فرارو/ عبدالوهاب شهيدي، با پويندگي و تلاش تا سال ۱۳۵۷ خورشيدي در اين برنامههاي ماندگار شرکت فعال دارد. همچنين اين هنرمند گرامي، چندين بار در برنامههاي جشن هنر شيراز شرکت ميکند تا براي مهماناني که از چهارگوشه دنيا آمده اند هنر فاخر ايراني را به رخ بکشد.
در اين برنامهها شهيدي با هنرمندان شاخصي، چون جليل شهناز، فرامرز پايور، اصغر بهاري، حسين تهراني، رحمت الله بديعي، حسن ناهيد و محمد اسماعيلي همراهي ميکند.
گذري بر زندگي و هنر خواننده اصيل ايراني عبدالوهاب شهيدي
آن نگاه گرم تو
زندگي بي چشم تو رنج و عذابه... رنج و عذابه!
آهِ من ترسم شبي، دامنت بگيره... دامنت بگيره
با دلم بازي مکن... عاشق و اسيره... ترسم بميره
يک شب از روي صفا... با دلم وفا کن
يا وفا کن با دلم... يا مرا رها کن!
پرداختن به زندگي برخي هنرمندان موسيقي، کار آساني نيست، زيرا با نگاه دقيق به کارنامه آنها کافي ست تا به شاخص بودن آنها پي برده شود. عبدالوهاب شهيدي، نمونهاي از آن گروه انگشت شمار در هنر آواز ايراني است. يکم مهر ۱۳۰۱ خورشيدي، نخستين صبح پاييزي طلوع ميکند تا خبر خوش آهنگي را نسيم خنک بامدادي با خود به همراه آورد.
در خانهاي که اهل دين و دانش هستند فرزندي زاده ميشود که نميخواهد آدمي معمولي بماند. شهر کوچک ميمه از توابع اصفهان، به استعداد چنين کودکي در زادبومش آگاه نيست، اما بعدها با آغاز فعاليت هنري آن نوجوان که نامش عبدالوهاب شهيدي است، نکتههايي روشن ميشود.
علاقمندان به موسيقي سنتي، کم کم پي ميبرند که وجود چنين هنرمندي در اين شهر کوچک افتخاري برايشان محسوب ميشود. بخت با اين جوان بيست ساله است که با استادي به نام اسماعيل مهرتاش آشنا ميشود؛ فراگيري آواز، در کنار تمرين سنتور و عود نزد اين استاد توانا، سبب بالندگي او ميشود.
آوازه شهيدي زماني به کمال ميرسد که راديو ايران از او دعوت ميکند تا در سال ۱۳۳۹ خورشيدي با اين رسانه بي رقيب آن جامعه، همکاري کند و اين در زماني رخ ميدهد که مديران هنري راديو در انتخاب خوانندگان، بسيار سختگير، عمل ميکنند.
مجموعه برنامه پر طرفدار «گلهاي تازه» را ميتوان گل سر سبد برنامههاي آن مقطع حساب کرد و به سبب همراهي شنوندگان، گلهاي ديگري نيز به اين سبد عطرآگين افزوده ميشود که با نامهاي خوشرنگ گلهاي جاويدان و گلهاي صحرايي ميدرخشد.
خود شهيدي که با آمدن پاييز امسال، نود و هشت ساله شد ميگويد: «زادگاه من، ميمه اصفهان است و دوران دبستان را در اين شهر گذراندم. پدرم ميرزاحسن شهيدي ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبي از نوادگان شهيد ثاني بودند.
از دوران کودکي به موسيقي علاقهمند بودم وگاهي اوقات با خود آواز خواندن را زمزمه ميکردم پدرم هم من را تشويق ميکرد و ميگفت: «در چهرهات ميبينم که در اين زمينه موفق خواهي شد و بايد مسير موسيقي را ادامه بدهي!» ۱۴ سال سن داشتم که پدرم فوت کرد.
در واقع پشتيبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانيون بود و به موسيقي احاطه کامل داشت و من چندين آواز را نزد ايشان آموزش ديدم. بعدها يعني سال ۱۳۱۷ آموزگار شدم و بعد به نظام وظيفه پيوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم. تمامي اين اتفاقات تقدير من بود.
طبيعت اين مأموريت را بر عهده من گذاشته بود و از خود اختياري نداشتم. آن روزها تمام وقتم را صرف آموختن و رفتن به تئاتر ميکردم.
من پيش از آن که به صورت جدي موسيقي را ادامه بدهم، به کار بازيگري تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنايي با استاد مهرتاش آموزش موسيقي را در محضر ايشان آموختم و به برنامه راديويي گلها وارد شدم و تعداد آثاري که از آن برنامه باقي مانده و آرشيو شده است ۷۰ درصد آن اجراي من بوده است، اما بعد از انقلاب نه اجرايي داشتم و نه نوارکاستي منتشر کردم. البته اوايل انقلاب مدتي موسيقي تحريم بود و اثري پخش نميشد، ولي بعدها بدون آن که بخواهم خانهنشين شدم.»
عبدالوهاب شهيدي دانش آموخته مکتب اصفهان است و شايد دليل اين امر زادگاه او باشد، اما او بر اين نظر است که «مکاتب موسيقي، از نظر کلي، تفاوتي با هم ندارند و انتخاب اين نامها، چون مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب تبريز به لحاظ محلي و موقعيت جغرافيايي است.
استادان اول من صفحه گرامافون بودند يعني با شنيدن صداي استاداني، چون تاج اصفهاني و اديب خوانساري از روي صفحه شيوه آن دو استاد را پيروي کردم و علاقهمند شدم، اما وقتي به کلاس استاد مهرتاش آمدم ايشان گفتند: «تمامي اين روشها را از ذهنت پاک کن! و من يک سال، مشغول پاک کردن آنها بودم.»
عبدالوهاب شهيدي، با پويندگي و تلاش تا سال ۱۳۵۷ خورشيدي در اين برنامههاي ماندگار شرکت فعال دارد. همچنين اين هنرمند گرامي، چندين بار در برنامههاي جشن هنر شيراز شرکت ميکند تا براي مهماناني که از چهارگوشه دنيا آمده اند هنر فاخر ايراني را به رخ بکشد. در اين برنامهها شهيدي با هنرمندان شاخصي، چون جليل شهناز، فرامرز پايور، اصغر بهاري، حسين تهراني، رحمت الله بديعي، حسن ناهيد و محمد اسماعيلي همراهي ميکند.
عبدالوهاب شهيدي با اجراي بيش از ۲۳۰ برنامه که رتبه سوم بيشترين برنامه موسيقي در گلها را دارد شايد از نظر کميتي، آمار بالايي داشته باشد، اما از منظر کيفيت اجرا، هيچگاه او کم نميگذارد و براي اجراي کارهايش وسواس ويژه خود را دارد تا شم سخت پسند مخاطب ايراني همچنان آثار نو به نوي او را دنبال کنند.
شهيدي در عرصه ديگري هم خود را ميآزمايد که نتيجه ارزشمندي حاصل ميشود؛ بطور قطع، اجراي آوازهاي محلي، ريسک بالايي ميطلبد. اما شهيدي از بوته تجربه به سلامت عبور ميکند و نميسوزد! تصنيف معروف «زندگي» با مطلع «آن نگاه گرم تو»، رتبه يالايي در اين عرصه حساس کسب ميکند. «زندگي»، در واقع نام يک آلبوم است که درحوزه موسيقي سنتي تنظيم شده و هنرمند سرشناسي، چون فرامرز پايور در اين شاهکار هنري حضوردارد.
او ساز محوري يعني سنتور را با استادي مينوازد تا نمونهاي تحويل دهد که با شنيدن مکرر آن، ملالي حاصل نشود. اشعار به کار رفته در اين آلبوم از خواجه حافظ شيرازي و هما مير افشار است. تصنيف معروف زندگي با مطلع اون نگاه گرم تو، چنان کولاک ميکند که وقتي براي نخستين بار در ۱۳۴۷ خورشيدي در شيراز شنيده ميشود حال و هواي موسيقي را جاني دوباره ميبخشد تا نوار توفيقات موسيقي ايراني در دوره معاصر تداوم يابد.
مگر چند قطعه ماندگار تاکنون توانسته اند در اين نود سال اخير خودنمايي کنند؟ ترانه هايي، چون «مرا ببوس» با صداي حسن گلنراقي، «تواي پري کجايي» از حسين قوامي، «اي ايران» و «الهه ناز» از غلامحسين بنان، «روي برگي بنويسيم»، «چرا عاشق نباشم» و «مرحبا دل» از اکبر گلپايگاني، «کهکشان» و روزهاي بي غروب» از محمدنوري، «مرغ سحر»، «بيداد»، «آستان جانان» و «ايراناي سراي اميد» از محمدرضا شجريان، در کنار آثار خوب عبدالوهاب شهيدي، قطعاً در سينه ملت ايران باقي خواهد ماند. خود اين هنرمند تعبير کوتاه و زيبايي در باره عمر طولاني برخي قطعهها دارد که شنيدني ست: «کاري که اصيل باشد، هميشه ديده ميشود.». البته شهيدي قطعات جاويد ديگري هم دارد؛ از آن ميان ميتوان به تصنيفهايي مثل «يار بي وفا»، توجه کرد. قطعاتي که براساس آثار شاعران بزرگي، چون شاعر آزاديخواه، عارف قزويني اجرا ميشود و باز از ميان آنها ميتوان به تصنيف تاثيرگذار «گريه را به مستي بهانه کردم» اشاره کرد؛
گريه را به مستي بهانه کردم
شکوِهها ز دست زمانه کردم
آستين چـو از ديده برگرفتم
سيل خون به دامان روانه کردم
نالـه دروغـيـن اثــر نـدارد
شام ما چو از پي سحر ندارد
مرده بهتر زآن کو، هنر ندارد
گريه تا سحرگه من عاشقانه کردم
همچو چشم مستت جهان خراب است
رخ مپوش که ايـــن دور انتخاب است
مــن تـــو را بـه خـــوبــي نشـانه کردم
استاد عبدالوهاب شهيدي، به جز خوانندگي در عرصه موسيقي سنتي ايران، به نوازندگي يک ساز بسيار قديمي هم روي ميآورد؛ عود ساز حساسي ست که وقتي با شنيدن يک قطعه آوازي، در ميان سازها نوبت به او ميرسد خود به خود، دلهاي مشتاق را به يک سکوت سوق ميدهد تا با احترام بيشتري نواي ايراني را دنبال کند. نوايي که به او کمتر پرداخته شده و از حرفهاي ناگفته در دلها حکايت دارد.
ميتوان گفت که عود با صداي نجواگونه اش، نقطهعطفي براي خط سير يک ترانه محسوب ميشود. شهيدي سالها در جامعه باربد فعاليت ميکرد که کانوني براي فعاليتهاي موسيقايي محسوب ميشد.
محمدرضا شجريان از اعضاي قديمي اين جامعه درباره عبدالوهاب شهيدي ميگويد: «استاد مهرتاش، موسس جامعه باربد، عشق و علاقه عجيبي به آقاي شهيدي داشتند و او را اعتبار «جامعه باربد ميدانستند.. او داراي منشي بزرگوارانه در موسيقي ماست. هر جا که او بود، بالاترين عنوان هنري را داشت... اعتبار شهيدي چنان زياد بود که هميشه خودم را پشت او پنهان ميکردم تا کسي مرا نبيند. من از او ياد گرفتم که رفتار هنري بايد چگونه باشد.»
اين نوازنده قهار ساز عود، سبکي در اين ساز به وجود ميآورد که تا به امروز، علاقمندان اين ساز، آن را پي گرفته اند و آنچه را هنرجويان آموزش ميبينند، شيوه عودنوازي اين هنرمند است. يعني نواختن آن به شيوهاي که در موسيقي کهن اقوام بوده.
او در اين باره ميگويد: «سنتور ساز اول من بود، اما با صداي ساز عود از «راديو خاورميانه عربي» آشنا شدم و خيلي تحت تأثير اين صدا قرار گرفتم. آقايي بود به نام «خضوري» از يهوديان عراق و از ترس آن که به اسرائيل نبرندش، از بصره به ايران آمده بود. وقتي به جامعه باربد آمد، آقاي مهرتاش او را استخدام کرد.
او استاد قانون بود، ولي در نوازندگي عود هم تبحر داشت. به طور اتفاقي با ايشان برخورد کردم و برايم يک عود آورد و طرز کوککردن و انگشتگذاري را به من ياد داد. چون با تار آشنايي داشتم خيلي زود با عود ارتباط برقرار کردم. من تنها کاري که روي عود انجام دادم اين بود که اين ساز را از فراموشي بيرون آوردم و صدايي که امروز از ساز عود شنيده ميشود نتايج زحمات من و شيوه کاريام است.
من سبک نواختن تار را روي عود پياده کردم و سالها در اين باره تلاش کردم. شنيدم که قرار است اين ساز به نام ايران ثبت جهاني شود و از دوستاني که در اين باره زحمت ميکشند تشکر ميکنم؛ چرا که اتفاق بسيار خوبي است و هر آن چه را در راه کشورم ايران باشد و صورت بگيرد، حرفي ندارم و موافقت خود را اعلام ميکنم.».
اما براي شهيدي زماني فرا ميرسد که با وجود دارا بودن کوهي از تجربه، خلوت گزيني پيشه ميکند و از خنياگري در ميان مردم، دست ميشويد. البته او اکنون هم اميدش را نبريده و به حيات دوباره موسيقي ايران باور دارد. زيرا او به نسل جواني ايمان دارد که با عشق و شور ملي، در پي آباداني موسيقي اصيل است. به گفته استاد عبدالوهاب شهيدي «اکثر جوانهاي امروز، سيديهاي برنامه «گلها» را به همراه دارند.»
عبدالوهاب شهيدي دو دکتراي موسيقي دارد که از نوع درجه يک هنري است؛ يکي براي ساز عود و ديگر براي آواز اصيلش. او سبکي منحصر به فرد در خواندن تصنيفها دارد و ميگويد: «صدا بيانکننده شخصيت انسان است.
شخصيت من هم به گونهاي تعيين شده بود که موسيقي اصيل يعني موسيقي محليهاي کشورمان که فولکلور است را بياموزم و بخوانم که بيشترين آن هم آثاري از بزرگان موسيقي در دوره ساسانيان است. من موسيقي فولک را دنبال کردم و روي آهنگهايي که بجاي مانده بود اشعار بزرگان را پياده کردم. تمام اين آثار ريتميک بود و در واقع کاري کردم که کسي از موسيقي من خسته نشود و الحمدلله هم انجام شد.»
اين استاد بزرگ آواز گاه آثاري را که امروز با عنوان موسيقي آوازي رواج پيدا کرده را به خوبي ميشنود و ميگويد: «موسيقيهاي امروزي را گوش ميکنم و ميبينم که تعداد هنرمندان افزايش يافته است، اما بيشتر از آن که هنرمند باشند هنربند هستند.
پيش از اين، عزيزاني، چون بنان، قوامي، اديب خوانساري، تاج اصفهاني، عبدالعلي وزيري و... بودند که توانستند موسيقي آوازي را بدرستي به مردم معرفي کنند، اما متأسفانه امروز اين بزرگان آرام آرام کنار گذاشته شدهاند. آينده موسيقي ايران بستگي به فعاليت همين جوانان دارد.
آنها بايد در زمينه معرفي درست موسيقي اصيل ايراني تلاش کرده و آن را ارتقا بدهند و دراين راه رشد کنند. پايه و اساس يک موسيقي شعر است. زماني يک تصنيف گُل ميکند که در کنار يک شعر خوب، ملودي و بعد آواز قرار بگيرد.»
شهيدي نزديک به يک قرن در اين مرز پرگهر زيسته است و ماجراهاي زيادي را شاهد بوده. او اينگونه ميگويد: «همه مردم کشورم سلامت و سعادتمند باشند.
اين مردم هستند که پشتيبان موسيقياند. با حمايت مردم يک هنرمند معروف ميشود، مردم هنرمند را بزرگ ميکنند و در حال حاضر هم وظيفه دارند که به هنرمندان احترام بگذارند و آنها را حمايت کنند. خدا را شکر از روزهايي که بر من گذشت... راضي هستم.»
افسوس که اين هنرمند پيش کسوت در تابستان امسال، بر اثر کهولت سن، ضعف شديد جسماني، کم خوني و نارسايي قلبي در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستاني در تهران بستري شده. آنها که به تعالي هنر موسيقي در اين ملک ميانديشند براي سلامتي اين بزرگان همواره دعا ميکنند.
بي همگان به سر شود بيتو به سر نميشود
داغ تو دارد اين دلم بي تو به سر نميشود
خواب مرا ببستهاي نقش مرا بشستهاي
وز همهام گسستهاي بيتو به سر نميشود
گر تو نباشي يار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بيتو به سر نميشود
بازار