نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دخترونه زنونه

بدون دست‌وپا، با قلبی پر از امید

منبع
خراسان
بروزرسانی
بدون دست‌وپا، با قلبی پر از امید

خراسان/ درباره نیک ویچیچ، یکی از معروف‌ترین سخنرانان انگیزشی دنیا که به صورت مادرزادی بدون دست و پا به‌دنیا آمد اما به‌رغم محدودیت‌ها، موانع زیادی را از پیش‌رو برداشت تا فرد موفقی باشد 
شاید شما هم در فضای مجازی کلیپ‌های سخنرانی‌اش را دیده باشید. مردی بدون دست و پا که با سخنرانی‌های انگیزشی خود جوانه‌های امید و حرکت را در دل انسان‌های زیادی می‌رویاند. «نیک ویچیچ» به دلیل ابتلای مادرزادی به سندروم تترا آملیا، بدون دست و پا به دنیا آمد. می‌توانید شوک بزرگی را که پدر و مادرش زمان تولد او داشتند تصور کنید؛ در آن شرایط کسی نمی‌توانست تصور کند که این کودک زیبای معلول، روزی به یکی از موفق‌ترین افراد جهان تبدیل شود. همیشه از سخنرانان انگیزشی انتقاد می‌شود که امید واهی به جامعه تزریق می‌کنند. اما درباره نیک اوضاع متفاوت است؛ چون او با رنج زیاد نشان داده اراده انسان چگونه محدودیت‌ها را کنار می‌زند. نیک از اولین کودکانی بود که پس از حذف قانون ممنوعیت ورود افراد معلول حرکتی به مدارس معمولی، مانند دیگر کودکان سالم به ادامه تحصیل پرداخت. در  ۸ سالگی به دلیل تمسخرهای شدید همکلاسی‌هایش افسرده شد. در این پرونده مروری بر زندگی پرپیچ و خم او داریم؛ از روزگاری که در کودکی می‌خواست جان خودش را بگیرد تا امروز که یکی از چهره‌های شناخته شده است.
 هیچ‌کس مرا بغل نکرد
نیک سال ۱۹۸۲ به دنیا آمد؛ با تلاش بسیار زیاد و به کمک مادرش یاد گرفت با دو انگشتی که در انتهای اندامی مانند پا در سمت چپ پایین‌تنه‌اش وجود دارد، بنویسد. همچنین کارهای روزانه دیگری مانند نوشیدن آب با لیوان، تایپ، پرتاب توپ بیس‌بال و ... را آموخت. در دبیرستان به عنوان رهبر گروه برای موسسه خیریه اعانه جمع می‌کرد و در ۱۷ سالگی موسسه خود با عنوان «زندگی بدون دست و پا» را به منظور امید دادن به افراد افسرده و ناتوان تاسیس کرد. در ۲۱ سالگی از دانشگاه گریفیت با دو مدرک کارشناسی در رشته‌های حسابداری و برنامه‌ریزی مالی فارغ‌التحصیل شد. نیک ویچیچ سخنران انگیزشی و مدیر سازمان غیرانتفاعی «زندگی بی‌حد و مرز» است. از دیگر مهارت‌های او شنا، موج‌سواری و بازی گلف است. او درباره خودش می‌نویسد: «وقتی به دنیا آمدم، پدرم که در اتاق زایمان حضور داشت، از دیدنم بدحال شد و بیرون رفت. پزشکان و پرستاران شوکه شده بودند و به سرعت مرا از مادرم دور کردند. مادرم که پرستار همان بیمارستان بود، متوجه شد که اتفاق بدی افتاده است. پرسید چه شده؟ بچه مرا کجا بردید؟ راستش را بگویید؟ کسی توان نداشت ماجرا را به مادرم بگوید. واقعیت این بود که من بدون دو دست و دو پا به دنیا آمدم، فقط یک تنه بودم. معاینات دوران بارداری مادرم هیچ‌وقت نشان نداده بود که من چنین شرایطی دارم. تصور کنید که زوج جوانی منتظر به دنیا آمدن فرزندی سالم هستند اما یک‌باره با این شرایط مواجه می‌شوند پرستاران تصمیم گرفتند مرا به مادرم نشان دهند. مادرم وقتی مرا دید، حیرت‌زده شد، جیغ کشید و گفت این را از جلوی چشمانم دور کنید. وقتی به دنیا آمدم هیچ کس مرا بغل نکرد. مدت زمانی طول کشید تا پدرم بر احساس شوک اولیه‌اش غلبه و مرا مهربان‌تر نگاه کند. مادرم افسرده شده بود اما بالاخره حس مادری بر احساسات اولیه او هم غلبه کرد و مرا پذیرفت».
