بخش هايي از نامه امام علي عليه السلام به امام حسن مجتبي عليه السلام
سفارش هاي پدر براي پسر
اميرمومنان علي عليه السلام هنگام بازگشت از جنگ صفين، سفارش هايي را براي فرزند خود امام حسن(ع) مرقوم فرمودند که نامه سي ويکم نهج البلاغه محسوب مي شود. بخش هايي از اين نامه را از نهج البلاغه با ترجمه استاد محمد دشتي تقديم شما مي کنيم:
از پدرى فانى، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگى را پشت سر نهاده، که در سپرى شدن دنيا چاره اى ندارد. مسکن گزيده در جايگاه گذشتگان، و کوچ کننده فردا، به فرزندى آزمند به چيزى که به دست نمى آيد، رونده راهى که به نيستى ختم مى شود، در دنيا هدف بيماري ها، در گرو روزگار و در تيررس مصائب، گرفتار دنيا، سوداکننده دنياى فريبکار، وام دار نابودي ها، اسير مرگ، هم سوگند رنج ها، همنشين اندوه ها، آماج بلاها، به خاک درافتاده خواهش ها و جانشين گذشتگان...
سرزنش ها تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد
هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، براى حق در مشکلات و سختى ها شنا کن، شناخت خود را در دين به کمال رسان، خود را براى استقامت در برابر مشکلات عادت ده، که شکيبايى در راه حق عادتى پسنديده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نيرومندى رسيده اى، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشش و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خير و نيکى داشته باش...
خوددارى به هنگام سرگردانى، بهتر از سقوط در تباهى هاست
پسرم، همانا تو را به ترس از خدا سفارش مى کنم که پيوسته در فرمان او باشى و دلت را با ياد خدا زنده کنى و به ريسمان او چنگ زنى، چه وسيله اى مطمئن تر از رابطه تو با خداست اگر سررشته آن را در دست گيرى. دلت را با اندرز نيکو زنده کن، هواى نفس را با بى اعتنايى به حرام بميران، جان را با يقين نيرومند کن، و با نور حکمت روشنايى بخش، و با ياد مرگ آرام کن، به نابودى از او اعتراف گير، و با بررسى تحولات ناگوار دنيا به او آگاهى بخش، و از دگرگونى روزگار، و زشتي هاى گردش شب و روز او را بترسان، تاريخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پيشينيان آمده است به يادش آور، در ديار و آثار ويران رفتگان گردش کن، و بينديش که آن ها چه کرده اند؟ از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جداشده و به ديار غربت سفر کردند، گويا زمانى نمى گذرد که تو هم يکى از آنانى! پس جايگاه آينده را آباد کن، آخرت را به دنيا مفروش، و آنچه نمى دانى مگو، و آنچه بر تو لازم نيست بر زبان نياور، و در جاده اى که از گمراهى آن مى ترسى قدم مگذار. زير خوددارى به هنگام سرگردانى و گمراهى، بهتر از سقوط در تباهى هاست...
به اندازه پيشينيان عمر نکرده ام، اما ...
قلب نوجوان چونان زمين کاشته نشده، آماده پذيرش هر بذرى است که در آن پاشيده شود. پس در تربيت تو شتاب کردم، پيش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چيز ديگرى مشغول گردد، تا به استقبال کارهايى بروى که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشيده اند، و تو را از تلاش و يافتن بى نياز ساخته اند... پسرم! درست است که من به اندازه پيشينيان عمر نکرده ام، اما در کردار آن ها نظر افکندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثارشان سير کردم تا آنجا که گويا يکى از آنان شده ام، بلکه با مطالعه تاريخ آنان، گويا از اول تا پايان عمرشان با آنان بوده ام. پس قسمت هاى روشن و شيرين زندگى آنان را از دوران تيرگى شناختم، و زندگانى سودمند آنان را با دوران زيانبارش شناسايى کردم، پس از هر چيزى مهم و ارزشمند آن را، و از هر حادثه اى، زيبا و شيرين آن را براى تو برگزيدم و ناشناخته هاى آنان را دور کردم، پس آن گونه که پدرى مهربان نيکى ها را براى فرزندش مى پسندد، من نيز بر آن شدم تو را با خوبي ها تربيت کنم؛ زيرا در آغاز زندگى قرار دارى، تازه به روزگار روى آوردى و نيتى سالم و روحى باصفا دارى.
آغاز تربيت فرزند
پس در آغاز تربيت، تصميم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسير آيات، به تو بياموزم، و شريعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام را به تو تعليم دهم و به چيز ديگرى نپردازم، اما از آن ترسيدم که مبادا راى و هوايى که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت، به تو نيز هجوم آورد، گرچه آگاه کردن تو را نسبت به اين امور خوش نداشتم، اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجيح دادم، تا تسليم هلاکت هاى اجتماعى نگردى، و اميدوارم خداوند تو را در رستگارى پيروز گرداند، و به راه راست هدايت فرمايد، بنابراين وصيت خود را اين گونه تنظيم کردم، پسرم! بدان آنچه بيشتر دوست دارم از وصيت من به کارگيرى، ترس از خدا، و انجام واجبات، و پيمودن راهى که پدرانت و صالحان خاندانت پيموده اند، مى باشد...
طالب دين در ترديد نيست
پس تلاش کن تا درخواست هاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شبهات روى آورى و از دشمنى ها کمک گيرى. و قبل از پيمودن راه پاکان، از خداوند يارى بجوى، و در راه او با اشتياق عمل کن تا پيروز شوى. و از هر کارى که تو را به شک و ترديد اندازد، يا تسليم گمراهى کند بپرهيز. و چون يقين کردى دلت روشن و فروتن شد، و انديشه ات گرد آمد و کامل شد، و اراده ات به يک چيز متمرکز شد، پس انديشه کن در آنچه که براى تو تفسير مى کنم، اگر در اين راه آنچه را دوست مى دارى فراهم نشد، و آسودگى فکر و انديشه ندارى، بدان راهى را که ايمن نيستى مى پيمايى، و در تاريکى ره مى سپارى، زيرا طالب دين نه اشتباه مى کند، و نه در ترديد و سرگردانى است، که در چنين حالتى خوددارى بهتر است.
هنگام مشکلات چنين باش
اگر درباره جهان، و تحولات روزگار مشکلى براى تو پديد آمد آن را به نبود آگاهى ارتباط ده، زيرا تو ابتدا با ناآگاهى متولد شدى و سپس علوم را فرا گرفتى، و چه بسيار است آنچه را که نمى دانى و خدا مى داند، که انديشه ات سرگردان، و بينش تو در آن راه ندارد، سپس آن ها را مى شناسى. پس به قدرتى پناه بر که تو را آفريده، روزى داده، و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگى تو فقط براى او باشد، و تنها اشتياق او را داشته باش، و تنها از او بترس...
داستان ما در اين دنيا
همانا داستان آن کس که دنيا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سرمنزلى بى آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ کردن به سرزمينى را دارند که در آنجا آسايش و رفاه فراهم است پس مشکلات راه را تحمل مى کنند، و جدايى دوستان را مى پذيرند، و سختى سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مى کنند، تا به جايگاه وسيع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختى هاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزينه هاى مصرف شده را غرامت نمى شمارند، و هيچ چيز براى آنان دوست داشتنى نيست جز آن که به منزل امن، و محل آرامش برسند. اما داستان دنياپرستان همانند گروهى است که از جايگاهى پر از نعمت ها مى خواهند به سرزمين خشک و بى آب و علف کوچ نمايند، پس در نظر آنان چيزى ناراحت کننده تر از اين نيست که از جايگاه خود جدا مى شوند ...
ميزاني براي روابط اجتماعي
اى پسرم! نفس خود را ميزان خود و ديگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى ديگران نيز دوست بدار، و آن چه را که براى خود نمى پسندى، براى ديگران مپسند، ستم روا مدار، آن گونه که دوست ندارى به تو ستم شود، نيکوکار باش، آن گونه که دوست دارى به تو نيکى کنند، و آن چه را که براى ديگران زشت مى دارى براى خود نيز زشت بشمار، و چيزى را براى مردم رضايت بده که براى خود مى پسندى، آنچه نمى دانى نگو، گرچه آنچه را مى دانى اندک است، آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، درباره ديگران مگو...
