5
0
202
آخرين خبر/ دلا ديشب چه مي کردي تو در کوي حبيب من
الهي خون شوي اي دل! تو هم گشتي رقيب من
خيال خود به شبگردي، به زلفش ديدم و گفتم
رقيب من! چه مي خواهي تو از جان حبيب من
نهيبي مي زدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهيب من
خوشم من با تب عشقت، طبيب آمد جوابش کن
حبيبم! چشم بيمار تو بس باشد طبيب من
من از صبر و شکيبم شهريارا شهره ي آفاق
همه آفاق هم حيران از اين صبر و شکيب من
برگرفته از time_dialog