. لحظاتی پیشآنکه دوستش داشتم..... مسافری بود همیشه در دستهایش چمدانی و در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود اما از لب هایش حرفی از رفتن نمیریخت آنکه دوستش داشتم..... شبی تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست ذره ذره زیباییش را در آغوش دیگران جای گذاشت و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را آنکه دوستش داشتم..... از ابتدا برای رفتن آمده بود و برای ماندنش به همراه من 000000
آنکه دوستش داشتم..... مسافری بود همیشه در دستهایش چمدانی و در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود اما از لب هایش حرفی از رفتن نمیریخت آنکه دوستش داشتم..... شبی تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست ذره ذره زیباییش را در آغوش دیگران جای گذاشت و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را آنکه دوستش داشتم..... از ابتدا برای رفتن آمده بود و برای ماندنش به همراه من لحظاتی پیش