آخرين خبر/
دوستان عزيز، اين شبها با قصهاي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علياکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد.
قسمت قبل
سالها گذشت. فصول اوليه آمد و رفت و عمر کوتاه حيوانات سپري شد. زماني رسيد که ديگر کسي جز کلوور و بنجامين و موزز و چند خوک دوران قبل انقلاب را به خاطر نداشتند. موريل مرده بود. بلوبل وجسي و پينچر مرده بودند. جونز هم مرده بودـ در يکي از بيمارستانهاي معتادين به الکل درگذشته بود. سنوبال فراموش شده بود. باکسر نيز جز از ذهن معدودي که او را مي شناختند فراموش شده بود. کلوور ماديان پيري شده بود، مفاصلش سخت و چشمش در شرف آب آوردن بود. دو سال از سن تقاعدش مي گذشت ولي در واقع تا اين تاريخ هيچ حيواني بازنشسته نشده بود. مدتها بود که ديگر صحبت دادن گوشه اي از زمين چراگاه به حيوانات بازنشسته در بين نبود. ناپلئون خوک نر رسيده اي شده بود با يکصد و بيست و پنج کيلوگرم وزن. سکوئيلر چنان چاق شده بود که به زحمت چشمهايش باز مي شد. تنها بنجامين همان بود که بود و تغييري نکرده بود، جز آنکه اطراف پوزه اش خاکستري شده بود و بعد از مرگ باکسر عبوس تر بود و کمتر حرف مي زد.
هرچند جمعيت به آن ميزاني که روزهاي اوليه انتظارش مي رفت افزايش نيافته بود ولي بر تعداد مخلوقات مزرعه اضافه شده بود. حيواناتي به دنيا آمده بودند که انقلاب برايشان حکم افسانه دوري را داشت که دهن به دهن به آنها رسيده باشد و حيوانات ديگري خريداري شده بودند که قبل از ورودشان هرگز چنين داستاني به گوششان نخورده بود. مزرعه در حال حاضر علاوه بر کلوور سه اسب ديگرداشت. اسبهاي خوب و قابل ملاحظه اي بودند، خوب کار مي کردند و رفقاي خوبي بودند ولي احمق بودند. هيچکدام در الفبا از حرف ب جلوتر نرفتند. هر چيزي که راجع به انقلاب و اصول حيوانگري به آنان گفته مي شد، مي پذيرفتند. مخصوصا اگر کلوور مي گفت چون برايش احترام مادري قائل بودند، ولي معلوم نبود که چيز زيادي از آن دستگيرشان شده باشد.
وضع مزرعه پر رونق تر و منظم تر از پيش بود: حتي با خريد دو قطعه زمين از آقاي پيل کينگتن، وسيعتر هم شده بود. آسياب بالاخره با موفقيت ساخته شده بود و مزرعه داراي يک ماشين خرمن کوبي و يونجه برداري بود و بناهاي تازه اي بر آن اضافه شده بود. ويمپر صاحب درشکه تک اسبه اي شده بود ولي از آسياب هرگز به منظور توليد نيروي برق استفاده نشد. ازآن براي آسياب کردن غله استفاده مي شد که سودسرشاري داشت. حيوانات با جديت زياد در کار ساختمان آسياب بادي ديگري بودند و قرار بود پس از اتمام آن ماشين مولد برق کار گذاشته شود اما از زندگي پرتجملي که زماني سنوبال ذهن حيوانات را پر کرده بود، يعني طويله هاي مجهز به چراغ برق و آب سرد و گرم و سه روز کار در هفته هيچ صحبتي در ميان نبود. ناپلئون گفته بود اين حرفها برخلاف اصول حيوانگري است و سعادت در کار زياد و زندگي ساده است.
مزرعه به تحقيق غني تر شده بود، بدون اينکه حيوانات به استثناي خوکها و سگها، غني تر شده باشند. شايد اين وضع تا اندازه اي به اين دليل بود که تعداد خوکها و سگها زياد بود. البته اينطور نبود که آنها اصلا کار نکنند، به هر حال به روال خودشان کارميکردند. همانطور که سکوئيلر توضيح مي داد و هرگز هم خسته نمي شد، اداره مزرعه و نظارت بر آن نياز به کار زياد داشت. نوع کارش طوري بود که حيوانات جاهلتر از فهم آن عاجز بودند. سکوئيلر به حيوانات مي گفت که مثلا خوکها بايد هر روز براي چيزهاي مرموزي که آنها را «پرونده» ،«گزارش »، «پيش نويس» و «اساسنامه» مي گويند فعاليت کنند. يعني برگهاي بزرگ کاغذ را با دقت از نوشته سياه مي کردند و وقتي کاملا از نوشته پر مي شد، آن را مي سوزاندند. سکوئيلر مي گفت اين کار براي بهبود وضع مزرعه حائز اهميت است اما به هر حال از کار خوکها و سگها که هم تعدادشان خيلي زياد بود و هم هميشه اشتهاي خوبي داشتند مواد غذايي توليد نمي شد اما زندگي ساير حيوانات تا آنجا که يادشان بود همان بود که هميشه بود. معمولا گرسنه بودند، روي مشتي کاه مي خوابيدند، از استخر آب مينوشيدند، در مزرعه کار مي کردند، در زمستان از سرما و در تابستان از مگس در رنج بودند.
آنهاکه پيرتر بودند گاه سعي مي کردند به خاطر بياورند که روزهاي اول بعد از انقلاب، زماني که جونز تازه اخراج شده بود اوضاع از امروز بهتر بود يا نه ولي چيزي به خاطرشان نمي آمد و معياري نداشتند که زندگي کنوني خود را با آن قياس کنند. فقط آمار و ارقام سکوئيلر بود که به طور ثابت نشان مي داد همه چيز روز به روز در حال بهبود است.
مسئله براي حيوانات لاينحل بود، به هرتقدير آنها فرصت تفکر نداشتند. تنها بنجامين مدعي بود که جزئيات زندگي طولانيش را به خاطر دارد و مي داند که همه چيز همان است که هميشه بوده و بعدها نيز به همين منوال خواهد ماند. زندگي نه بدتر مي شود نه بهتر و مي گفت گرسنگي و مشقت و حرمان قوانين لايتغير زندگي است.
با تمام اين احوال هيچگاه حيوانات نوميد نشدند، حتي براي يک لحظه هم احساس افتخارآميز و امتياز عضو قلعه حيوانات بودن را از ياد نبردند. در سراسر انگلستان مزرعه آنها تنها مزرعه اي بود که به حيوانات تعلق داشت و حيوانات خود آن را اداره مي کردند. همه حيوانات، حتي جوانترين و تازه وارديني که از پنج شش فرسخي به آنجا آورده شده بودند از اين مطلب با اعجاز آميخته به تحسين ياد ميکردند. وقتي صداي شليک را مي شنيدند و يا پرچم سبز را بالاي دکل در اهتزاز مي ديدند وجودشان مالامال از غرور مي شد و رشته سخن هميشه به روزهاي پرافتخار گذشته، اخراج جونز، صدور هفت فرمان و جنگهاي بزرگي که به شکست بشر مهاجم منجر شده بود کشيده مي شد.
ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار