نماد آخرین خبر

قتل امیرکبیر و دست آشکار مهدعلیا

منبع
مهرخانه
بروزرسانی
قتل امیرکبیر و دست آشکار مهدعلیا
مهرخانه/ بيستم دي‌ماه سالروز قتل ميرزا محمدتقي‌خان فراهاني معروف به اميرکبير؛ بزرگ‌مرد تاريخ معاصر ايران، به ‌فرمان ناصرالدين‌شاه قاجار است. هرچه نام والاي اميرکبير يادآور اصلاح، پيشرفت، لياقت و شايستگي است، عزل و قتل او، ازجمله خاطرات تلخ و ناگوار حافظه تاريخي مردم ايران است. (1) چگونگي قتل اميرکبير ماجرايي تأمل و تأثربرانگيز است که افراد و عوامل بسياري در آن نقش دارند. اقدامات و برنامه‌هاي اصلاحي اميرکبير به مذاق بسياري از رجال سياسي، ديوانيان سنتي، دولت‌مردان، درباريان و سفارت‌خانه‌هاي خارجي خوش نيامد و از همان آغاز سرناسازگاري با او برداشته و اندک‌اندک موفق شدند تخم بدگماني و سوءظن را نسبت به اميرکبير در دل شاه بکارند. در ميان دشمنان و بدخواهان اميرکبير يک نام از ديگران پررنگ‌تر و برجسته‌تر است؛ مهدعليا؛ مادر ناصرالدين‌شاه و مادرزن اميرکبير که سرسختانه و مجدانه در راه سقوط امير کوشيد تا بالاخره موفق به عزل و پس از چندي قتل او گرديد. در اين نوشتار به چگونگي ماجراي قتل امير و نقش مهدعليا در اين توطئه مي‌پردازيم. ميرزا محمدتقي‌خان فراهاني: از دستگاه قائم‌مقام تا دربار ناصري ميرزا محمدتقي‌خان فراهاني که پدرش آشپز دربار قايم‌مقام فراهاني بود، در خانه قايم‌مقام که يکي از اصيل‌ترين و بهترين خاندان‌هاي روزگار قاجار بود، پرورش يافت و به سبب هوش و لياقتي که از خود نشان داد، در خاندان قايم‌مقام درس سياست و مملکت‌داري آموخت. ميرزا تقي‌خان در دستگاه قايم‌مقام وارد خدمات دولتي شد. تحرير و نويسندگي، آغاز کار اميرکبير است. پس از چندي لشکرنويسي، در سال 1251ه.ق به شغل و لقب مستوفي نظام در لشکر آذربايجان منصوب و ملقب شد. در اين زمان ناصرالدين‌شاه که هنوز ناصرالدين ميرزا خوانده مي‌شد، در آذربايجان مقام ولايت‌عهدي را به عهده داشت. ميرزا تقي‌خان در اين دوره وارد عرصه سياست شده و کارهاي ارزشمندي انجام داد؛ ازجمله سفر به روسيه براي عذرخواهي از روس‌ها به خاطر قتل گريبايدوف (نماينده روسيه در مذاکرات صلح پس از جنگ‌هاي ايران و روس) که موفقيت‌آميز بوده و مورد قبول روس‌ها واقع شد و نيز شرکت در معاهده مرزي ارزنه‌الروم براي حل اختلاف مرزي بين ايران و امپراتوري عثماني که توانست اختلاف مرزي را به نفع ايران پايان دهد. پس‌ازاين مأموريت‌هاي موفقيت‌آميز، ميرزا تقي‌خان به سمت پيشکار وليعهد منصوب شد. هنگامي‌که محمدشاه قاجار وفات يافت، وليعهد جوان که طبق رسم قاجارها در تبريز مي‌زيست، بايستي به تهران مي‌آمد و به تخت مي‌نشست. در اين زمان مهدعليا، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدين ميرزا که با تمام وجود از به پادشاهي رسيدن پسرش خرسند بود، زمام اداره امور کشور را تا رسيدن پسرش به تهران بر عهده گرفت. هنگامي‌که خبر فوت محمدشاه و لزوم عزيمت ناصرالدين ميرزا به تهران، به وليعهد رسيد، او حتي پول کافي براي اين سفر در اختيار نداشت. ميرزا تقي‌خان فراهاني با استقراض از يک تاجر تبريزي و فراهم آوردن 6 لشکر پياده و سواره و نيروي نظامي، مقدمات سفر ناصرالدين‌شاه به پايتخت را فراهم کرد و ازاين‌رو بيش‌ازپيش مورد لطف پادشاه جوان قاجار قرار گرفت. مهد عليا و سفارتخانه‌هاي خارجي که در اين زمان نفوذ زيادي در دربار ايران و عزل و نصب‌ها داشتند، چند نامزد براي مقام صدارت عظمي در نظر داشتند. ازجمله آن‌ها صدرالممالک و ميرزا آقاخان نوري بودند، اما ناصرالدين‌شاه چند روز پس از تاج‌گذاري، ميرزا تقي‌خان را به سمت صدراعظم تعيين و به او لقب اميرکبير و اميرنظام و با اختيارات فراوان نظامي و لشکري اعطا کرد. اين مسئله رشک اطرافيان شاه را نسبت به امير برانگيخت. اميرکبير که از لحظه به قدرت رسيدن تا پايان دوره صدارت 39 ماهه‌اش، اقدامات اصلاحي فراواني در زمينه‌هاي گوناگون به انجام رساند، مغضوب و مورد کينه بسياري شد که سرانجام با گرفتن جان‌اش از او انتقام گرفتند. گستره اصلاحات اميرکبير و ازدياد دشمنان اميرکبير که تلاش‌هاي خود را بر برقراري نظم و قانون و به سامان کردن امور متمرکز کرده بود، اصلاحات گسترده‌اي در زمينه‌هاي مختلف به انجام رساند که به سبب ريشه‌اي و همه‌جانبه بودن، منافع بسياري از فرصت‌طلبان و سودجويان را به خطر انداخت و بسياري را به دشمنان امير تبديل کرد. ازجمله اصلاحات بنيادين امير مي‌توان به موارد زير اشاره کرد: برقراري نظم و امنيت و ثبات سياسي در کشور، فرونشاندن فتنه باب، سرکوب شورش سالار در خراسان، ايجاد نظم و قانون در نيروي نظامي کشور، اصلاح بودجه، تأسيس کارخانه‌هاي مختلف، مبارزه با خرافه‌پرستي و نيز فرقه‌هاي ساختگي، اصلاح امور قضايي، حذف القاب و عناوين، تأسيس دارالفنون که از معروف‌ترين و ماندگارترين اقدامات اصلاحي امير است، تأسيس روزنامه وقايع الاتفاقيه به‌عنوان نخستين روزنامه ايران، استخدام معلم و نيز افسران اروپايي براي آموزش نيروهاي داخلي و بسياري اصلاحات ريزودرشت ديگر. در ميان اصلاحات امير، آن‌چه سبب دشمني و بدخواهي درباريان، شاهزادگان و سفارتخانه‌هاي روس و انگليس نسبت به او شد مي‌توان موارد زير را برشمرد: استقلال از دولت‌هاي بيگانه و وابسته‌نبودن به هيچ‌يک از قدرت‌ها، مسدودکردن سيستم رشوه‌خواري و واسطه‌گري در دربار و حرم‌سرا، تنظيم بودجه و کاهش مواجب و مستمري‌هاي درباريان و حرم‌سرا، کاهش هزينه‌هاي دربار و بريزوبپاش‌هاي اندروني و تلاش براي کاهش نفوذ حرم‌سراي شاهي، ازجمله اين اقدامات است. (2) اما آن‌چه بيش از همه مطرح مي‌شود، دشمني و کينه‌ورزي مهدعليا مادر شاه نسبت به امير است که دلايل گوناگوني را براي آن برشمرده‌اند. مهدعليا: خصومت با اميرکبير همان‌گونه که مي‌دانيم ماجراي قتل غم‌بار امير با نام مهدعليا؛ مادر شاه گره‌خورده است. او که به هر دليل سرسخت‌ترين دشمن امير معرفي مي‌شود، مؤثرترين فرد در کشته‌شدن امير شناخته‌شده است. در گزارش‌هاي وزير مختار انگليس آمده است: "برانداختن دولت اميرنظام، بيشتر نتيجه توطئه و نيرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعليا مادر شاه قرار دارد." (3) مهدعليا که نام اصلي‌اش ملک‌جهان خانم است، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدين‌شاه قاجار است. تمامي هم‌عصران او و نيز نويسندگان و پژوهندگان، مهدعليا را زني قدرتمند، بانفوذ و مدير و مدبر توصيف کرده‌اند. او در زمان پادشاهي همسرش به سبب بيماري و نيز درويش‌مسلکي شاه، در امور کشور و مسايل سياسي و عزل و نصب‌ها نفوذ و دخالت فراواني داشت. پس از فوت محمدشاه تا زمان رسيدن وليعهد به تهران، حدود يک ماه و نيم زمام امور کشور را به‌طور مستقيم در دست گرفت و تحسين زيادي را برانگيخت. اين امر در طول دوران قاجار بي‌سابقه بوده است. به صدرات رسيدن اميرکبير، باوجود نارضايتي و تلاش‌هاي مهدعليا براي صدارت مهره‌هاي خود، سبب خشم او شد. دلايل گوناگوني را در باب کينه مهدعليا نسبت به امير برشمرده‌اند. از تلاش مهدعليا براي جلب نظر اميرکبير و دست رد امير بر سينه او گرفته تا جاه‌طلبي‌ها و فزون‌خواهي‌هاي مهدعليا. آنچه بديهي است اصلاحات اميرکبير منافع بسياري را در دربار به خطر انداخت و دشمنان زيادي را براي امير به وجود آورد؛ دشمناني که خود امير از وجود آن‌ها و دسايسشان باخبر بود، اما به سبب شوق و انگيزه‌اش براي اعاده عظمت ايران، از اصلاحات خود عقب نمي‌نشست. «دشمن از براي اين غلام، از زن و مرد زياد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نمايد.» (4) اين افراد که از سوءظن مادر شاه نسبت به امير باخبر بودند، شکايات خود را نزد او مي‌بردند و در توطئه عليه امير با مهدعليا هم‌داستان مي‌شدند. اندروني شاه يکي از مهم‌ترين کانون‌هاي مخالفت با امير بود. زنان حرم‌سرا از توقف اجراي فرمان‌هايي که با واسطه‌گري آن‌ها نزد شاه اجرا مي‌شد، ناراضي بودند. پيش از آن، زنان با واسطه‌گري و رشوه‌خواري، زمينه واگذاري مقام و منصب را براي افراد فراهم و از اين راه کسب درآمد مي‌کردند. با فرمان امير مبني بر توقف اين جريان، زنان يکي از راه‌هاي توليد ثروت را از دست دادند. (5) به‌اين‌ترتيب محدوديت‌هاي فراواني که امير براي مادر شاه به وجود آورد، ازجمله قدرت مطلق امير و تبديل شاه به يک مقام تشريفاتي، تخفيف شاهزادگان قاجاري، کاهش حقوق و مستمري‌هاي وي و ديگر زنان دربار، زير نظر گرفتن رفت‌وآمدها و روابطش با شاهزادگان و سفارتخانه‌هاي بيگانه ازجمله انگلستان، محدودکردن ملاقات‌هاي او با شاه و ديگر محدوديت‌ها؛ مهدعليا را به دشمن اصلي امير بدل کرد. اميرکبير با اقدامات اصلاحي خود، دشمنان زيادي در دربار داشت، اما هيچ‌کس مانند مهدعليا با امير دشمن نبود (6)؛ زني که اميد فراواني به پادشاهي فرزند و نفوذش بر او به‌عنوان ملکه مادر داشت، با سدي قدرتمند به نام اميرنظام برخورد کرد. درواقع امير که خوي قدرت‌طلب و دسيسه‌گر مادر شاه را نيک دريافته بود، دست او را در بسياري از امور بسته و مانعي جدي دررسيدن مادر شاه به اهداف‌اش شده بود. خصومت مهدعليا با امير به حدي بود که ازدواج دخترش عزت ملک خانم با اميرکبير به‌فرمان ناصرالدين‌شاه نيز نتوانست در بهبود روابط آن دو مؤثر باشد. مهدعليا که در برابر امير خود را ناتوان مي‌ديد، در ساقط کردن او از قدرت و حتي از حيات، هرچه دسيسه و تدبير داشت به کار گرفت. توطئه عزل و قتل اميرنظام مهم‌ترين کاري که مخالفان امير و در رأس آن‌ها مهدعليا براي براندازي امير انجام دادند، به وحشت انداختن شاه از قدرت اميرکبير و تحريک حسادت شاه بود. مهدعليا هميشه خطر قدرت‌يابي روزافزون امير و به حاشيه رانده شدن شاه را به پسرش گوش‌زد کرده و او را از اميرنظام بيم مي‌داد. مهدعليا سعي کرد ناصرالدين‌شاه را متقاعد کند که امير سوداي سلطنت را در سر مي‌پروراند و عزت و احترام او نزد مردم بيشتر از شاه است. اين توطئه‌چيني‌ها و دسيسه‌ها ابتدا در شاه کارساز نبود، ولي آن‌قدر تکرار شد و آن‌قدر از زبان‌هاي مختلف شنيده شد، که سرانجام در او اثر کرد. مهدعليا به بهانه زيارت و ساختن بقعه‌اي براي امام‌زاده‌اي ساختگي به شهرري رفت و در آنجا به‌اتفاق هم‌دستان خود تصميم گرفتند براي نابودي امير در همه‌جا شايع کنند که امير خيال عزل شاه را دارد و مي‌خواهد به‌جاي او بنشيند. (7) گذشته از اين، مهدعليا و ديگران سعي کردند وضعيت کشور را آشفته کرده و به شورش‌ها دامن بزنند و با اين کار امير را در تنگنا قرار دهند. ازجمله آن‌ها تشويق بابي‌ها به ادامه شورش‌ها و اغتشاشات، دامن زدن به فتنه سالار، تحريک سربازان و نظاميان بود. سرانجام تلاش‌هاي همه‌جانبه مخالفان امير، اعم از اندروني دربار به‌ويژه مادر شاه، سفارت انگليس و افرادي نظير ميرزا آقاخان نوري، نتيجه بخشيد و شاه جوان و بي‌تجربه را از موقعيت صدراعظم توانمند خود به وحشت انداخت. آن‌ها ابتدا موفق شدند مقام صدارت را از او خلع کنند، اما مقام امارت همچنان در دست امير بود. (8) در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ ه.ق ناصرالدين‌شاه با ارسال اين دست‌خط، امير را از صدارت عزل کرد: "چون صدارات عظمي و وزارت کبري زحمت زياد دارد و تحمل اين مشقت براي شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کرديم. بايد به کمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد." اما مهدعليا و ديگر مخالفان شاه بااينکه پيروزي بزرگي به دست آورده بودند، به آن اکتفا نکرده و به توطئه‌چيني‌هاي خود ادامه دادند. آن‌ها مي‌دانستند که صرف وجود امير در تهران، چه اندازه برايشان مشکل‌آفرين است و نيز به خاطر تعلق‌خاطر شاه به او همواره احتمال بازگشت دوباره اميرکبير به قدرت توسط شاه وجود دارد. اين بود که با همکاري و مشاوره با کلنل شيل؛ وزيرمختار انگليس، هم شاه و هم اميرکبير را راضي کردند که امير به حکومت کاشان منصوب شود. پس ‌از آن نيز شايعه کردند که امير قصد پناهنده‌شدن به سفارتخانه روسيه را دارد و با اين شايعات شاه را بيم‌ناک کردند. شاه نيز امير را از کليه مناصب دولتي و لشکري (اميرنظامي و حکومت کاشان) عزل کرد. يک يا دو روز بعد امير همراه با مادر و همسر و فرزندانش (علي‌رغم مخالفت شاه و مهدعليا) راهي فين کاشان شد. (9) اما بازهم وجود اميرکبيرِ بدون منصب و مسئوليت و دور از پايتخت را نيز برنتافتند و از ترس بازگشت دوباره او به قدرت، نقشه قتل امير را کشيدند. مهدعليا و ميرزا آقاخان نوري براي دستيابي به اهداف خود نبودن امير را لازم مي‌شمردند (10)، اما گرفتن چنين فرماني از ناصرالدين‌شاه کار ساده‌اي نبود و با سخن‌چيني و بدگويي از امير نزد شاه، نتيجه‌اي حاصل مهدعليا و ديگران نشد. مهدعليا که احساس شاه نسبت به امير را مي‌دانست، سعي کرد در مواقع غيرعادي فرمان قتل امير را از او بگيرد. سرانجام فرصت مناسب را به دست آوردند. چهل روز پس از تبعيد اميرکبير به کاشان در شبي که جشن عروسي عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه با سلطان خانم بود، شاه پس از نوشيدن شراب مفصل، مست لايعقل شد و مهدعليا فرصت را مغتنم شمرده، فرمان کشتن ميرزا تقي‌خان را خطاب به حاج علي‌خان حاجب‌الدوله فراش‌باشي، از فرزندش گرفت. (11) شاه که نيمه‌هاي شب به حالت طبيعي بازمي‌گردد، دستور مي‌دهد که حاج علي‌خان را ببيند و حکم را برگرداند، اما به او گفتند که حاج علي‌خان براي اجراي دستور به سمت کاشان راه افتاده است. (12) هنگامي‌که حاج علي‌خان فراش‌باشي به کاشان رسيد، اميرکبير در حمام بود. مأموران دولتي درهاي حمام را بستند تا کسي داخل نشود. حاج علي‌خان به امير پيشنهاد داد که خود طريقه کشتنش را انتخاب کند. امير نيز که عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، گفت با قطع رگ دستانش جان شريفش گرفته شود. پس از قطع رگ‌هاي امير با اشاره حاج علي‌خان، ضربه‌اي به ميان دو کتف امير وارد شد و او به زمين افتاد و سپس دستمالي در دهان او فروبردند تا نفس‌هاي به شماره افتاده اميرنظام را براي هميشه قطع کنند. به‌اين‌ترتيب، با حسادت‌ها، کينه‌توزي‌ها و دسايس بسياري ازجمله مهدعليا؛ مادر شاه، ايران يکي از شريف‌ترين و نجيب‌ترين اصلاح‌گران خود را از دست داد. پي‌نوشت 1. بايد يادآور شد که قتل اميرکبير به واسطه نظم و دقت وي در امور و بستن راه دزدي و رشوه بر همگان چه مقامات دولتي و درباريان و چه مردم عادي، بلافاصله در مردم اثر نکرد و حتي عده‌اي از وجود نوعي خوشحالي عمومي از خبر قتل وي ياد کرده‌اند، اما مدت کوتاهي نمي‌گذرد که مردم متوجه از دست دادن اصلاح‌گر کم‌مانندي مي‌شوند که خيلي زود راهش سد مي‌شود و تا به امروز از اين واقعه با حسرت و تأسف ياد مي‌کنند. 2. اعظام اقدسي، حسن، خاطرات من يا تاريخ صدساله، تهران: کارنگ، 1379، ص 95. 3. آدميت، فريدون، اميرکبير و ايران، تهران: شرکت سهامي انتشارات خوارزمي، 1362، ص 690. 4. امير کبير، نامه‌هاي اميرکبير، تصحيح سيد علي آل داود، تهران: نشر تاريخ ايران، 1371، ص 133. 5. اعظام اقدسي، همان، ص 95- 94. 6. حکيمي، محمود، داستان‌هايي از زندگي اميرکبير، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368، ص 169. 7. خان ملک ساساني، احمد، دست پنهان سياست انگليس در ايران، تهران: هدايت، 1352، صص 32- 34. 8. آدميت، همان، ص 689. 9. آدميت، همان، ص 717. 10. آدميت، همان، ص 708. 11. نجمي، ناصر، دارالخلافه طهران. چاپ اول، تهران: انتشارات عطار، ۱۳۶۷، ص 544. 12. خان ملک ساساني، همان، ص 44-45.