معرفی بهترین فیلمهای علمی تخیلی سال ۲۰۲۰

ويجياتو/وقتي به حوادث سال ميلادي گذشته نگاهي ميکنيد، متوجه خواهيد شد سال 2020 خود بيشباهت به يک حادثه يا يک فيلم علمي تخيلي بزرگ نيست. اما کدام فيلمهاي علمي تخيلي در ميان بهترين آثار اين ژانر در سال 2020 ظاهر ميشوند؟ به نظر ميرسد پيش از هر عنواني اين خود سال 2020 است که در قله حوادث علمي تخيلي است. سينما، همراه با تجارب تماشاي متفاوت فيلم، در سال 2020 شاهد يک تغيير عظيم بوده است، سالي که خود چيزي از يک حادثه ديستوپيايي علمي تخيلي کم ندارد، و مملو از يک بيماري همهگير جهاني است که توسط يک ويروس ترسناک به ورطه نابودي کشيده شده است.
سال 2020 وقتي که صحبت از فيلمهاي علمي تخيلي ميشد، سالي بود با وعدههاي زياد. اما متأسفانه، به دليل همهگيري جهاني کرونا، اين سال عمدتا به آن شکلي پيش نرفت که ما انتظار داشتيم. برخي از بزرگترين فيلمهاي علمي تخيلي که انتظار داشتيم در اين سال ببينيم، مانند اقتباس جديد فيلم Dune از فرانک هربرت، تا سال 2021 تاخير خوردند. با اين وجود، اگرچه ممکن است سال 2020 ميلادي سال خوبي براي نمايش تعداد زيادي فيلم در اين ژانر نبوده باشد، اما هنوز چند داستان علمي تخيلي عالي براي معرفي وجود دارد.
همچنين اگرچه مرز بين آنچه «به عنوان علمي تخيلي به حساب ميآيد» قطعاً ميتواند مبهم باشد، ولي در بيشتر موارد، ما در تيم سينمايي ويجياتو سعي کردهايم اين ليست را به فيلمهايي محدود کنيم که با عناصر کلاسيک علمي تخيلي از جمله فناوري پيشرفته، بيگانگان و سفرهاي فضايي سرو کار دارند. به همين دليل است که برخي از فيلمهاي معروف مانند Wonder Woman 1984 در اين ليست نيستند. اما محاسن داستان علمي تخيلي به عنوان يک ژانر هنري بي پايان است، مهمترين آن توانايي تولد جهانهاي متناوب است که در عين حال اختلافات اساسي فلسفي راجع به ماهيت واقعيت و روان انسان ايجاد ميکند.
آرتور سي کلارک، نويسنده آثار علمي تخيلي، اين ژانر را يک بار «تنها داروي واقعي افزايش دهنده آگاهي» توصيف کرد، گزارهاي نه چندان دور از حقيقت، که توسط آثاري مانند ۲۰۰۱: اديسه فضايي و بليد رانر در بين عموم سينما دوستان تجسم يافته است. در همين راستا فيلم «فرزندان انسان» ساخته آلفونسو کوارون، که در آن بشر به طور غيرقابل توصيف توانايي توليد مثل خود را از دست داده است، توليد ميشود، و فيلم علمي تخيلي نابودگر ساخته جيمز کامرون نيز جنگ و هولوکاست هستهاي را براي بيننده پيش بيني ميکند.
خوشبختانه، هنوز هيچ يک از اين سناريوها در زندگي واقعي رُخ نداده است، و ما انسانها آزاديم که بتوانيم روياهاي وحشتناک جديدي را براي آينده گونههاي خود ادامه دهيم، آزادي که فيلمسازان در سال 2020 به طور کامل از آن استفاده کردند. برترين آثار علمي تخيلي سال 2020 از بازگشت پرشور و لذت بخش به عصر طلايي ژانر تا تريلرهاي تيره و تاريکي که تصويري سياه از آينده نزديک ما ترسيم ميکنند را شامل ميشود. اما کدام فيلمها را بايد تماشا کنيد؟ بدون هيچ زحمت بيشتري، در اينجا بهترين فيلمهاي علمي تخيلي سال 2020 معرفي شده است.
