نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دخترونه زنونه

توصیه‌های جالب یک زندانی حبس ابد، برای کنار آمدن با قرنطینه

منبع
همشهري
بروزرسانی
توصیه‌های جالب یک زندانی حبس ابد، برای کنار آمدن با قرنطینه
همشهري/ اين روز‌ها در خانه ماندن، آيين زندگي خيلي از مردم ايران شده است، اما مشکلي که وجود دارد، اين است که با اين قضيه به درستي کنار نيامده‌ايم؛ يعني چطور؟ يعني اينکه مدام دنبال يک خط پايان هستيم تا از خانه‌هايمان فرار کنيم. جدا از اينکه چنين چيزي درست است يا نه و جامعه‌شناسي آن، بايد به يک نکته توجه کنيم؛ اينکه شايد نياز باشد ۲، ۳ ماهي به اين منوال پيش برويم. پس بايد کم‌کم با اين در خانه ماندن کنار بياييم و حتي از آن استفاده کنيم. اما مهم‌تر از استفاده از چنين فرصتي، يک نکته ديگر است؛ اينکه چه کار کنيم تا با اين قرنطينه‌هاي خودخواسته به‌صورت رواني کنار بياييم؟ بيشتر مشکل ما ذهني است، به همين دليل است که ذهن ما در حال نابود کردنمان است. اما چطور از نظر ذهني، با اين قرنطينه‌هاي اجباري کنار بياييم؟ چند نکته از سلول‌هاي انفرادي اولبريکت، در يکي از مقاله‌هايي که با اين مضمون نوشته و به زبان فارسي هم ترجمه شده، نکته‌هاي جالبي را مطرح مي‌کند که با هم آن‌ها را مرور مي‌کنيم؛ مواردي که به قول خودش، کمکش کرد تا ذهني سرسخت‌تر نسبت به وضعيتش داشته باشد. در سلول انفرادي، سرعت گذر زمان به‌شدت کند است؛ به‌شدت. پس تنها چاره را در صبر يافتم؛ يعني فقط حواستان به امروز باشد؛ بي‌قراري و خستگي را دور بريزيد، چون وضعيت را برايتان خراب‌تر خواهد کرد. من روز‌هاي اول، مدام به کساني فکر مي‌کردم که مرا زنداني کرده‌اند. از آن‌ها متنفر بودم. اما يک روز با خودم گفتم آن‌ها الان کجا هستند و آيا مي‌دانند که من الان از اين آدم‌ها متنفرم؟ ديدم که حتي روح‌شان هم خبر ندارد و دارند زندگي‌شان را مي‌کنند. در نتيجه متوجه شدم فقط دارم خودم را رنج مي‌دهم. تصميم گرفتم ديگر از کسي متنفر نباشم و همه را ببخشم. خيلي آرام‌تر شدم. ديگر به‌خودم صدمه نمي‌زدم. متوجه شدم متنفر بودن از کسي، به او صدمه‌اي نمي‌زند، فقط به‌خودم صدمه مي‌زند. پس انرژي‌ام را جاي ديگري فرستادم (پس شما خوانندگان عزيز، نيازي نيست خودخوري کنيد که چرا چنين شده و باعث و باني‌اش را نفرين کنيد، در عوض کمي انرژي‌تان را به جاي ديگري بفرستيد). تجربه‌هاي يک زنداني فردي وجود دارد به اسم راس اولبريکت. اين فرد به حبس ابد محکوم شده و يکي از زندانيان معروف دنياي امروز است. اينکه چرا و به چه جرمي، موضوع بحث ما نيست. صرفا مي‌خواهيم از تجربيات يک زنداني که حبس‌هاي انفرادي هم در همين دوران زندانش کم نداشته، استفاده کنيم. دقت کنيد که او گاهي تا هفته‌ها و ماه‌ها ناچار بوده که در يک سلول انفرادي کوچک و سياه و تاريک سر کند. قطعاً وضعيت ما در زندگي‌هاي امروزمان خيلي بهتر از وضعيت او بوده است. تجربه‌هاي او مي‌تواند حسابي به دردمان بخورد. اول شوک، بعداً بيقراري و کسالت جناب اولبريکت، در جايي اشاره مي‌کند سلولي که در آن است يک در فلزي سنگين دارد با شيار کوچکي روي آن که براي رد و بدل کردن غذا استفاده مي‌شود. يک توالت استيل کوچک با يک روشويي و تخت باريک هم دارد. اول که وارد چنين جايي شده بود، درگير شوک بود. اين وضعيت براي ما آشنا نيست؟ بله، ما هم در روز‌هاي اوليه و چه بسا همين حالا، درگير اين شوک هستيم؛ که چرا ما، چرا قرنطينه، چرا در اين وضعيت، چرا و...؟ او بعد از شوک اوليه، حالت‌هايي، چون خستگي و درماندگي و کسالت و البته نياز به خارج شدن از سلولش را تجربه کرده بود. بايد چه کار مي‌کرد؟ خودش مي‌گويد که بايد ذهنش را کنترل مي‌کرد. البته خيلي خيلي سخت بود؛ چون مدام ذهن از دستش درمي‌رفت. تا حالا دقت کرده‌ايد به اين نکته که وقتي نمي‌خواهيد وضعيتي را عوض کنيد، ذهنتان چندان ناآرام نيست، اما وقتي مي‌خواهيد وضعيتي مثل بي‌نظمي و آشفتگي رواني و... را کنترل کنيد، ذهنتان حسابي شما را اذيت مي‌کند. لابد با چنين وضعيتي مواجه بوده‌ايد، نه؟ براي اولبريکت هم چنين بود. قبلاً با ذهنش مشکلي نداشت، اما همين که مي‌خواست احساساتش را کنترل کند، اوضاع برايش سخت‌تر مي‌شد. اما او توانست، پس ما هم مي‌توانيم. او توانست ذهنش و خودش را نسبت به اين وضعيت قوي‌تر کند؛ يعني که احساسات منفي‌اش را بيشتر کنترل کند. اما چطور؟ شما زنداني نيستيد؛ هنوز آزاديد البته که شما صرفاً در قرنطينه هستيد، تلويزيون و اينترنت و موارد ديگري داريد که مي‌توانيد خودتان را با آن‌ها سرگرم کنيد، ضمن اينکه اعضاي خانواده هم هستند و مي‌توانيد حتي به کوچه و پشت بام و بالکن و... برويد و حتي گاهي به خريد برويد. وقتي يک زنداني که مدام درگير سلول انفرادي است، اين‌چنين بتواند خودش را از وسواس زنداني بودن نجات بدهد، چرا شما از اين تجربه استفاده نکنيد؟ چرا به جاي رنج کشيدن، سپاسگزار نباشيد؟ چرا از اين فرصت استفاده نکنيد؟ تا حالا فکر کرده‌ايد اگر کرونا گرفته بوديد چه مي‌شد؟ اگر حتي زنده نبوديد، چطور مي‌شد؟ اگر و اگر و...؟ اولبريکت يک زنداني قرنطينه: «من بهانه‌هاي زيادي براي رنج کشيدن در زندان دارم. متوجه شدم که درد شايد از سر ناچاري باشد، اما رنج ناشي از درد از سر ناچاري نبوده و اختياري است؛ به همين راحتي. معتقدم که تنها راه رهايي از رنج‌ها، همين سپاسگزاري و پذيرش است. پذيرش، يعني مدام به جاي اينکه به‌خودتان بگوييد ديگر طاقت يک روز بيشتر اين وضعيت را هم ندارم، بگوييد که من اينجا هستم و مي‌دانم شرايط بدي است، اما اينجا هستم و چاره‌اي نيست. حتي يک قدم جلوتر رفته و طبق قانون سپاسگزاري، بگوييد که دست‌کم اوضاع بدتر نيست و دست‌کم جايي براي خواب و آبي براي خوردن و غذايي براي رفع گرسنگي داريم. رنج وقتي مي‌آيد که چيزي را بخواهيد، ولي نداشته باشيد. پذيرش و سپاس، قصه را کاملاً عوض مي‌کند.»
#باهم_شکستش_مي‌دهيم ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد