نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
دخترونه زنونه

چند روایت کوتاه از زندگی زنانی که با روش اهدای تخمک مادر شده‌اند

منبع
ايران
بروزرسانی
چند روایت کوتاه از زندگی زنانی که با روش اهدای تخمک مادر شده‌اند
ايران/ مادرند هردوتايشان؛ هم آنهايي که اسم اهدا کننده روي پرونده شان خورده، هم آنهايي که گيرنده شده‌اند اين وسط. مادرند و دلشان مي‌لرزد براي کودکي که با هم مقدمات ورودش به دنيا را فراهم مي‌کنند. يکي تخمک را مي‌سازد و يکي خانه‌اش را و در قسمتي از وجودش بزرگش مي‌کند بي‌بهانه. قصه مادري اهدا کننده‌ها اما کوتاه است؛ تخمک را که دادند مي‌روند و قرار مي‌گذارند که پشت سرشان را هم نگاه نکنند. قصه براي گيرنده‌ها تازه از همين جا شروع مي‌شود؛ لحظات پر از انتظار مثبت شدن جواب آزمايش، روزها و شب‌هاي طولاني بارداري، روزهاي تولد و آغاز «مادري» گزارش امروز ما داستان زناني است که به مدد پيشرفت علم پزشکي در درمان ناباروري مادر شده‌اند؛ مادران روزهاي سخت، مادران آرزوهاي بيکران، مادران انتظار! روايتي کوتاه از زندگي چند زن که نام و نشان‌شان مي‌تواند واقعي نباشد. اما در کوچه و خيابان‌هاي همين شهر زندگي مي‌کنند و مي‌دانند آمار زوج‌هاي نابارور در کشورمان رو به افزايش است و همين مسأله راه را براي ورود واسطه‌ها به اين فرآيند باز کرده. واسطه‌هايي که نبض بازار را در دست گرفته اند؛ قيمت‌ها را بالا و پائين مي‌کنند و سود مي‌برند. واسطه‌هايي که خواسته يا ناخواسته روي زندگي آنها تأثير مي‌گذارند. افراد سودجويي که با سوء‌استفاده از اين نياز جيب‌هايشان را پر کرده‌اند. در اين آشفته بازار غيررسمي خريد و فروش تخمک و آگهي‌هايي که هر از چند گاهي در سطح شهر پخش مي‌شوند، قيمت‌هاي عجيب و غريب زيادي ديده مي‌شود. اما با کمي پرس وجو در اطراف مراکز درمان ناباروري و البته سر زدن به يک سايت معروف مربوط به باروري و زايمان در اينترنت متوجه مي‌شويد که اين قيمت‌هاي فضايي فقط بازارگرمي واسطه‌هايي است که مي‌خواهند پول بيشتري به جيب بزنند. درحالي که طبق گفته‌هاي بيشتر افرادي که به نوعي در روند اهداي تخمک درگير هستند، قيمت فروش تخمک درحال حاضر بين 2 ميليون تا 2 ميليون و 800 هزار تومان متغير است؛ اين مبلغي است که به دونرها تعلق مي‌گيرد. حالا اگر دونري واسطه داشته باشد بين يک تا يک و نيم ميليون از اين مبلغ به او مي‌رسد و بقيه را واسطه برمي دارد. هزينه دارو، آزمايش، رفت و آمد، پانکچر و انتقال هم بين 3 تا 8 ميليون بسته به انتخاب پزشک متخصص و بيمارستان و... متفاوت است. اين تمام ماجراي خريد و فروش تخمک است. ماجرايي که تا به حال زنان زيادي به بهانه‌هاي مختلف درگيرش شده اند؛ زناني مانند کژال، نسرين و باران.
