برترين ها/ کوانتوم، اما جذابترين موضوع اثبات شده در دنياي فيزيک جديد است که ما را به اين فرضيات متصل ميکند. در نظر داشته باشيد که فيزيک کوانتوم، يک علم نوپا است که هنوز نتوانسته به يک باور واحد در بين دانشمندان مختلف برسد.
تصور اينکه ممکن است شکلي متفاوت از زندگي شما وجود داشته باشد، ميتواند جذاب يا حتي ترسناک باشد. فرضيه جهانهاي موازي در انواع مختلف و با پيچيدگيهايش بر اين باور است که جهانهاي زيادي در راستاي دنيا ما وجود دارد.
نگاه علمي به جهانهاي موازي به موضوع دلايل به وجود آمدن اين پديده ميپردازد. در واقع فيزيک در صد سال گذشته تلاش داشته تا به نوعي، به حقيقت همه چيز دست پيدا کند. تلاشي که هرچند باورهاي جديدي را به دنياي خسته کننده ما اضافه کرده، اما متاسفانه تنها در حد يک فرضيه باقي مانده است.
کوانتوم، اما جذابترين موضوع اثبات شده در دنياي فيزيک جديد است که ما را به اين فرضيات متصل ميکند. در نظر داشته باشيد که فيزيک کوانتوم، يک علم نوپا است که هنوز نتوانسته به يک باور واحد در بين دانشمندان مختلف برسد.
جهانهاي موازي را ميتوان از نظر علمي و کوانتومي بررسي کرد. نگاهي که بدون شک ميتواند براي علاقهمندان به فيزيک، نجوم و حتي فناوري جذاب باشد. با اين حال در اين مقاله ما پس از بررسي کوتاه کوانتوم جهانهاي موازي، از دريچهاي ديگر به مفهوم وجود دنياهاي متعدد نگاه ميکنيم. دريچهاي که بيشتر از دلايل به وجود آمدن يا حتي شکل و ساختار جهانهاي موازي، به مفهوم شخصي ما و زندگي در اين شکل از جهان ميپردازد.
کوانتوم جهان؛ گربه زنده است يا مرده؟
توضيح دادن کوانتوم و درک مفاهيم کوانتومي حتي براي دانشمندان اين رشته مشکل است. تنها چيزي که به سادگي ميتوان در مورد آن نظر داد اين است که مفهوم شکل در فيزيک کوانتوم با مفهومي که ما به آن عادت داريم تفاوت دارد. در بحث کوانتوم هر عمل بيش از يک نتيجه احتمالي دارد. يعني چراغ ميتواند روشن يا خاموش باشد. گربه مشهور شرودينگر که در يک جعبه زنداني شده، ميتواند زنده يا مرده باشد. در واقع نگاه ما نتيجه را تعريف ميکند.
اين نظريه که به عنوان اصل عدم قطعيت Heisenberg شناخته ميشود بر اين باور است که رفتار نامنظم مواد کوانتومي باعث ميشود که ما نتوانيم هيچگاه ماهيت آن ذره کوانتومي را کشف کنيم. در واقع گربه شرودينگر در لحظه هم زنده است و هم مرده و اين ما هستيم که با گشودن درب جعبه، نتيجه را مشخص ميکنيم.
خط زمان؛ من بينهايت
حالا شايد با خودتان بگويد که اين ذرات کوانتومي، چه ربطي به فرضيه جهانهاي موازي دارد. بهتر است کمي سادهتر به نتيجه وجود ذرات کوانتومي در سطح زندگي بپردازيم. در نظر بگيريد که امروز صبح وقتي ميخواستيد درب اتاق خودتان را باز کنيد، شما هم از اتاق خارج شديد و هم نشديد.
اين موضوع باعث ميشود که دو خط زماني متفاوت از زندگي شما به وجود آمده باشد. اين موضوع که جهانهاي متعدد ناميده ميشود اولين بار توسط دانشمندي به نام Everett در دنياي فيزيک مطرح شد.
فرقي نميکند که تصميم شما کوچک يا بزرگ باشد. با باز کردن و نکردن يک پنجره و يا حتي در سطحي بزرگتر، با مردن يا زنده ماندن در يکي از لحظات خطرناک زندگي، خطي جديد در زمان-مکان زندگي توليد شده است. اين تعدد خطوط را با تعداد موجوداتي که به لحظات کوانتومي نگاه ميکندد مقايسه کنيد. بدون شک شما هم به بينهايت جهان موازي خواهيد رسيد.
شايد ترسناکترين بخش وجودي اين نظريه، تفاوت مفهوم زمان با باور هميشگي ما باشد. در صورتي که جهانهاي متعدد را باور داشته باشيم بايد بپذيريم که ما هم زنده هستيم، هم مرده. هم ازدواج کرديم و هم هيچگاه با همسر خود روبرو نشدهايم. بايد بپذيريم که انسان به باهوشترين موجود زنده زمين تبديل شده و به صورت همزمان انسان براي هميشه منقرض شده است. در واقع مفهومي که ما از خط مستقيم زمان داريم، با وجود اين نظريه تغيير ميکند.
تئوري ريسماني؛ يک انفجار بزرگ
تئوري ريسماني يا همان String Theory نظريهاي است که اولين بار توسط دانشمندي به نام Michio Kaku تفسير و ارائه شد. اين نظريه جهان را از سطح زير کوانتومي بررسي ميکند. تئوري ريسماني بر اين باور است که جهان از ريسمانهايي زير کوانتومي تشکيل شده و لرزش اين ريسمانها، شکل و وجود مواد را تعيين ميکنند.
در اين نظريه مفهوم جهانهاي موازي با مفهومي که پيش از اين توضيح داديم متفاوت است. در واقع تئوري ريسماني در مسير توضيح به وجود آمدن جهان هستي، وجود جهانهاي موازي را نيز تأييد ميکند. تفاوت در اين جا است که در تئوري ريسماني، جهانهاي موازي در کنار يکديگر قرار دارند و ممکن است با هم برخورد کنند و يا با هم ارتباط داشته باشند.
من در جهان موازي
فيزيکدانان سختترين بخش توضيح جهانهاي موازي را محاسبات فيزيکي و رياضي اين فرضيه ميدانند. با اين حال نگاه فلسفي و عقلاني به جهانهاي موازي نيز چندان ساده نيست. وجود جهاني موازي و اعتقاد به اين فرضيه ميتواند تمامي باورهاي عميق انساني را تحت تأثير قرار دهد.
اينکه يک من ديگر در اين جهان وجود داشته باشد به حد کافي ترسناک است. حالا بينهايت مفهوم وجودي از خودتان را در بينهايت جهانهايي متفاوت تصور کنيد. فراتر از آن اين است که در اکثريت جهانهاي موازي، مفهومي از من و شما وجود ندارد و در واقع خطوط زمان هيچگاه منجر به تولد ما نشده است.
جهانهاي محدود و سفر در زمان
نظريهاي ديگر از مفهوم جهان موازي وجود دارد که تعداد اين جهانها را محدود ميکند. در واقع اين نظريه بر اين باور است که يک دنياي موازي تنها وقتي به وجود ميآيد که فردي با سفر به گذشته، بخشي از خط زمان را تغيير داده باشد.
در واقع برعکس اغلب فيلمهاي سينمايي و سريالهايي که ديدهايم، با سفر به گذشته نميتوانيم زندگي خود را تغيير دهيم. مفهوم پروانهاي نيز اين موضوع را تأييد ميکند که حتي با تغيير کوچکترين موضوع در گذشته، آينده به حدي تغيير خواهد کرد که سفر اوليه به گذشته را زير سؤال ميبرد.
در نظر بگيريد که شما براي جلوگيري از رد شدن در يک امتحان، به گذشته سفر کنيد و در اين سفر موفق شويد تا امتحان را با موفقيت پشت سر بگذاريد. اين تغيير به ظاهر کوچک ميتواند خط زمان را تا حدي تغيير دهد که مفهومي از شما در آينده وجود نداشته باشد. در واقع تصميمات ظاهراً کوچک ما، تصميماتي با قدرت مرگ و زندگي هستند.
نظريه جهانهاي موازي در مفاهيم سفر به زمان بر اين باور است که با سفر به گذشته و تغيير هر چيز، ما آينده را تغيير نميدهيم بلکه خطي جديد از زمان را توليد ميکنيم که در آن، آينده به گونهاي ديگر رقم خورده است. اين نظريه ميتواند يکي از دلايلي باشد که ما هيچگاه فردي از آينده را در زندگي مشاهده نخواهيم کرد. زيرا با مشاهده اين فرد و شناخت ما از سفر به گذشته، خطي جديد از زمان توليد خواهد شد که به صورت همزمان ما در آن حضور خواهيم و نخواهيم داشت.
جهانهاي موازي شخصي
يک فيلم سينمايي را در نظر بگيريد. در اين فيلم شما کاراکتر اصلي فيلم هستيد و دنيا دور محور زندگي شما حرکت ميکند. دنياي فيلم با تولد شما شروع شده و با مرگ شما هم پايان ميپذيرد. تمامي اتفاقات گذشته تنها يک پيش زمينه از فيلم اصلي است و ممکن است هيچ وقت اتفاق نيفتاده باشد.
در نظريه جهانهاي موازي شخصي، هر فرد يک دنياي اختصاصي دارد و در واقع تمامي چيزهايي که ما ميبينيم، تنها براي ما قابل رويت است. هيچ چيز واقعي نيست جز وجود ما در خط زمان. در اين بين بي نهايت جهان موازي ديگر با محوريت ديگر افراد وجود دارد. کاراکترهايي مثل شما که ممکن است تصاويري از آنها نيز در دنياي شما نمود کند.
علاقهمندان به اين فرضيه پا را از اين فراتر گذاشتهاند و بر اين باورند که ممکن است ما تنها يک کاراکتر جانبي در فيلم ديگر افراد باشيم. درست مثل وقتي که نسخهاي از ما در رؤياي ديگران حضور دارد. شايد تا اينجا با خودتان فکر کنيد که فرضيه جهانهاي موازي شخصي سازي شده، وحشتناکترين نسخه از فرضيه جهانهاي موازي باشد. پيشنهاد ميکنم آخرين فرضيه مقاله ما را نيز مطالعه کنيد.
جهان در يک بازي کامپيوتري
ايلان ماسک از مشهورترين افرادي است که تا حدودي به فرضيه جهان در بازي کامپيوتري باور دارد. در اين فرضيه ما کاراکترهايي از يک بازي کامپيوتري-کوانتومي پيشرفته هستيم و هيچ چيز در دنياي ما واقعي نيست. اين بازي به صورت بي نهايت بازي شده و خطوطي مختلف دنبال شده است. در اين فرضيه بينهايت من موازي وجود دارد که در هر کدام به پيشرفتهاي خاصي رسيده است.
نکته ترسناک اين فرضيه، عدم وجود اختيار در دنياي بازي کامپيوتري است. در اين بازي در واقع ما يک کاراکتر هستيم که توسط فرد يا قدرتي بالاتر کنترل ميشويم. درست مثل يک بازي کامپيوتري، دنيا تصويري ناهمگون از واقعيت است. نکته مثبت وجود چنين دنيايي اين است که شايد نسخهاي از ما در يکي از تمامي دفعاتي که اين بازي انجام شده وجود داشته باشد که به تمامي آرزوهايش رسيده باشد!
بازار