بيش از تحمل بار بر دوش منه
بدان راهى پرمشقت و بس طولانى در پيش روى دارى، و در اين راه بدون کوشش بايسته، و تلاش فراوان، و اندازه گيرى زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهى بود، بيش از تحمل خود بار مسئوليت بر دوش منه، که سنگينى آن براى تو عذاب آور است، اگر مستمندى را ديدى که توشه ات را تا قيامت مى برد، و فردا که به آن نياز دارى به تو باز مى گرداند، کمک او را غنيمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بيشتر انفاق کن، و همراه او بفرست؛ زيرا ممکن است روزى در رستاخيز در جست وجوى چنين فردى باشى و او را نيابى...
از تاخير اجابت دعا نااميد مباش
از گنجينه هاى رحمت او چيزهايى را درخواست کن که جز او کسى نمى تواند عطا کند، مانند عمر بيشتر، تندرستى بدن، و گشايش در روزى، سپس خداوند کليدهاى گنجينه هاى خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن فرمود، پس هرگاه اراده کردى مى توانى با دعا، درهاى نعمت خدا را بگشايى، تا باران رحمت الهى بر تو ببارد. هرگز از تاخير اجابت دعا نااميد مباش؛ زيرا بخشش الهى به اندازه نيت است، گاه، در اجابت دعا تاخير مى شود تا پاداش درخواست کننده بيشتر و جزاى آرزومند کامل تر شود، گاهى درخواست مى کنى اما پاسخ داده نمى شود، زيرا بهتر از آنچه خواستى به زودى يا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشيد، يا به خاطر اعطاي بهتر از آنچه خواستى، دعا به اجابت نمى رسد؛ زيرا چه بسا خواسته هايى دارى که اگر داده شود مايه هلاکت دين تو خواهد بود...
شغل با پاکدامنى، بهتر از ثروت حرام
آنچه با سکوت از دست مى دهى آسان تر از آن است که با سخن از دست برود؛ چرا که نگه دارى آنچه در مشک است با محکم بستن دهانه آن امکان پذير است، و نگهدارى آنچه که در دست دارى، پيش من بهتر است از آن که چيزى از ديگرى بخواهى و تلخى نااميدى بهتر است از درخواست کردن از مردم، شغل همراه با پاکدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است که با گناهان به دست آيد، مرد براى پنهان نگاه داشتن اسرار خويش سزاوارتر است، چه بسا تلاش کننده اى که به زيان خود مى کوشد، هر کس پرحرفى کند ياوه مى گويد، و آن کس که بينديشد آگاهى يابد، با نيکان نزديک شو و از آنان باش، و از بدان دور شو و از آنان دورى کن، بدترين غذاها، لقمه حرام و بدترين ستم ها، ستمکارى به ناتوان است...با آن کس که با تو درشتى کرد. نرم باش که اميد است به زودى در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن؛ زيرا سرانجام شيرين آن دو پيروزى است ...اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جايى براى دوستى باقى گذار تا اگر روزى خواست به سوى تو باز گردد بتواند...
انواع روزي انسان
پسرم بدان که روزى دو قسم است، يکى آنکه تو آن را مى جويى، و ديگر آن که او تو را مى جويد، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به تو خواهد رسيد، چه زشت است فروتنى به هنگام نياز، و ستمکارى به هنگام بى نيازى، همانا سهم تو از دنيا آن اندازه خواهد بود که با آن سراى آخرت را اصلاح کنى، اگر براى چيزى که از دست دادى ناراحت مى شوى، پس براى هر چيزى که به دست تو نرسيده نيز نگران باش. با آنچه در گذشته ديده يا شنيده اى، براى آنچه که هنوز نيامده، استدلال کن، زيرا تحولات و امور زندگى همانند يکديگرند، از کسانى مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان؛ زيرا عاقل با اندرز و آداب پند گيرد، و حيوانات پند نگيرند جز با زدن. غم و اندوه را با نيروى صبر و نيکويى يقين از خود دور ساز، کسى که ميانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مى گردد... دين و دنياى تو را به خدا مى سپارم، و بهترين خواسته الهى را در آينده و هم اکنون، در دنيا و آخرت، براى تو مى خواهم، با درود.