روايت اول: کژال 28 ساله است؛ 6 سال پيش بعد از ازدواج با همسرش به پايتخت آمده و يک چهارديواري حوالي بريانک شده خانه اميد و آرزوهايش. کژال هنوز همينجا زندگي مي‌کند.4 سال است که از شوهرش خبر ندارد، دوست هم ندارد چيزي بداند. دورادور شنيده که در يک جاي ديگر زن گرفته و سرش گرم زندگي‌اش است. کژال اما از حرف و حديث‌ها ترسيده و هيچ وقت درخواست طلاق نداده. از وقتي شوهرش رفته کژال هم براي اين‌که اجاره اين دوتا اتاق تو در تو را بدهد، در يک آرايشگاه مشغول به کار شده؛ اوائل نظافت مي‌کرده و جارو و حالا بند مي‌اندازد و خودش مي‌گويد کارش تميز است و مشتري ثابت دارد. قصه کژال و آرايشگاه اما به همين جا ختم نمي‌شود، کژال چند ماه پيش وقتي صورت يکي از مشتري هايش را بند مي‌انداخت با يک پيشنهاد عجيب روبه رو شد؛ پيشنهادي که پاي او را به يک کلينيک تخصصي درمان ناباروري باز کرد: «پيشنهاد دونر شدن!» شايد تا قبل از آن کژال نمي‌دانست دونر يعني چه؟ اما حالا مي‌تواند به زبان ساده توضيح بدهد که يعني: «تخمک اهدا کنم به زني که بچه دار نمي‌شود!» همان مشتري آهسته زير گوشش گفته بود: «سخت نيست. چند تا آمپول ميزني و کمي دارو مصرف مي‌کني. همين و تمام.» زن گفته بود کژال پاداش خوبي مي‌گيرد براي اين کار؛ پاداش دوميليون توماني. آن شب کژال تا صبح نخوابيد و فکر کرد. به روزهايي که با همسرش از آينده شان مي‌گفتند، از بچه‌هايي که در خانه‌شان بزرگ مي‌شوند، بازي مي‌کنند، قد مي‌کشند. بچه‌هايي که حالا نيستند يعني نمي‌توانند باشند! کژال صبح نشده تصميمش را گرفته بود: «فکر کردم شايد قسمت اين است آن بچه‌اي که در ذهن داشتم که موهايش سياه بود و پرپشت و پوستش روشن و سفيد اينطوري به دنيا بيايد. دو ميليون هم براي من پول کمي نبود!» همين استدلال ساده کژال را کشانده به يکي از کلينيک‌هاي مخصوص درمان ناباروري حوالي ميرداماد. اول با چند آزمايش ساده پاپ اسمير و ايدز و هپاتيت و بعد خوردن قرص ال دي از روز سوم قاعدگي: «گيرنده را نديدم. واسطه مي‌گفت اينطوري بهتر است اما انگار يک بار گيرنده من را ديده بود. البته چند بار تلفني با هم صحبت کرده بوديم و قرار بود اگر بعد از پانکچر يعني روز کشيدن تخمک‌ها، تعداد تخمک‌هاي من از 10 تا بيشتر بود 2 ميليون بدهد اما اگر کمتر بود يک و نيم ميليون. که آخرش هم 8 تا تخمک شد و سر يک ميليون و سيصد هزارتومان توافق کرديم. » حالا 3 ماه و 10روز گذشته از آن روز. واسطه را باز هم توي آرايشگاه ديده و شنيده که «‌اي وي اف» موفقيت‌آميز بوده. شنيده و ته دلش لرزيده از خوشي. انگار که خبر بچه دار شدن خودش را شنيده باشد؛ بچه‌اي که کژال را نمي‌شناسد همان‌طور که کژال او را. شايد يک روز يک جايي روي نيمکت يک پارک، دور يک حوض آبي، روي سنگفرش سرد يک خيابان چشمش گره بخورد به بچه‌اي با صورتي روشن و موهايي پرپشت و سياه درست شبيه خودش. چشمش گره بخورد و دلش بلرزد و پايش سست شود براي ماندن. براي چندلحظه بيشتر ديدن؛ بعد دلش را بگذارد همانجا و برگردد خانه بي‌دل و تنها.  