از کشنده کلاسیک «ببر» چه می دانیم؟
![از کشنده کلاسیک «ببر» چه می دانیم؟](https://app.akharinkhabar.ir/images/2024/06/22/d59f9106-792f-48b8-9b61-4fd7bb9aedc0.png)
آخرین خودرو/ همه چیز از یک سوال شروع میشود؛ آیا خودروهای کار و تجاری را میتوان کلاسیک محسوب کرد یا خیر؟
بنا بر بسیاری از تعریفها، خودروهای کار و تجاری، استیشنها و ماشین آلات کشاورزی، هرگز شامل این تقسیمبندی نمیشوند. اما با بررسی و کنکاش در بسیاری از رسانههای خودروهای کلاسیک در آمریکا تصاویر متعددی از انواع تراکتور، کمباین و … را می بینیم که نهتنها عنوان کلاسیک را دریافت کردهاند، بلکه هم اکنون در موزهها در حال حفظ و نگهداری شدن هستند.
پس در یک تعریف کلیتر شاید بتوان هر وسیله نقلیهای که تاثیری بر جامعه داشته باشد را، فارغ از سن و کاربری، در ردیف کلاسیکها قرار داد.
اما برگردیم به موضوع خودمان یعنی تانکبر ببر ۴۰۰. ریشه این کامیون باز میگردد به دهه ۵۰ خورشیدی و پیش از وقوع انقلاب سال ۵۷ و همزمان با تلاش پهلوی در جهت ایجاد روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و … با بلوک شرق، که تعداد قابل توجهی از تسلیحات ساخت شوروی روانه ارتش شاهنشاهی ایران شد که یکی از این خریدها، کامیون ماز ۵۳۷ بود که با کاربری تانکبر به ناوگان ارتش ایران پیوست.
با وقوع جنگ ایران و عراق و ضرورت فعالیت در مناطق جنوبی ایران، بدلیل گرمای زیاد این ناحیه از کشورمان، ماز ۵۳۷ هم مانند سایر خودروهای ساخت شوروی با مشکل افزایش دمای موتور روبرو شد. علاوه بر این بدلیل حجم بالای دودی که از اگزوز این خودرو خارج میشد بهراحتی قابل رهگیری و منهدم شدن از سوی نیروهای عراقی بود تا بدین ترتیب یکی از اصلی ترین تانکبر های نیروهای نظامی ایران زمینگیر شود و بار اصلی جابجاییها بر دوش کشندههای بنز و تیتان اختصاصی ارتش باشد. تحریمهای جهانی علیه کشورمان در زمان جنگ نیز موجب شده بود که هیچ کشوری کامیون تانکبر به ایران نفروشد و همین موضوع باعث شد تا سرلشگر فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش ایران و دیگر همرزمان او به دنبال راهحلی داخلی برای برطرف ساختن این موضوع باشند.
در آن زمان اما بهدلیل وقوع انقلاب، ملی شدن اکثر صنایع ایران و خروج بیشتر صنعتگران معروف از کشور، کمتر فرد متخصصی را برای حل این مشکل میشد پیدا کرد. اما یکی از معدود افرادی که پس از این جریانات در کشور حضور داشت، مرحوم اصغر قندچی بنیان گذار ایران کاوه بود که پس از مطلع شدن از این موضوع بهسرعت و داوطلبانه به جبهههای جنگ رفت تا طی فرایندی چند ماهه و البته با هزینه شخصی خود، موتور کشنده ماز ۵۳۷ را با موتور ماک جایگزین نماید. تا پس از این اتفاق مشکل تانکبر های ساخت بلوک شرق ارتش ایران به کلی برطرف شود.
با پایان یافتن جنگ و آغاز بحثهای خودکفایی و بومیسازی در کشور، یکی از محصولات بومی که هر روزه در رسانههای ایرانی میشد دید تسلیحات ایرانی بودند که در حقیقت نمونه تغییر شکلیافته و گاه بهبود یافته همان نمونههای قدیمی خارجی بودند که حالا با نامی ایرانی رونمایی میشدند.
یکی از همین تلاشهای اولیه در جهت ساخت کشنده تانکبر داخلی ببر ۴۰۰ بود که پروژه طراحی و توسعه آن بر اساس شاسی ۸ در ۸ همان ماز ۵۳۷ و موتور ماک E7 اهدایی مرحوم قندچی آغاز شد، اتاق جدید که با بهرهگیری از قطعات مشترک با سایر کامیونهای بازار و اتاقی که در سازمان تحقیقات و جهادخودکفایی نیروی زمینی ارتش رونمایی شد.
اما داستان این تانکبر به ظاهر جدید و بومی پس از مدتی استفاده وارد مرحله جدیدی شد، مرحلهای تلخ که با هویدا شدن ایرادات فنی و مونتاژی فراوان همراه بود و پس از مدتی کوتاه، زمینگیر و از رده خارج اعلام شد.
در حقیقت پیشرانه جدید ۴۰۰ اسب بخاری که دلیل کد ۴۰۰ در پس نام این کامیون بود توان کافی برای به حرکت در آوردن ببر را نداشت و مزید علت شدن شاسی سنگین ماز، تواناییهای حرکتی کند و بالا رفتن دمای پیشرانه را به دنبال داشت ضمن آنکه اتاق جدید از مشکلات فراوان طراحی و مونتاژی رنج میبرد.