هیچ آینده‌ای در انتظارم نبود
نیک در بخش دیگری از کتابش می‌نویسد: «از وقتی پا به این جهان گذاشته بودم، یک دنیا غم، مشکل، سوال، اضطراب و اندوه را برای والدینم آوردم: عاقبت این بچه چه می‌شود؟ از کجا زندگی‌اش را تامین کند؟ شغل؟ تحصیلات؟ آینده؟ همه چیز درباره من در هاله ابهام قرار داشت و البته شاید به نوعی واضح بود: هیچ آینده‌ای در انتظارم نبود. پدر و مادرم در سال‌های اولیه زندگی‌ام تصمیم داشتند مرا به خانواده‌ای دیگر بسپارند. پدربزرگ و مادربزرگم در فهرست اولین افراد برای بزرگ کردن من قرار داشتند اما نهایتاً والدینم از این تصمیم منصرف شدند. مسلماً من هرچه بزرگ‌تر می‌شدم، جای بیشتری در دل آن‌ها باز می‌کردم. دیگر به سادگی نمی‌توانستند مهر مرا از دلشان بیرون کنند. من کم‌کم بزرگ می‌شدم و نگرانی مادر و پدرم درباره سرنوشتم، با من بزرگ‌تر می‌شد. تا وقتی خردسال بودم، هنوز متوجه تفاوت میان خودم و دیگران نمی‌شدم؛ اما از وقتی به مدرسه رفتم، واقعیت تلخ معلولیتم را بیشتر از هر زمانی احساس کردم. کسی جرئت نمی‌کرد به پسری نزدیک شود که روی ویلچر نشسته بود، دست و پا نداشت و فقط با دو انگشت کوچک که به جای پای چپ روییده بود، مداد را به دست می‌گرفت. کسی با من حرف نمی‌زد».
در نگاه دیگران فضایی بودم
در روزهای کودکی افکار خطرناکی به ذهن او که  تنها و افسرده بود خطور می کند؛ نیک با بیان این‌که زنگ ناهار تک ‌و تنها بودم، بچه‌ها مسخره‌ام می‌کردند، به من می‌گفتند «موجود فضایی» یا صفت‌های دیگری به من می‌دادند، می‌نویسد: این توهین‌ها مرا درهم می‌شکست. کم‌کم فهمیدم که خودم باید با آن‌ها سر صحبت را باز کنم. گاهی در راهروهای مدرسه با بچه‌ها حرف می‌زدم. تمام تلاشم این بود که به آن‌ها نشان بدهم که در درون، یکی هستم عین آن‌ها، یک آدمیزاد، با همان احساس‌ها و نیازها و فقط بیرونم متفاوت است و من تقصیری ندارم. سال‌های کودکی‌ام در رنج می‌گذشت. شب‌های زیادی به درگاه خدا التماس می‌کردم، گریه می‌کردم که معجزه کند و یک دست، فقط یک دست به من بدهد. هر صبح وقتی بیدار می‌شدم، به شانه‌ام نگاه می‌کردم ببینم آیا بازویی جوانه زده است؟ اما هیچ خبری نبود! هر صبح افسرده‌تر، ناراحت تر و ناامیدتر روز را آغاز می‌کردم و شب‌ها دوباره دعا را از سر می‌گرفتم به امید یک معجزه».
انتخاب بزرگ نیک
نیک اما کم کم می‌فهمد معجزه‌ای را که نیاز دارد باید در درون خودش پیدا کند؛ اتفاقی که او را از دره افسردگی به قله امید می‌رساند: «کم‌کم این اندیشه در ذهنم جان گرفت که شاید خداوند از خلقت من هدفی داشته است. والدینم هم که افرادی مذهبی هستند، به مرور زمان به این باور رسیده بودند و می‌گفتند حتماً هدفی در آفرینش تو هست. از وقتی این فکر در ذهن من جرقه زد، دیگر منتظر جوانه زدن دست و پایم نشدم. تلاش کردم هدف از آفرینشم را پیدا کنم و سرانجام آن را پیدا کردم. من معجزه‌ای را که از خداوند طلب می‌کردم، خودم در زندگی‌ام رقم زدم».
از آن روز نیک ویچیچ، مردی شد که با چالش‌های بزرگ به دنیا آمده بود اما نه تنها در برابر مشکلات ایستاد، بلکه آن‌ها را به فرصتی برای الهام‌بخشی به دیگران تبدیل کرد.


نقطه عطف: پذیرش و رشد

معنایی که نیک برای زندگی‌اش ساخت، این بود که محدودیتش را تبدیل به سکویی کند برای مبارزه با زندگی و ترویج امید. برای این‌که نشان دهد باور می‌تواند از سد هر محدودیتی بگذرد؛ اما قدم اول پذیرش کم توانی‌اش بود. نیک در سال ۱۹۹۹ به سخنرانی علاقه‌مند شد و نخستین سخنرانی خود را در حین تحصیل در دبیرستان آغاز کرد. او به تدریج دریافت که از به اشتراک گذاشتن تجربه‌هایش با دیگران احساس آرامش و توانمندی می‌کند. او احساس کرد که می‌تواند صدای کسانی باشد که به دلیل ناتوانی‌هایشان از زندگی دست کشیده‌اند. او در دانشگاه با رشته مدیریت کسب و کار فارغ‌التحصیل شد و به کنفرانس‌ها و جمع‌های مختلف دعوت شد تا تجربه‌های شخصی‌اش را به اشتراک بگذارد. نیک ویچیچ به تدریج به یک سخنران انگیزشی بین‌المللی تبدیل شد. یکی از دلایل موفقیت نیک، روش‌های منحصر به فردی است که او برای انتقال پیام‌هایش به کار می‌برد. او از داستان‌های شخصی، شوخی‌های خود و یک‌سری نکات عملی برای ترغیب مخاطبان به تلاش و کوشش بهره می‌برد.
 مفاهیمی که نیک روی آن‌ها متمرکز است
قدرت اراده  نیک به مردم یادآوری می‌کند که هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد، به شرط آن‌که خود را باور داشته باشند. البته کسانی‌که در حوزه روان‌شناسی و توسعه فردی به صورت علمی کار می‌کنند معتقدند نمی‌توان یک فرمول ثابت برای همه آدم‌ها داشت و اگر فرد پراراده‌ای مثل نیک بر موانع غلبه کرده؛ دیگری شرایط متفاوت زمینه‌ای، وراثت و محیطی دارد و فرمولش برای غلبه بر مشکلات مثل نیک نخواهد بود.پذیرش خود او معتقد است که پذیرش خود، اولین گام برای تغییر و پیشرفت است. هیچ عیبی نمی‌تواند مانع موفقیت یک شخص شود. این‌جا هم داستان خود نیک الهام‌بخش، جذاب و در عین‌حال عینی و ملموس است. بسیاری از سخنرانان انگیزشی دنیا در تلاش هستند روایتی از زندگی خود ارائه دهند که آن‌ها را مثل یک گلادیاتور در عرصه مبارزه با مشکلات نشان دهد تا تاثیر صحبت‌شان افزایش پیدا کند؛ اما نیک نیازی به تظاهر ندارد و از این منظر است که صحبتش باورپذیر است.
کم توانی با تاثیرگذاری جهانی
سال‌هاست نیک ویچیچ با تاسیس بنیاد «زندگی بدون محدودیت» به کار خود ادامه می‌دهد. این بنیاد با هدف کمک به افرادی که مشکلات مشابه او را دارند و یا به دنبال انگیزه و الهام هستند، فعالیت می‌کند. نیک به عنوان یک نویسنده نیز شناخته می‌شود و کتاب‌هایش مانند «زندگی بدون محدودیت» و «تحلیلی بر امید» در سراسر جهان پرفروش شده‌اند؛ هرچند بازهم باید به‌خاطر بسپاریم که آثار او صرفاً تجربیات یک آدم موفق بوده و نمی‌توانند روش‌هایی علمی برای توسعه‌فردی تلقی شوند. در کنار نوشتن، سال‌هاست که او به بیش از ۷۰ کشور سفر کرده و در کنفرانس‌های بزرگ جهانی سخنرانی کرده است. او پیامش را با خود به دورترین نقاط جهان برده و هیچ گاه از تلاش برای ایجاد تغییر در زندگی دیگران دست نکشیده است.
چالش‌های جدید: عشق و خانواده

نیک ویچیچ نه تنها یک سخنران موفق، بلکه یک همسر و پدر مهربان نیز هست. او در سال ۲۰۱۲ با کینسی ویچیچ ازدواج کرد و اکنون پدر سه فرزند است. او همواره بر این اصل تاکید دارد که خانواده‌اش بزرگ ترین منبع الهام و قدرت اوست. برخی از چالش‌های او به عنوان یک پدر با محدودیت‌های جسمانی، منجر به ایجاد استراتژی‌هایی منحصر به فرد برای تربیت فرزندانش شده است. نیک و کینسی در یکی از کنفرانس‌های انگیزشی که نیک در آمریکا برگزار کرده بود، با یکدیگر آشنا شدند. نیک و کینسی با وجود این‌که نیک دارای ناتوانی‌های جسمی است و در برخی موارد به حمایت بیشتری نیاز دارد، در رابطه خود عشق و احترام عمیقی را تجربه می‌کنند. کینسی به عنوان یک همسر، همواره از نیک حمایت کرده و توانسته است به او در کارها و چالش‌های روزمره کمک کند. او بارها در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عمومی بر عشق و حمایت بی‌قید و شرطش از نیک تاکید کرده و او را به‌عنوان یک منبع الهام معرفی کرده است. کینسی در مصاحبه‌های مختلف به این نکته تاکید می‌کند که نیک نه تنها یک شوهر، بلکه بهترین دوست و رفیق اوست. او به مردم یادآوری می‌کند که عشق واقعی هیچ‌گونه محدودیتی ندارد و رابطه آن‌ها نشان‌دهنده این ایده است که فرد می‌تواند با وجود چالش‌ها و محدودیت‌ها، عاشق و محبوب باشد.
 ​​​​​​​انتقادهایی به نیک!
هرچند تلاش و امیدواری نیک تحسین همه را در پی داشته؛ اما مثل بیشتر سخنرانان انگیزشی که متهم هستند محتوای صحبت‌شان علمی و دقیق نیست؛ برخی روان‌شناسان نگرانی‌هایی را هم نسبت به محتوای سخنرانی و آثار ویچیچ دارند که در چند دسته‌بندی کلی قرار می‌گیرد و هر مخاطبی نیاز است نسبت به آنان آگاه باشد تا با دید بهتری سراغ آموزه‌های نیک برود.
دوری از مبانی علمی بسیاری از روان شناسان معتقدند که نیک مثل دیگر سخنرانان انگیزشی معمولاً به ارائه تجربیات خود و نظرات شخصی می‌پردازد و این موضوع می‌تواند به ایجاد تصورات نادرست یا ساده‌انگارانه درباره مسائل روان شناختی و چالش‌های زندگی منجر شود. به عنوان مثال، برخی از این سخنرانان ممکن است پیشنهادهایی را ارائه دهند که نیاز به مبنای علمی و تحقیقاتی دارند اما در واقعیت، بر پایه تجربیات فردی بنا شده‌اند.
تعمیم تجربیات فردی منتقدان بر این باورند که تجربیات شخصی، مانند سیر زندگی نیک ویچیچ از چالش‌ها به موفقیت، ممکن است به گونه‌ای غیرمنطقی تعمیم داده شوند و این مفهوم را تقویت کنند که هر کسی می‌تواند با سختی‌ها به راحتی کنار بیاید. این نوع نگاه می‌تواند واقعیت‌های پیچیده‌ای را که بسیاری از افراد به‌خاطر تفاوت‌های‌شان با آن‌ها مواجه هستند،نادیده بگیرد.
حس کاذب مسئولیت‌پذیری محتوای آثار انگیزشی این است که هر فردی می‌تواند با تکیه بر نیروی اراده‌اش چالش‌ها را پس بزند. منتقدان به این نکته اشاره می‌کنند که این نوع سخنرانی‌ها می‌تواند حس مسئولیت‌پذیری را در افرادی که به دنبال کمک و حمایت هستند، به طور نادرستی تقویت کند؛ به طوری که ممکن است آن‌ها خود را به خاطر مشکلاتشان سرزنش کنند و این احساس را پیدا کنند که اگر فقط تلاش بیشتری داشتند، می‌توانستند مشکلاتشان را حل کنند یا اراده کافی ندارند برای همین هنوز درگیر مشکلات هستند.
البته نکته بسیار مهم این است که بین نیک به عنوان عضوی از جامعه که زندگی شخصی پرچالشی داشته و موانع بزرگی را از سر راهش برداشته با محتوای انگیزشی صحبت‌ها و آثارش تفکیک قائل باشیم؛ چون به‌رغم انتقاد از آثارش، نمی‌توان اراده او را در زندگی نادیده گرفت.

​​​​​​​نویسنده: سید مصطفی صابری  |  روزنامه‌نگار


به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

00:00/00:00

بدون دست‌وپا، با قلبی پر از امید

بدون دست‌وپا، با قلبی پر از امید
00:00
00:00
بدون دست‌وپا، با قلبی پر از امید
1 / 1
بدون دست‌وپا، با قلبی پر از امید
00:00
00:00
0 MB
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره