آفتاب/ علم عبارت است از شيوه فهم و کسب معلومات قابل اعتماد (که البته اين معلومات خطاناپذير نيست) از جهان مادي، از جمله توصيف پديدههاي قابل مطالعه که به ترتيب زير فراهم ميآيد: از راه مشاهده دقيق و روشن (تا حد امکان)، ثبت هوشمندانه آن، طبقهبندي موضوعي آن، استخراج احکام و قوانين عمومي از آن که مبين نظم و ترتيب است، استنتاج احکام ديگر از اين قوانين با روش استقرا، تاييد اين احکام با مشاهده بيشتر و ارايه فرضيهها و تئوريهايي که بيشترين تعداد ممکن قوانين را به هم مرتبط ساخته و به شرح آنها ميپردازد. يعني علم به چگونگي و چرايي امور پرداخته و آنها را توصيف کرده و توضيح ميدهد.
علم به توضيح و توصيف جهان مادي ميپردازد و براي تصرف در آن شيوههايي را ارايه ميدهد. اين قدرت تصرف در طبيعت به آن حقانيت و عينيت ميدهد. توضيحات علمي انعکاسي از واقعيات هستند که بيشتر از معارف ديگر واقعيات را منعکس ميکنند و آزمايش آنها براي هر کسي امکانپذير است. علم، جهان طبيعت را آنچنان که هست توصيف ميکند، نه آنچنان که بايد باشد و نه آنطور که ميخواهيم باشد. تفاوت علم با فلسفه و هنر نيز در همين است. از آنجايي که علم يک حرفه دموکراتيک است، برجستهترين دانشورزان، چه «نيوتن» و چه «انيشتين» بايد به کوچکترين انتقاد پايينترين عضو جامعه علمي پاسخ بدهند و او را از نظر علمي قانع کنند. در اين حرفه هيچگونه ولي امر، مراد، مرجعيت و رهبري وجود ندارد. اگر ادعاي برجستهترين پژوهشگر با مدرک تجربه و آزمايش همراه نباشد، رد ميشود. بر همين بنيان است که نظريات دانشورزان عمدهاي نظير «نيوتن» در زمينه کيمياگري و «لينوس پاولينگ» در زمينه اهميت ويتامين C در افزايش طول عمر پذيرفته نشده است.
معني کلمه عربي علم و معادل فارسي آن يعني دانش همانند واژه فيلسوف و فلسفه طي تاريخ تغيير پيدا کرده است و باعث سردرگميها، کژفهميها و بدفهميهاي بسياري شده است. از آنجايي که علم به مفهوم science با تعريف و کاربرد امروزي آن هيچگاه در ايران و ساير کشورهاي اسلامي تولد نيافت، هنگام ورود اين واژه به اين کشورها از کلمه علم که به معناي معرفت (knowledge) و اطلاعات (information) به کار ميرفت به عنوان معادل آن استفاده شد. امروزه هم در زبان عربي و هم در زبان پارسي به همين معاني به کار برده ميشود، نه به معناي خاص آن که علوم تجربي
(empirical science) باشد. علم و دانش همان معرفت است و عالم و دانشمند کسي است که داناي به مسايل است و نادان و جاهل کسي است که از آن مسايل بياطلاع است. در زبان فارسي و عربي علم را به کلام و فلسفه و حتي ادبيات نيز اطلاق ميکنند (مثلا در تعريف از يک اديب، تاريخدان يا مترجم ميگويند او شخص عالم و دانشمندي است).
در زبان فارسي واژه «علم» و «علمي» نيز به معناي واقعي، ضدخرافي و حقيقي به کار رفته است. بسياري از افراد غيرمذهبي، به ويژه مارکسيستهاي روسيمآب، فلسفه خود را علمي ميخوانند يعني فلسفه درست و حق در برابر فلسفه مخالفان خود که باطل، نادرست، خرافي و غيرعلمي است. اين کاربرد علم براي مفاهيم مختلف (يعني براي هرگونه معرفت ازجمله فلسفه، ادبيات و معارف مذهبي در گذشته و هماکنون براي علوم تجربي) باعث مغالطات، اشتباهات فلسفي و زبانشناختي زيادي در زبان عربي و فارسي شده است. در حاليکه در غرب منظور از واژه علم
(science) مشخص است و فقط براي علوم تجربي به کار ميرود و مرز قاطع و روشني با ساير معارف مثل ادبيات، فلسفه و کلام دارد. نبودن يک واژه مناسب معادل science در زبان فارسي و عربي باعث سوءاستفادههاي زيادي از علوم تجربي شده است. مثلا بعضيها، آگاهانه و ناآگاهانه با به کار بردن واژه علم به جاي اطلاعات، فلسفه، ادبيات وکلام، همان اعتبار و عينيتي را که ويژه علوم تجربي است، ميخواهند براي اين رشته از معارف کسب کنند. مثلا ميگويند علم اثبات کرده است که فرشته و روح وجود دارد که در همه اين موارد منظورشان از علم همان استدلالها و احتجاجات فلسفي و کلامي است، نه شيوه علوم تجربي. واژه علم هم در زبان عربي و هم در زبان فارسي به معني وسيعتري که معرفت (knowledge) است به کار ميرود و شامل همه نوع معلومات ميشود (از فيزيک و شيمي تا فقه، ادبيات، فلسفه و تاريخ). در حاليکه در زبانهاي اروپايي science معني مشخصي دارد که شامل ادبيات و فقه و فلسفه نميشود.
در اولين برخوردهاي ايرانيان با اروپاييها نيز مترجمين متوجه شده بودند که علم، واژه رسايي براي اين مفهوم نيست. در دو قرن گذشته معادلهاي متعددي براي science به کار گرفته شده است مانند علوم جديده، علوم اروپايي، علوم دقيقه، علوم طبيعي، علوم تجربي و به معناي علومي است که شيوه کسب معرفت يا اثبات و رد نظريهها و مفاهيم آنها به روش پيشبيني، مشاهده، آزمايش و تاييد و رد است (به قول «کارل پوپر» ابطالپذير هستند). اما هيچکدام از اين معادلها معناي دقيق science را نميرسانند و هيچگاه بهطور وسيعي در زبان فارسي جا نيفتادند و علم همچنان معادلي براي science باقي ماند.
در قرون اوليه گسترش اسلام که مسلمانان به ترجمه آثار فلسفي، رياضي و نجوم ملل ديگر دست زدند همين مشکل را داشتند و متوجه بودند که اين دانشها که حاصل کنجکاوي، خرد و تجربه انساني است با علوم اسلامي مانند تفسير، فقه، حديث و رجال بسيار متفاوت است و به همين جهت براي نشان دادن فرق آنها با علوم اسلامي که حاصل وحي يا مستند و مربوط به آن بودند آنها را علوم اوائل ناميدند. براي حل اين سردرگمي و روشن ساختن اين دو جنبه معرفت انساني اينجانب واژه دانشورزي (مانند کشاورزي) را براي
science، دانشورز (مانند کشاورز) را براي scientist و دانشورزانه را براي scientific پيشنهاد ميکنم و معتقدم بهتر است واژه دانشورزي براي دانشهايي که شيوه تجربي را براي شناخت جهان مادي به کار ميروند و بار غيرمعنوي و اعتقادي دارند و علم را براي معارفي که بار اعتقادي و مذهبي دارند يا شيوه کسب معرفت، در آنها با دانشورزي متفاوت است و بر اساس ارجاع و استناد به اشخاص مورد اعتماد و مرجع (authorithy) است، به کار بگيريم. براي فهم دانشورزي و فناوري غرب بايد بين اين دو گروه از معارف تفاوت قائل شويم زيرا علم حديث يا فقه با شيمي و ترموديناميک از نظر شيوه کسب معرفت، دقت معرفت حاصل و کاربرد، بسيار تفاوت دارند و نميتوان آنها را در يک رديف دانست.
تا پيش از قرن شانزدهم، جهان از نظر علمي و فني کم و بيش در يک حالت متعادل بود و معارف موجود آن زمان به شيوه آزمون و خطا به آهستگي شکل ميگرفت. همه علوم در دامن فلسفه پرورش مييافتند تا اينکه در اوايل اين قرن با پيشرفت علوم تجربي و اهميت نقش تجربه در کسب معرفت، دانش جديدي شکل گرفت که با علوم قبلي که بر اساس استناد و اعتقاد به فلاسفه و دانشمندان گذشته بود، بسيار متفاوت بود. غربيان هم در نامگذاري اين علوم مشکل کنوني ما را داشتند و همه علوم تجربي را که تازه در حال شکلگيري بودند مانند کارهاي «کوپرنيک»، «کپلر» و «گاليله» فلسفه طبيعي (natural philosophy) ميناميدند که بعدها تحت نام فيريک از فلسفه جدا شد. سپس ساير شعبههاي دانشورزي (نظير شيمي، زيستشناسي و زمينشناسي) از فلسفه جدا شدند و به شکل مستقلي درآمدند و نام جديدي يافتند و بدين ترتيب مسير رشد علم و تکنولوژي يکسره به نفع غرب تغيير يافت.
نکته مهمي که بايد به آن توجه داشت اين است که دانشورزان به تعريف دانشورزي و اينکه کار دانشورزي چيست و چه هدفها و وظايفي دارد توجهي ندارند و آن را به فلاسفه علم واگذاردهاند. توجه آنها بر کاربرد و کاري است که از دانشورزي برميآيد. يعني ممکن است دانشورزان بر سر تعريف واژه علم يا دانشورزي به توافق جامعي نرسند، اما روي شيوه کار دانشورزي يا «روش علمي» اتفاق نظر دارند.
دکتر محمدرضا توکليصابري
بازار