راز ماندگاری علامه حسنزاده آملی

ایکنا/
به گزارش ایکنا از اصفهان، منوچهر صدوقیسها، فیلسوف و عرفانپژوه در همایش ملی «علامه ذوالفنون، سالک توحیدی، حضرت آیتالله حسنزاده آملی» که امروز، ۱۷ مهرماه به همت مؤسسه علمی تربیتی آوای توحید در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: ابتدای سخنانم این سؤال را مطرح میکنم که چرا علامه حسنزاده آملی را گرامی میداریم؟ بعد از تأمل بسیار، به این نتیجه رسیدم که دلیل آن علم نافع و عمل صالح است. منظور از «علم»، علم مطلق نیست، بلکه «علم مقدس» است؛ زیرا در این عصر، علوم مضر نیز ایجاد شدهاند.
وی ادامه داد: یکی از ویژگیهای بزرگانی همچون مرحوم علامه حسنزاده آملی این بود که خودبزرگبین نبودند و تواضع داشتند و به همین دلیل بود که هم علم داشتند و هم عمل و در عین حال، در برابر حقیقت، متواضع بودند. یقین دارم که اگر در محضر این علما حاضر شویم، ولی بهره علمی و عملی نبریم، ناراحت میشوند.
این فیلسوف و عرفانپژوه در خصوص تاریخ فلسفه در هیئت جدید بیان کرد: شخصی آلمانی به نام بروکر در اواخر قرن ۱۸ شروع به نگارش تاریخ فلسفه کرد و پدر تاریخ فلسفه لقب گرفت. در دوران شاگرد او، متأسفانه دو تفکر نادرست در میان مورخان فلسفه رایج شد؛ یکی اینکه چیزی به نام فلسفه اسلامی وجود خارجی ندارد. گاهی ما مسلمانها نیز این سخن واهی را تکرار میکنیم.
تفکرات نادرست درباره فلسفه اسلامی
وی افزود: از نظر آنان اگر هم چیزی با مضمون فلسفه اسلامی وجود داشته باشد، بهدلیل اینکه منتسب به اسلام است، فلسفه نیست؛ زیرا از نظر آنان، فلسفه صرفاً باید نقلی باشد. آنها معتقدند که اسلام نقل است، فلسفه اسلامی، فلسفهای نقلیست، در نهایت به علم کلام تبدیل میشود و عبارت فلسفه اسلامی از نظر معنا مانند عبارت «مثلث پنجضلعی با چهار زاویه ۹۰ درجه» است و چنین چیزی اصلاً ممکن نیست و امکان تحقق خارجی ندارد.
صدوقیسها اضافه کرد: از نظر این نویسندگان تاریخ فلسفه، آنچه مسلمانان «فلسفه اسلامی» مینامند، ترجمه بخشهایی از فلسفه یونان با رنگ و بوی اسلامی است. به تعبیر آنها، تفاوت فلسفه یونانی و فلسفه اسلامی فقط در جهت نوشتن خطوط است؛ زیرا فلسفه یونانی از چپ و فلسفه اسلامی از راست نوشته میشد. آنان معتقدند مسلمانان فلسفه یونانی را به عربی یا فارسی ترجمه کردند و اسمش را «فلسفه اسلامی» گذاشتند، در حالی که محتوا همان است.
وی گفت: کتاب «یونان در اسلام» که بهوسیله یک مستشرق نگاشته شده، هیچگونه استقلال و اصالتی برای فلسفه اسلامی قائل نیست. در سالهای بعد، شخصی مانند ارنست رنان که معاصر با سیدجمالالدین اسدآبادی بود، به تقسیمبندی نژاد انسانها پرداخت و نژاد آریایی را در رأس آنها قرار داد. به بیان او، معنویت به نژاد آریایی و در رأس آن یونان منحصر است؛ همچنین نژاد عرب، سامی و اسلام، عربی است و نژاد سامی نیز از عقل و معنویت بهرهای ندارد.
واقعیت فلسفه اسلامی
این فیلسوف و عرفانپژوه در بیان واقعیت این مسئله تأکید کرد: با در نظر گرفتن نگاه تاریخی و پدیدارشناسانه درمییابیم که مسئله به شیوهای که غربیها بیان میکنند، نیست. ما معمولاً گمان میکنیم که عبارت «فلسفه اسلامی» فقط به معنای فلسفهای است که در آثار بزرگانی مانند ابنسینا و ملاصدرا آمده؛ اما این عبارت در واقعیت از نظر نحوی، دو معنا دارد؛ در یک معنا عبارت «فلسفه اسلامی» به صفت و موصوف و در معنای دیگر، به مضاف و مضافالیه تبدیل میشود.
