
و ناگهان هیولایی که شرور نیست!

چارسوفرهنگ/
🔹فیلم فرانکنشتاین به کارگردانی گیلرمو دلتورو، یکی از موردانتظارترین آثار سینمایی سال ۱۴۰۴ بود که پس از سالها انتظار، سرانجام ماه گذشته در سینماهای منتخب در آمریکا اکران محدود شد و از آبانماه روی پلتفرم نتفلیکس در دسترس قرار گرفت. این فیلم اقتباسی شخصی و عمیقاً وفادارانه از رمان جاودانه مری شلی است؛ اثری که دلتورو از کودکی عاشق آن بوده و بیش از سه دهه برای ساخت نسخهای ایدهآل از آن صبر کرده بود. نتیجه، درامی گوتیک و حماسی است که بیش از یک فیلم ترسناک، قصیدهای غمانگیز برای تنهایی، طردشدگی و مرزهای انسانیت به شمار میرود.
🔹دلتورو اصولا به هیولا علاقه عجیبی دارد. او پیشتر در آثاری چون هزارتوی پن، ستون فقرات شیطان و شکل آب، انسانیت را در دل موجودات عجیب و غریب جستوجو کرده بود و اینجا نیز همان مسیر را با قدرت بیشتری ادامه میدهد. فیلم با صحنهای تأثیرگذار در قطب شمال آغاز میشود -دقیقاً مانند رمان شلی- و سپس به گذشته بازمیگردد تا داستان ویکتور فرانکنشتاین، دانشمند جاهطلب و خودشیفته با بازی اسکار آیزاک و فرآیند آفرینش موجودی را روایت کند که قرار است زندگی هر دوی آنها را برای همیشه دگرگون سازد.
🔹بزرگترین نقطه قوت فیلم، بدون تردید بازی جیکوب الوردی در نقش موجود است. الوردی که پیشتر بیشتر با نقشهای جوانپسند شناخته میشد -در سالتبرن عالی بود- اینجا تحولی خیرهکننده خلق کرده و موجود را نه بهعنوان هیولایی وحشتناک، بلکه بهمثابه انسانی شکننده، حساس و سرشار از درد و خشم بهتصویر میکشد. حرکات بدن، نگاههای پرمعنا و حتی سکوتهای طولانی او، تماشاگر را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد و موجود را به قهرمان واقعی و قربانی اصلی داستان تبدیل میکند. دلتورو موجود را همچون یک اثر هنری ناتمام و زیبا تصور کرده؛ موجودی که با وجود ظاهر ترسناکش، بیش از خالق خود انسان است.