پس از راهی شدن ببر۴۰۰ به مراکز اسقاط اینبار شاهد تولد کشندهای دیگر بر اساس همان شاسی ماز ۵۳۷ با نام ظفر بودیم محصولی با اتاقی جدید که طراحیهای چند دهه قبل بلوک شرق را به یاد میآورد و همچنان بدون هیچ تغییری بر اساس همان شاسی ماز ۵۲۷ و پیشرانه ۴۰۰ اسب بخاری E7 ماک با کاربریهای حمل انواع لانچر، موشک، رادار، راکت و پستهای فرماندهی رونمایی شد سباز جدید ایرانی روسی توانایی حمل ۲۴ تن بار را دارا است اما هیچگاه از میزان دقیق شیبروی این خودرو صحبتی نشده و همواره بهصورت دارای توانایی عبور از شیبهای تند طولی و عرضی، گودالهای عریض، آب با عمق زیاد و موانع پلهای توصیف شده. نقطه قوت این کامیون همچنان همان سیستم تعلیق مستقل و محورهای متحرکی بود که سالها قبل در محصول ماز و یا حتی ببر ۴۰۰ نیز دیده بودیم این کامیون که به دستان متخصصان وزارت دفاع ساخته شده بود یک همزاد در نیروی زمینی ارتش و بازهم سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی این نیرو داشت. کامیونی به نام ذوالجناح که البته با داشتن یک محور اضافهتر و با آرایش ۱۰×۱۰ سعی در متمایز ساختن خود نسبت به ظفر و دیگر تلاشهای انجام گرفته بر روی شاسی سرباز شوروی سابق داشت.
ذوالجناح همچنان از همان موتور و گیربکس ماک اهدایی مرحوم قندچی بهره میبرد که به اشتباه در برخی منابع موتور آن را نمونه ۵۰۰ اسب بخاری تولیده شده در ایران ذکر کردهاند و به منظور حمل سامانه های موشکی ۳۰۰ S و باور ۳۷۳ طراحی شده است. این خودروی نظامی وزنی در حدود ۲۱ تن دارد. البته باید توجه داشت که برای حمل و نقل سیستمهای دفاع هوایی؛ چنین خودروی عظیم و بزرگی مورد نیاز نیست و باید کارکردهای دیگری را هم برای ذوالجناح در نظر گرفت.
ذوالجناح با بهرهگیری از شاسی ۱۰ اینچی و توانایی حمل ۳۰ تن بار و فرمانپذیری دومحور جلویی به همراه محور انتهایی بیشتر برای حمل سیستمهای دفاع موشکی مناسب است؛ اما با این وجود ذوالجناح توان حمل موشکهای بالستیک، رادارها و… را دارد.
در مورد طراحی ظاهری آن باید گفت که با استایلی بیش از حد اغراقآمیز و فضایی روبرو هستیم که ارتفاع ۳۴۰ سانتیمتری اتاق ابهت بالایی را به آن میبخشد که البته نمای جلویی تعجبزده و خنگ آن ابهتش را کمتر میکند. علاوه بر این، علیرغم ابعاد فوقالعاده بزرگ اتاق با کابینی تنگ و کوچک که فقط دو نفر را آنهم به زحمت در خود جای میدهد روبرو هستیم و میتوان گفت که فضا سازی و مهندسی ابعاد در ذوالجناح بسیار ضعیف بوده و شاهد هدر رفتن فضای موجود هستیم. جا داشت با پرداختن بیشتر به مبحث طراحی ظاهری و فاصله گرفتن از اغراقهای بیشاز حد و به یاد داشتن هدف از ساخت این محصول و کاربری اصلی آن طراحی ماندگارتر، پختهتر و البته قدرتمندتری را بدان بخشید.
در ذوالجناح هم مانند اسلاف خود، موتور در پشت اتاق و نه در زیر اتاق نصب شده تا مزایایی همچون بهتر شدن تقسیم وزن و نقطه ثقل و دسترسی بهتر به موتور را بهدنبال داشته باشد.
در پایان باید گفت که ایکاش در ایران هم مانند سایر کشورهای دنیا موزهای برای نگهداری و نمایش تجهیزات نظامی بهوجود میآمد تا تلاشهای ابتدایی این کشور برای ساخت جنگافزارها و به نوعی استقلال در این زمینه را به نسلهای بعدی نشان داد. البته که تلاشهای اندکی در این زمینه انجام شده و برای مثال نیروی هوایی ارتش موزه اختصاصی خود را با جمعآوری برخی از تجهیزات قدیمی خود راهاندازی نموده اما در هیچجا اثری از امثال ببر۴۰۰ نیست و به احتمال بسیار زیاد تمام ببرهای تولید شده اسقاط و نابود شدهاند. ببر ۴۰۰ از آن جهت دارای اهمیت است که آغاز گر روندی بود که اگر به درستی و با جدیت دنبال میشد امروز حداقل در زمینه خودروهای سنگین نظامی ایران حرفهای بیشتری برای گفتن داشت و به جای ترکیب کردن شاسیهای قدیمی مرسدس بنز با اتاق و پاورترین ولوو و ارائه محصول بیهویتی همچون کیان، با کامیونهای متناسبتر و کارآمدتری روبرو میشدیم که میشد با انتقال تکنولوژی بدست آمده در این زمینه به کاربریهای عادی بازار چینی زده امروز را نجات داد. اما افسوس که هیچیک از این اتفاقات رخ نداد.