وی ادامه داد: دو شخصیت معاصر ما، یعنی آیتالله عابدی شاهرودی(حفظهالله) و شخص دیگری نیز به این نتیجه رسیدهاند که فلسفه اسلامی که در کتابهایی مثل شفا و اسفار آمده، فلسفه اسلامی منالاعم و دیگری فلسفه اسلامی منالاخص است. واقعیت تاریخی هم این است که فلسفه از یونان وارد جهان اسلام شد؛ اما در حوزه اسلامی، همان فلسفه یونان نماند.
صدوقیسها اضافه کرد: هیچگاه امکان ندارد کسی کتاب «مابعدالطبیعه» نوشته ارسطو را بخواند و بگوید این همان فلسفه اسلامی است؛ هیچ متن یونانیای به فلسفه اسلامی شناخته نمیشود. فلاسفه اسلامی بر مبنای فلسفه یونان، دستگاه مستقل سومی ساختهاند که یونانی محض یا اسلامی محض نیست؛ چراکه شاید مبانی خلاف اسلام هم در آن وجود داشته باشد. من کتاب تاریخ فلسفهای نوشتهام که برآمده از تفاعل اسلامیات و یونانیات است. فلسفه در معنای دوم خود ربطی به یونان و جاهای دیگر ندارد و ما نیز با آن کاری نداریم.
وی در رد گزاره «اگر فلسفه اسلامی باشد، باید مستند به اسلام باشد و چون اسلام دین است، پس نهایتاً فلسفه اسلامی به علم کلام تبدیل میشود»، تصریح کرد: این سخن ناشی از سوءتفاهم فرهنگی نسبت به مفهوم دین است. منظور غربیان از دین، مسیحیت و کلیساست، در حالی که اسلام همچون مسیحیت نیست. قرآن کریم و احادیث اسلامی سرشار از عقلانیات هستند؛ درواقع، استناد به قرآن و حدیث، استناد به عقل است.
این فیلسوف و عرفانپژوه افزود: برای نمونه، ابویوسف الکندی، فیلسوف عرب در رسالهای به نام «سجود الجرم الأقصی و طاعته لله تعالی» نشان میدهد که چگونه عقل، فلسفه و دین در اسلام از یکدیگر جدا نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند. یکی از فضلای معاصر، شیخ جواد خرمیان، سه جلد کتاب به نام «قواعد عقلی در قلمرو روایات» نگاشته و به قاعده پرداخته است؛ درواقع فلسفه اسلامی از اسلام، قرآن و حدیث متأثر است؛ اما باید توجه داشت که همه اینها عقلی هستند.
وی اظهار کرد: فلاسفه، فلسفه را اینگونه تعریف میکنند: «شناخت اشیا آنگونه که هستند، تا حد توان بشر»؛ به این معنا که توان بشر را محدود میدانند. ابنسینا، رئیس فلاسفه اسلام و یکی از چهار رکن فلسفه عالم میگوید که ما در شناخت، فقط اعراضی را میشناسیم، در اصل حقیقت عرض را هم نمیشناسیم.
اسلامیت فلسفه به چیست
صدوقیسها درباره اسلامیت فلسفه گفت: موضوع، مسائل و مبادی سه جزء علم هستند. موضوع کلاسیک فلسفه از یونان تا امروز، وجود بوده است؛ ولی اسلامیت فلسفه به موضوع آن نیست؛ چرا که موضوع آن با فلسفه غرب مشترک است. مسائلی که از یونان آمده، محدود و حال آنکه مسائل فلسفه اسلامی بسیار بیشتر است.
وی بیان کرد: تفاوت اصلی به مبادی بازمیگردد. فلسفه انسانی، مبدأ فلسفه یونانی است و در آن ادعا میشود که عقل مبدأ است. در اسلام، مبادی دیگری مطرح شده که در عرض عقل نیست، بلکه بالاتر از آن است.
این فیلسوف و عرفانپژوه گفت: خداوند آنچه را به پیامبر ارائه میدهد، به دیگر بندگان نیز به قدر ظرفیتشان ارائه میدهد. او ارائهدهنده و رسول دریافتکننده است و آنچه ارائه میدهد، خلاف واقعیت نیست؛ بنابراین چرا ما باید آنچه را که فلسفه یونان ارائه میکند، تکرار کنیم، در حالی که فلسفه اسلامی مطالب بسیار بیشتری ارائه میدهد.
زهراسادات مرتضوی