خراسان/ هيزم شکني صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده است. شک کرد که همسايه اش آن را دزديده باشد. براي همين تمام روز او را زير نظر گرفت.متوجه شد همسايه مثل يک دزد راه مي رود، مثل يک دزد پچ پچ مي کند و مثل يک دزد زيرچشمي نگاه مي کند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصميم گرفت به خانه برگردد و لباسش را عوض کند و پيش قاضي برود؛ اما همين که وارد خانه شد ديد زنش شروع کرد به غرولند کردن که چرا تبر را اين جا گذاشتي و من بردمش گذاشتمش توي اتاق. همان طور که زن دعوا مي کرد، مرد فهميد که زنش جاي تبر را عوض کرده و همسايه اش تقصيري نداشته است. هم از اين قضاوت خودش و هم از غرغر هاي زن اعصابش به هم ريخت و تبر را برداشت و زن را تهديد کرد که همين الان به سه نيمه متساوي الساقين تقسيمت خواهم کرد. زن هم معطل نکرد و بقچه وسايلش را برداشت و با حالت قهر رفت خانه پدرش.مرد از پنجره ديد همسايه اش مثل يک آدم شريف راه مي رود، حرف مي زند، رفتار مي کند و نگاه مي کند. فهميد ديدش به خاطر قضاوتش عوض شده بود. از خانه بيرون رفت تا از همسايه عذرخواهي کند و به ميمنت رفتن زن غرغرويش، وي را شام به منزلش دعوت کند. همسايه که از ديدن مرد ترسيده بود، با تته پته گفت: «مرا ببخش که بي اجازه تبرت را برداشته بودم. ولي فوري سر جايش گذاشتم.» مرد که هم زنش قهر کرده بود و هم همسايه اش دزد از کار درآمده بود، گفت: «مي بخشم ولي يک دقيقه صبر کن...» بلافاصله رفت تبر را آورد و تا خواست همسايه را به همان سه قسمت مد نظرش تقسيم کند، همسايه پا به فرار گذاشت. سپس با همان تبر چند شاخه گل از باغچه همسايه چيد و رفت منزل پدرخانمش براي منت کشي!
علکساندر کاربراتور
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد