دُشمنِ دانا، بِه از نادانِ دوست
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرین خبر/مَثَلها جملههای کوتاه و جالبی هستن که از دلِ داستانهای قدیمی اومدن و به ما کمک میکنن زندگی رو بهتر بفهمیم. یک موردش رو با هم بخونیم:
روزی چند بچّه برای بازی به بیرونِ شهر رفتند. وسطِ بازی، یکی از آنها از جای بلندی افتاد و پا و دستَش شکست.
دوستِ صمیمیِ او گفت: «باید او را داخلِ چاه بیندازیم و به کسی نگوییم؛ وگرنه برای ما دردسَر میشود.»
امّا پسرکی که با آن بچّه دشمنی داشت، پیش خودش گفت: «اگر بدونِ او برگردیم، همه فکر میکنند من باعثِ مرگش شدهام.»
همانوقت دوید به شهر و مردم را خبر کرد. مردم آمدند و کودکِ زخمی را نجات دادند.
این داستان کم کم تبدیل به یک مثل شد و نشان میدهد گاهی یک دشمنِ باهوش میتواند از یک دوستِ ناآگاه بهتر باشد.
راستی توی کامنتها برامون بگید دوست دارین قصه کدوم مثل رو مرور کنیم؟