روايت دوم: نسرين نسرين 34 ساله است. مادر يک پسربچه شيطون و بازيگوش. عاشق بچه است و دلش هميشه براي تک فرزند بودن پسرش مي‌سوزد. اما شوهرش راضي به بارداري مجدد نيست. همين شده که تا حالا دوبار سقط داشته. نسرين هميشه دوست داشته مادر يک دختر هم باشد؛ دختري که اسمش را بگذارد: «بهار نارنج» و مست شود از بوي موهايش که گيس بافته و انداخته پشت سر. اين زمستان که بيايد يک سال از اهداي تخمک نسرين مي‌گذرد. مي‌گويد اهدا و تأکيد مي‌کند هيچ پولي نگرفته و فقط براي کمک اين کار را کرده: «هميشه پسرم را مي‌برم پارک نزديک خانه. آنجا با چند تا از مادرها دوست هستم. بعد از ظهرها مي‌رويم و مي‌نشينيم و حرف مي‌زنيم. يکي از آنها که خودش يک دختر 3 ساله دارد، يک بار توي حرف‌هايش از مشکل ناباروري خواهرش گفت و اين‌که دنبال کسي هستند که تخمک بدهد. همان موقع از ذهنم گذشت که اين زن اتفاقي سر راه من قرار نگرفته. گفتم شايد بهارنارنجم اينطوري فرصت به دنيا آمدن پيدا کند.» نسرين بعد از اين‌که تصميمش را گرفته با همسرش هم صحبت کرده؛ همسري که موافق نبوده اما مخالفت هم نکرده: «به شوهرم گفتم چرا بگذارم اين فرصت از دست برود؟» سه هفته بعد نسرين زني را که قرار بود گيرنده باشد ديده: «شايد بهتر بود همديگر را نمي‌ديديم اما او اصرار داشت و مي خواست مطمئن شود که توصيه‌هاي دکتر را موبه مو انجام مي‌دهم. مي‌خواست مراقبم باشد که همه آمپول‌هايم را به موقع بزنم و داروهايم را بخورم. نگران بود که اين بار هم انتقال موفقيت‌آميز نباشد. مي‌گفت دفعه قبل کلي هزينه کرده اما چون دونرش آمپول‌ها را درست نزده تخمک کمي تشکيل شده. من نگراني‌اش را درک مي‌کردم. خودم را جاي او مي‌گذاشتم و مي‌ديدم رفتارش غير منطقي نيست. او هم مانند من عاشق بچه بود» پروسه اهدا براي نسرين خيلي هم راحت نبوده:« اول يک سري آزمايش دادم و بعد مرحله دوم شروع شد و وارد سيکل بارداري شدم. يعني چند بار، آمپول تزريق کردم. بعضي هارا به بازو مي‌زدند و سه تا را هم دور ناف زدم. هر سه روز يک بار هم سونوي واژينال انجام مي‌دادم. بعد وقتي که تخمک‌ها بالغ شدند قرار شد پانکچر شوم. يک بيهوشي کوچک 20 دقيقه‌اي بود و نتيجه هم خيلي خوب بود يعني 20 تخمک. بعد از آن هم تا چند روز لکه بيني داشتم ولي بعد خوب شدم.» البته تخمک‌هاي اهدايي نسرين سرنوشت خوبي نداشتند: «بعدها شنيدم که جنين لانه گزيني نکرده بود... خيلي ناراحت شدم. مانند همان دوباري که سقط کرده بودم...» نسرين هنوز هم با پسرش توي پارک بازي مي‌کند؛ تنهايي. روايت سوم: باران باران هم يک زن است مانند کژال و نسرين. سال گذشته درگير پروسه اهداي تخمک بوده. اما در روند اهدا و پذيرش، او در طرف مقابل قرار داشته يعني گيرنده تخمک بوده است. يک سال و نيم بعد از ازدواجش يائسه شده و فهميده تنها راه مادرشدنش استفاده از تخمک اهدايي است؛ همان موقع با کمي جست‌و‌جو در اينترنت رسيده به همان سايت پربيننده‌اي که زنان باردار و نابارور عضو آن هستند. چند روز کارش اين بوده که مبحث‌هاي مختلف سايت را بخواند و بعد يک فرم عضويت را پر کند با اسم «باران آرزو» و با تبادل نظر با بقيه کاربران سايت به اين نتيجه برسد که در همان شهر محل سکونتش يعني رشت تخمک اهدايي بگيرد: «دکترم مرکزي را مي‌شناخت که دونر معرفي مي‌کردند. با اين مؤسسه حرف زدم و قرارداد بستيم. براي کل پروسه اهدا و آزمايش و دارو... 7 ميليون و 500 هزارتومان داديم البته به جز انتقال که هزينه‌اش جداگانه محاسبه مي‌شد و يک ميليون و صد هزارتومان بود. روز اول قرارداد 500 هزارتومان دادم. بعد که دونر پيدا شد يک و نيم ميليون و بعد هم که سيکل بارداري شروع شد پنج ميليون. تلفني به من اطلاع مي‌دادند که سيکل در چه مرحله‌اي است و پانکچر چه روزي است. گفتند مي‌تواني دونر را ببيني اما من ترجيح دادم که اين کار را نکنم؛ گفتند اگر به هر دليل سيکل دونر کنسل شد يا تخمک‌اش پوچ بود با همان يک بار هزينه دوباره کسي را پيدا مي‌کنيم و نيازي به هزينه مجدد نيست. » دوازدهم آذر 92 يک سه‌شنبه خوب بود که باران انتقال را انجام داد. دو هفته استراحت مطلق داشت و بعد از آزمايش «بتا» فهميد که نتيجه بارداري‌اش مثبت است: «از همان زمان که وارد اين پروسه شدم هيچوقت به کاري که مي‌خواهم بکنم شک نکردم. با تمام وجودم اين بچه را مي‌خواستم و حالا به آن رسيده بودم. مي‌دانستم اين بچه درون رحم من تغذيه مي‌کند و بزرگ مي‌شود پس من مادرش هستم. مگر مادري جز اين است؟!» عمر بارداري باران هم مانند همه مادرهاي دنيا 9 ماه بود؛ 9 ماه بعد از انتقال جنين فريز شده به درون رحمش زايمان کرد. 12 کيلو وزن اضافه کرد و حتي در ماه‌هاي آخرديابت بارداري هم گرفت. حالا محمدحسين 3 ماه است که با تولدش رنگ پاشيده به زندگي او و همسرش: «هيچوقت در زندگي به هيچ چيزي اينقدر وابسته نبوده‌ام که حالا حسينم را دوست دارم. من مدت‌ها منتظرش بودم. تا وقتي که زنده‌ام مديون زني هستم که نمي‌شناسمش، زني که فرصت مادر شدن را به من داد.» تبعات ثبت هويت اهداکننده‌ها و گيرنده‌ها از نگاه رئيس پژوهشگاه و مرکز فوق تخصصي درمان ناباروري و سقط مکرر ابن سينا اين کار روند اهدا را متوقف مي‌کند! «بايد شناسنامه بيولوژيک کودکاني که از طريق اهداي تخمک به دنيا مي‌آيند تست و ثبت شود» اين جمله‌اي بود که چند روز پيش رئيس انجمن مامايي کشور در گفت‌و‌گويي با يک خبرگزاري به زبان آورد. خداکرمي در ادامه گفت: «تخمک‌هاي بي‌نام و نشاني در آينده منجر به فرزندان بي‌نام و نشاني مي‌شوند که از نظر ژنتيک و اين‌که متعلق به کدام ژن است نامفهوم مي‌مانند و در نتيجه شناسنامه بيولوژيکي شان تشکيل نمي‌شود.» خداکرمي همچنين تأکيد کرد:« بايد مسائلي مانند پنهان کردن اين درمان‌ها که در خانواده‌ها حاکم است و نمي‌خواهند کودک بداند چگونه به وجود آمده حل شود.» به همين بهانه پاي صحبت‌هاي دکتر «محمد مهدي آخوندي» رئيس پژوهشگاه ابن سينا مي‌نشينيم؛ مرکزي که چند سالي است با استفاده ازاين روش به زوج‌هاي زيادي امکان بچه‌دار شدن داده است. آقاي دکتر آخوندي! آيا شما‌ با ثبت شناسنامه بيولوژيک اين کودکان در يک مرکز خاص موافقيد؟ به هيچ وجه. ببينيد وقتي اين تکنولوژي نبود هرکسي که نابارور بود دنيا روي سرش خراب مي‌شد،خانواده‌هاي زيادي از هم مي‌پاشيدند و حتي ازدواج‌هاي مجدد زيادي انجام مي‌شد. اما وقتي که درمان ناباروري در کشور شروع شد اين اتفاق‌ها حداقل با اين بهانه‌ها کمتر شد.از همان اول هم قرار شد که در شرايط محرمانه‌اي اين اهدا انجام شود و هويت‌ها آشکار نشود. چون اين آشکار شدن تبعات زيادي دارد. چرا اين اتفاق مي‌افتد؟ اشکال اينجاست که در کشورمان وزارت بهداشت هنوز يک رويه اجرايي را تثبيت و همه گير نکرده است؛ اينجاست که واسطه‌ها وارد بازي مي‌شوند. حالا اگر به نظر ما اين اتفاق درست نيست بايد اين قضيه را اصلاح کنيم نه اين‌که صورت مسأله را زير سؤال ببريم. ببينيد اگر مرکزي براي ثبت اطلاعات گيرنده و دهنده به وجود بيايد بار مسئوليت حفظ اين راز از روي شانه منِ متخصص و مرکزي که اين کار را انجام مي‌دهد برداشته مي‌شود و فردا کلي مسأله حقوقي پيرو اين قضيه به وجود مي‌آيد که هيچ کس جوابگويش نيست. اين قضيه چه تبعاتي دارد؟ نخستين نتيجه‌اش اين است که نظام اهدا متوقف مي‌شود، همان‌طور که در انگليس متوقف شد و هم‌اکنون گيرنده‌ها از اين کشور به کشورهاي اطراف مي‌روند، تخمک اهدايي مي‌گيرند و برمي‌گردند. اين مسأله باعث مي‌شود که اين کار به صورت زيرزميني انجام شود و خطر انتقال ژن معيوب و شيوع بيماري‌هاي عفوني زياد شود. روند اهدا در مرکز شما به چه صورت است؟ مرحله اول آگاهي دادن به هر دوطرف ماجراست؛ مخصوصاً گيرنده. به خاطر همين ما به بيشتر زوج‌هاي درخواست‌کننده وقت فکر کردن مي‌دهيم مثلاً مي‌گوييم 6 ماه ديگر بيا. زن و شوهر در اين فرصت به کاري که مي‌خواهند انجام بدهند فکر مي‌کنند بعد آزمايش‌هاي دقيق و کارشناسي است که روي سلامت جسم و روان هر دو طرف انجام مي‌شود. در اين مرحله 60 درصد اهداکننده‌ها ريزش مي‌کنند چون معيارهاي خاص اهدا را ندارند. بعد هم که مرحله اهدا و تلقيح است. اما در کل، ما به گيرنده‌ها توصيه مي‌کنيم کسي که از اين روش درماني استفاده مي‌کند در خانواده‌اش اين موضوع را مطرح نکند. چون بعدها براي بچه‌اي که با اين روش به دنيا آمده مشکل به وجود مي‌آيد. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره