس که همه جوانيم عجله داشتم.
پدرم مرد تنومند موبوري بود، براي هيچ و پوچ از کوره در مي رفت، يک دماغ گرد مثل بچه شير خوره و سبيل خيلي کلفتي داشت… فقط گرفتاري ها و بدبختي ها يادش مي ماند که صد تا صد تا هم سرش آمده بود. وحشتناک ترين چيزها را پيش خودش مجسم مي کرد… با چيزهايي که توي کله اش بود مي شد بيست تا تيمارستان را پر کرد.
مشخصات کتاب
کتاب مرگ قسطي
نويسنده: لويي فردينان سلين
ترجمه: مهدي سحابي
انتشارات: مرکز
تعداد صفحات: ۷۲۴
قيمت چاپ سيزدهم: ۴۵۸۰۰ تومان
اين مطلب با همکاري م – رسولي نژاد نوشته شده
بازار