نکته مهم درباره ليستهاي بهترينهاي ۲۰۲۰ ما اينست که الزاماً هيچ رتبه و مرتبهاي براي فيلمها در نظر گرفته نشده و اينطور نيست که فيلم شماره ۹ از فيلم شماره ۲ بدتر يا بهتر باشد. تمام ده فيلم معرفي شده جزو آثار جالب توجه و برتر ۲۰۲۰ در ژانر سينمايي خود به شمار ميآيند و خوشبختانه تمامي آنها در حال حاضر با بهترين کيفيت از دنياي وب قابل دريافت (دانلود) هستند.
10 – The Vast of Night
گستره شب نامه عاشقانه مرموزي به فيلمهاي درجه «B» دهه 1950 و بهترين قسمتهاي منطقهٔ نيمهروشن يا «Twilight Zone» است. اين فيلم فرکانسي بين منطق و افسانه است که حتما بايد تماشايش کنيد. فيلم گستره شب پس از نمايش موفيقت انگيز در فستيوال هاي سال ۲۰۱۹، سرانجام توسط سرويس آمازون در سال ۲۰۲۰ پخش شد. فيلم گستره شب حکايتي از دو جوان است که يک سيگنال مرموز را کشف ميکنند که به ظاهر در شهر کوچکِ خواب آلود کايوگا در نيومکزيکو (جمعيت: 492) پخش ميشود.
با تماشاي گستره شب متوجه خواهيد شد اين فيلم يک کار جذاب با قصهاي جالب است، و روشي که با آن اين داستان گفته ميشود، چيزي کم از يک روايت استادانه ندارد. در اکثر لحظات، اين يک فيلم صميمي است که با تحقيق در مورد منبع يک سيگنال مرموز و داستانهاي پشت آن، نزديک به دو شخصيت اصلي پيش ميرود، و اين به احساس انزوا بيننده در طول فيلم ميافزايد. فيلم گستره شب (The Vast Of Night) اثري است که از تماشاگر ميخواهد در يک اتاق تاريک بنشيند، تلفن خود را پايين بگذارد و به صداهاي آن توجه کند. و به کساني که فقط اين کار را ميکنند پاداش ميدهد.
گستره شب يک اثر بلاکباستر علمي تخيلي هاليوودي، محوِ در جلوههاي بصري نيست و همين امتياز بزرگ آن است. نکته قابل ستايس اين فيلم استراتژي داستاني و گفت و گوهاي تند و سريع به همراه حرکات سيال دوربين است، که زير نظر کارگرداني روان اثر قوام جالبي گرفتهاند. گستره شب به گونهاي است که دو شخصيت اصلي به معناي واقعي کلمه داستانهاي خود را براي مدت زمان طولاني ميگويند، سپس صدايي آنها را آزار ميدهد و بيننده را دعوت ميکند تا به دري تکيه دهد و آن را گوش کند، انگار که ما به اردويي رفتهايم که داستان در اطراف آتش وسط اردو گفته ميشود، و همه ما شيفته و جذب شنيدن اين قصه هيجان انگيز شدهايم.
همچنين گستره شب يادآور فيلم برخورد نزديک از نوع سوم ساخته اسپيلبرگ است، فيلمي که در آن شخصيتها مانند گستره شب براي حل رمز و رازها به دنبال پيامدهاي اقدامات عجيب بودند. با وجود همه اينها گستره شب تلاش تحسين برانگيز اندرو پترسون به عنوان کارگردان را نشان ميدهد، کارگرداني که فيلمنامه اي سرشار از گفت و گوهاي عميق و شخصيت پردازي متوسط را از آنچه که در ابتدا معمولي به نظر ميرسد، قانع کنندهتر و خوشايندتر به نتيجه ميرساند. در نتيجه پيشنهاد مي کنم حتماً ديدن اين فيلم را از دست ندهيد.
9 – Vivarium
ويواريوم يک اثر وحشتناک علمي تخيلي است و همه چيز در آن درباره انزوا است. زوج جواني براي بازديد از يک خانه به شهرکي نوساز و ناشناخته ميروند اما ديگر هيچوقت نميتوانند از اين خانه بيرون بيايند و مجبور ميشوند که به يک زندگي غيرطبيعي و عجيب در آنجا تن دهند. نهفقط در شروع، بلکه حتي پس از تماشاي فيلم هم حس مشخصي نسبت به آن نخواهيد داشت. شايد تصور کنيد که يک زندگي بيدردسر و بدون دغدغه ايده جذابي است، اما «ويواريوم» در عمل نشان ميدهد که اين ايده چيزي بهجز يک کابوس نخواهد بود.
فيلم ويواريوم يک عبارت کلي به معناي محل زيست است و عموماً براي اشاره به محفظههاي شيشهاي، مانند آکواريوم، بهکار ميرود؛ محفظههايي که يک زيستگاه کوچک، کنترلشده و قابلمطالعه را براي گونههاي مختلف جانوري فراهم ميکنند. عنوان فيلم خيلي زود ايده اصلي آن را آشکار ميکند: اينکه برش زدن بخشي از زندگي روزمره انساني و حفظ آن در محيطي ايزوله و بدون هرگونه ارتباط با جهان حقيقي، تا چه حد ميتواند رمز و رازهاي حاکم بر هستي را يادآور شود؛ نکاتي که زير بار روزمرگي، بيتفاوت از کنارشان عبور ميکنيم. انگار که هستي ترفندهاي ريزودرشت زيادي دارد تا از مفهومي به نام حيات حفاظت کند. موجودات زنده هم بدون آنکه بدانند مهرههاي اين بازي هستند نقش خود را ايفا ميکنند و بعد نوبتشان تمام ميشود؛ ايدهاي هولناک و عجيب که شايد کمتر به آن فکر کردهايم.
«قفس شيشهاي» يا ( Vivarium ) ميتوانست نوشتهي استفن کينگ باشد اما اينگونه نيست. اين فيلم ميتوانست يک اپيزود از «منطقهي گرگ و ميش» ( The Twilight Zone ) باشد اما اين هم نيست. اين فيلم که داستان و فيلمنامهش کار کارگردانش يعني « لورکان فينگان » و « گرت شانلي » است، بررسي ترس رواني در موقعيت ايزولهشدن اجتماعي و خطرات زندگي روتين داخلي است. کارگردان و نويسندهي فيلم « دقيقا سالن رقص » ( Strictly Ballroom ) از شعار « زندگي در ترس نصفه و نيمه است» استفاده کرده بود. از همان شعار در همين فيلم هم استفاده شده است اما به صورتي تاريکتر و با اميدواري کمتر.
اين فيلم بسيار تاريک و چالشي است و کساني که به دنبال اثري براي تخليه کردن فشار رواني خود در اين زمان کرونايي هستند، احتمالا ارتباط خوبي با آن برقرار نخواهند کرد. اما به هر حال فيلم يکي از آثار برتر علمي تخيلي در سال 2020 بوده است.
8 – Sputnik
اگر از طرفداران سينماي عصر اتمي هستيد، بدون ترديد چند سال گذشته هديهاي از طرف دنياي سينما براي شما بوده است. درست همانطور که آن دوره در تاريخ هاليوود دانشمندان را در صدر داستانهاي علمي تخيلي قرار ميداد، اين دوره نيز در فيلمهاي ترسناکِ مدرن خود، با الهام گيري از همان آثار، به اکتشاف ناشناختههاي گاهاً ترسناکتر در بستر فضاي علمي تخيلي پرداخته است. در اين دوره اکثر آثار علمي تخيلي و به ظاهر مفهومي، از Ex Machina گرفته تا Annihilation و Arrival ساخته دني ويلنوو، وحشت خود را بر دانش بشر و از دنياي عقلاني بنيان نهادهاند. حالا جديدترين اثر در اين روند Sputnik، ساخته فيلمساز روسي ايگور آبرامنکو است که به فيلم هاي هيولايي از سالهاي گذشته هاليوود گره خورده است.
داستان فيلم اسپوتنيک از اين قرار است که: در يک حادثه براي يک سفينه فضايي تنها يک نفر جان سالم به در ميبرد و به زمين بازميگردد، اما بزودي مشخص ميشود که موجود خطرناکي در بدن او مخفي شده، حالا يک روانشناسِ در خطر اخراج، بايد براي نجات حرفه خودش و جان فضانورد، وارد يک تحقيقات خطرناک شود. به طور ساده ميتوان گفت اسپوتنيک پاسخ سينماي روسيه به بيگانه ريدلي اسکات است. اگر اداي احترام به فيلم Alien ريدلي اسکات در دوره اوج جنگ سرد چيزي باشد که به آن علاقه داريد، بايد Sputnik را بررسي کنيد.
اسپوتنيک ورود جالبي به فضاي آثار علمي تخيلي دارد، و اساساً بيگانه آن يکي از موجودات جالب چنين آثاري است که تا به امروز ديده شده. طراحي ديدني اين موجود ما را به ياد هيولاهاي کلاسيک هاليوود همچون زنومورف مياندازد، اين هيولا استخوان دار و شفاف است و همچنين چشمان زيادي براي ارتباط با بينندگان مدرن به او داده شده است. اولين فيلم بلند ايگور ابرامنکو در مقام کارگردان با روندي آرام آغاز ميشود و يک موجود کوچک آزمايشگاهي به مرور به هيولايي شيطاني تبديل ميشود. اين فرايند و نتيجۀ آن را بارها در فيلمهاي مختلف ديدهايم، اما ابرامنکو فيلمي با بودجه کم ساخته که به خوبي شما را ترسانده و به هيجان ميآورد. اين ويژگيها باعث ميشوند تا تماشاي فيلم «اسپوتنيک» ارزش وقت گذاشتن داشته باشد.
در پايان بايد گفت Sputnik يک فيلم ترسناک علمي تخيلي قابل توجه است که شما را با سوالات زيادي تنها ميگذارد و با يک نتيجه گيري عجيب ختم ميشود. البته جلوههاي ويژه کار جذاب هستند و هر صحنهاي که با موجود بيگانه روبرو هستيم فرم کار نيز برجسته است. ديدن اين اثر را نير از دست ندهيد.
7 – Tenet
تنت ساخته کريستوفر نولان همان فيلمي بود که توانست در سال مخوف و کرونايي 2020، مردم را دوباره به سينماها بازگرداند. يازدهمين فيلم بلند کريستوفر نولان اولين بلاکباستري بود که در طي شيوع ويروس کرونا در سينما پخش شد و مطمئناً به مردم کمک کرد تا مدتي ذهن خود را از COVID-19 دور کنند. به هر حال، اين فيلمي است که توجه کامل شما را ميطلبد و حتي در آن صورت، شما نيز درک کامل آن را براي کسي تضمين نميکنيد.
در اين فيلم جان ديويد واشنگتن نقش يک مأمور سابق سازمان سيا بازي ميکند که توسط يک سازمان مخفي، به نام تنت، جذب شده است. او قرار است براي جلوگيري از جنگ جهاني سوم تمام توانايي خودش را خرج جهان و مردم آن کند. او در اين راه ميآموزد که سلاحهايي با آنتروپي معکوس توليد شده در آينده، به نوعي راه خود را براي امروز فراهم ميکنند و همه چيز از آنجا عجيب و غريب ميشود. هر چه قهرمان داستان براي کشف حقايق عميقتر ميشود، او يک توطئه وحشتناک را کشف ميکند که توسط عوامل آيندهاي بسيار دور، که قصد دارند براي نجات خود دنياي گذشته (حال ما) را نابود کنند، طراحي شده است.
اين فيلم نولان هزارتويي بافته شده از رشتههايي است که يادآور کارهاي گذشته اين فيلمساز است. براي مثال صحنههاي نبرد شديد دانکرک، سکانسهاي اکشن علميتخيلي Inception و زمان پراکنده Memento همه در Tenet بازتاب مييابد. تنت را از زمينههاي بحث برانگيزش خارج کنيد، و اين فيلم هنوز هم قطعاً يکي از تلاشهاي مهم فيلمساز کريستوفر نولان است، يک تريلر جاسوسي با سردرگمي توطئه آميز و با اجراي برجسته از جان ديويد واشنگتن و رابرت پتينسون. اما با توجه به عناصر علمي تخيلي آن، من با ايدههاي بلند پروازانه سفر در زمان و جلوههاي ويژه و سکانسهاي اکشن وارونه آن غافلگير شدم.
اگرچه اين فيلم از نظر عمق روايت و پيچيدگي به نولان جوانتر و آغازين فيلم او ممنتو تشبيه شده است، اما تنت با طرح مفاهيمي از تفکر غيرخطي، پارادوکسهاي زماني و آنتروپي متحرک به عقب، يک طرح پيچيده را نشان ميدهد. با اين وجود، اين فيلم با بازيهاي قابل قبول همراه با تصاوير خيرهکننده و سکانسهاي اکشن با تأثيرگذاري برجسته پشتيباني ميشود که تسلط امضاي نولان بر سينما را به عنوان يک رسانه تصويري تغيير دهنده واقعيت به همراه دارد.
6 – Synchronic
فيلم Synchronic يک سفر در زمان روانگردان است که تا مدتها آن را فراموش نميکنيد. يکي از مؤلفههاي کليدي در بيشتر داستانهاي علمي تخيلي پيرامون سفر در زمان، عنصر کنترل زمان است که آشفتگي در اجراي آن منجر به از دست دادن خود کنترل ميشود. براي بهتر شدن فهم موضوع بيان اين مثال خوب است که سازندگان آثار علمي تخيلي يکي از معدود عناصر تغييرناپذير زندگي يعني جريان بي وقفه زمان را ميگيرند و سپس آن را خم ميکنند تا به جاي ديگري برود، و اين معمولاً منجر به بروز عواقب ناخواستهاي ميشود.
حالا فيلم «Synchronic» ساخته جاستين بنسون و آرون مورهد با گفتن يک داستان سفر در زمان که در آن عدم کنترل در پيش فرض و مضامين بزرگتر داستان ساخته ميشود، هوشمندانه با چنين ايدههايي بازي کرده است. در اين فيلم درام و علمي تخيلي، سفر در زمان يک دارو است و نتايج آن ميتواند کشنده باشد. بنسون و مورهد با تسلط کامل بر اين ايده درخشان خود، يکي از بهترين داستانهاي سفر در زمان را در حافظه اخير ما خلق کردهاند، در حالي که هنوز يک مشکل عاطفي در هسته مرکزي اثر خود دارند.
به طور کلي فيلم Synchronic يک قطعه بلندپروازانه از داستان سرايي است. اين اثر تمام تلاش خود را ميکند تا همزمان يک تصور علمي تخيلي منحصر به فرد ايجاد کند، همچنين مرگهاي خاص توليد کند و همين مرگها را براي شخصيتها شخصيتر از حد معمول جلوه دهد، ضمن اينکه نقايص آنها را نيز بررسي کند. هر يک از اين رشتهها به تنهايي کار ميکنند و برخي با هم. در پايان بايد گفت Synchronic فيلمي درخشان و بافته شده از مفاهيمي خاص است که هم درباره سفر در زمان است و هم پيرامون خود زمان. فيلم سازي به خودي خود کمي علم و کمي جادو است و اين کارگردانها در اينجا هم دانشمند هستند و هم کيمياگر. ادغام همزمان چند مضمون با هم، يک داستان علمي، احساس و شوخ طبعي را ايجاد ميکند و اين عمل در فيلمسازي يک معجون ويژه است، و حالا فيلم «Synchronic» يکي از اين معجونهاي خواستني است.
5 – Possessor
متصرف يا Possessor فيلمي کابوس آميز است که ژانر علمي تخيلي و ترسناک را در هم ميآميزد. فيلم Possessor يک اثر علمي تخيلي و دلهرهآور درباره يک قاتل نخبه و قراردادي به نام تاسيا واس (با بازي آندرهآ ريسبرو) است. واس با استفاده فناوري خاصي که در مغزش کار گذاشته شده است، ميتواند کنترل بدن افراد ديگر را در اختيار بگيرد تا هدفهاي بسيار خاص و مهم را به قتل برساند. در همين حين، واس در آخرين وظيفه خود گرفتار ميشود و به مرور زمان هم بيشتر در آن فرو ميرود. او در اين مأموريت درون ذهني گرفتار ميشود که او را نسبت به نابودياش تهديد ميکند.
اين فيلم، يک اثر منفرد است؛ اثري که بسيار ترسناک، بسيار منحصربهفرد و خيلي وحشيانه است که ميتواند يک سري را به وحشت بياندازد و باعث شود تا حال يک سري ديگر بد شود. در نسخهاي وحشيانه و الگوريتم محور از آينده نزديک ما، قاتلان با در اختيار داشتن اجساد افراد ديگر کارهاي کثيف خود را انجام ميدهند، و با اين روش هيچ اثري از يک نقشه قتل و هيچ راهي براي دستگيري مقامات توسط آنها باقي نميماند. ديويد کراننبرگ، فيلمساز و نويسنده کانادايي، در طول زندگي حرفهاي خود، در موارد متعددي، استادانه مضامين ترسناک و علمي تخيلي را ادغام کرده است، و حالا پسرش نيز همين کار را با متصرف در سال 2020 انجام داده.
فيلم Possessor يک اثر شوکهکننده است که با اقداماتي بيرحمانه از يک وضعيت خستهکننده به دلهرهآور تغيير لحن پيدا ميکند. از لحاظ فني ميتوان اينطور گفت که فيلم متصرف يک اثر چشمگير و فوقالعاده است؛ خصوصا باتوجهبه عملکرد و نحوه ايفاي نقش دو بازيگر اصلي آن، همچنين ممکن است که خيلي از سوالات مخاطبان در فيلم متصرف پاسخ داده نشده باشد اما نميتوان منکر تخيل بسيار جذاب و هيجانياي که در اين کار وجود دارد، شد.
4 – Sea Fever
فيلمهاي وحشت آبزي يک زير ژانر نه چندان آشنا است که در سالهاي اخير کمتر به آن پرداخته شده است، اما تب دريا ساخته Neasa Hardiman نشان ميدهد که چرا بايد هنوز از آنچه در زير اقيانوسها نهفته است ترسيد. اين فيلم ضمن ارائه موجودات آبزي خطرناک، با داستاني نسبتا مطلوب که فرضيات شما را از ناشناخته به چالش ميکشد، خاطرات کلاسيکهايي مانند بيگانه و موجود را به بيننده يادآوري ميکند. بي پرده فيلم Sea Fever نسخه 2020 از Alien است.
با توجه به وضعيت فعلي جهان، تماشاي فيلمي مانند Sea Fever که در آن کلمه قرنطينه به شدت وارد فيلمنامه ميشود، بدون اينکه بخواهيد به نبرد روزانه ما با COVID-19 بپردازيد دشوار است. در حقيقت تب دريا يک اثر کوچک و نسبتاً خوب است که کارگرداني و فيلمبرداري روان و زيبايي دارد. همان طور که گفتم تب دريا؛ فيلمي علمي تخيلي مهيج به کارگرداني نيسا هارديمن است. گروهي از ماهي گيران، با موجودي ناشناخته رو برو ميشوند که جانشان را به خطر انداخته است و اين هسته اصلي ماجراي فيلم را شکل ميدهد.
نويسنده و کارگردان Neasa Hardiman فيلمي کاملاً مرتبط با آنچه که امروز در جهان اتفاق ميافتد ساخته است. اما چرا با وقايع امروز جهان مطابقت دارد؟ چون شخصيتها نميدانند چه کسي در اين مأموريت آلوده است و راهي براي مبارزه با آن ندارند، درست مثل وضع بيماري کرونا در جهان. آنها حتي در جستجوي کسب پاسخها، يکديگر را براي محافظت از خود در انزوا يا قرنطينه قرار ميدهند. عنوان فيلم يعني تب دريايي نوعي بيماري است که ملوانان وقتي در دريا دچار اختلال عصبي ميشوند، ميگويند دچار تب دريايي شدهاند. در واقع اين بيماري نوعي واکنش روانپزشکانه ناشي از کمبود خواب است. هارديمان با اين ايده رواني يک اِکو وحشت خاص توليد کرده که در دوران همه گيري COVID-19 آينه واقعي بزرگي از آن را ديدهايم.
هرچند در ظاهر اين فيلم شباهتهايي با اين روزها دارد اما تب دريا در مورد ويروس نيست بلکه عنصر اصلي اين فيلم يک انگل است. اين اثر در مورد گرفتن منابعي از دريا است که متعلق به بشري چون انسان نيست؛ در واقع اين فيلم در مورد جنگ دريايي است. ما در اين فيلم با يک ماهي مرکب انگلي بزرگ طرف هستيم که به اين کشتي کوچک مي چسبد، و مانع از حرکت آن ميشود. و اين خود آغاز جريان يک سلسله رفتارهاي روان شناختي پُر تنش است. بدون ترديد اين فيلم ميتواند يک تمثيل روشن و پرتنش در مورد استفاده بي حد و مرز انسان از دنياي طبيعي باشد. اما به هر حال تب دريا به عنوان يک اثر سينمايي با يک ايده و طرح خوب که با جلوههاي عملي عالي و کارگرداني هوشمند توليد شده است، قابل ستايش ميباشد.
3 – The Platform
يکي از ترندها يا پُر تکرارترين بحثهاي سينمايي چند ماه اول و يا شايد حداقل سه ماه اول سال 2020، پيرامون فيلم اسپانيايي پلتفرم يا به زبان اسپانيايي El Hoyo بود. فيلمي در مورد، يک سکو يا به ظاهر يک زندان ديستوپيايي به کارگرداني گالدر گزتلو-ارووتيا. در اين فيلم بسترهاي نرم افزاري چون يک پلتفرم در يک فضاي ترسناک به يک موضوع جدي ميپردازند. کاملاً روشن است اهميت موضوعي فيلم پلتفرم به دليل شرايط سختي است که COVID-19 به جهانيان تحميل کرده و رفتاري که قرنطينه بر اخلاق و منش برخي از افراد گذاشته است. اين فيلم بعد از موفقيت در فستيوال تورنتو در سال 2019 توسط نتفليکس خريداري و در سال 2020 نمايش داده شد.
نيمي از ثروت خالص جهان متعلق به 1٪ برتر است. آماري خفه کننده براي بشريت. در مورد اين فکر کنيد چگونه ميشود به طور همزمان افرادي که بي خانمان هستند، بايد روزانه تلاش کنند تا اهداف خود را برآورده کنند و از گرسنگي نميرند، و افراد با پول بيشتر، از آنچه ميتوانند در دوره زندگي هزينه کنند فراتر استفاده کنند؟! اما اين چيزي نيست جز سرمايه داري در خشن ترين مدل خود. به دليل همه گيري COVID-19 در سال 2020 صحبتهاي زيادي در مورد سرمايه داري شده است. بيماري همه گيري که در زندگي ما نفوذ کرده است. بيماري همه گير که برخي از باشکوه ترين شهرهاي جهان را به زانو درآورده است. کرونا ويروس کشنده، ميکشد و به جلو حرکت ميکند و اقدامات بعدي که توسط رهبران جهان براي مهار اين مشکل صورت گرفته است، در بسياري از افراد و جوامع بدترين وضعيت را به همراه داشته.
افرادي هستند که با تمام وجود مخالف انديشه «قرنطينه» يا خانه نشيني هستند، زيرا آن را تضمين رکود اقتصادي جهاني ميدانند. برخي آشکارا ابراز داشتهاند که خيلي بيشتر از اينکه اجازه دهند اموال و سودهاي گران بهاشان به زمين فرو رود، خواهان قرباني کردن چند ميليون انسان مانند گوسفند در کشتارگاه هستند. اين يک فکر بيمار ناشي از سرمايه داري است. بنابراين به راحتي ميتوان فهميد که چرا مردم عادي بعد از ديدن Platform اکنون همه عصبانيت خود را بروز ميدهند. تاريخ انتشار اين فيلم ممکن است کاملاً تصادفي باشد، اما اين يک بازنمايي خام از آنچه در حال حاضر در جهان اتفاق ميافتد است.
اين تريلر علمي تخيلي اسپانيايي يک داستان پرتنش است که با مسائل بنياديني مانند علوم اجتماعي سروکار داشته و به همين دليل در مورد ماهيت انساني حرفهاي زيادي براي گفتن دارد. داستان ساده فيلم The Platform تصويرگر دقيق خودخواهي و تلاش براي بقا به هر قيمتي است. روايت فيلم در يک «مرکز خودمديريتي عمودي» ميگذرد، جايي که ساکنان توسط يک پلتفرم تغذيه ميشوند. در اين سازه ۳۰ طبقه وجود دارد و غذا به کساني داده ميشود که در طبقات بالاتر قرار داشته و اول از همه آن را دريافت ميکنند. هر سي روز يکبار، جايگاه ساکنان تعويض شده و يک سيکل جديد آغاز ميشود.
اين اثر تخيلي فيلمي پر از درگيري است، در حالي که ساکنان طبقات بالايي سازه در غذا خوردن زياده روي ميکنند و به ندرت چيزي براي ساکنان طبقات پايين باقي ميگذارند و اين موضوع به واکنش مشابهي منتج ميشود وقتي که اوضاع کاملاً تغيير ميکند. اين سبک روايي باعث ميشود که داستان بسيار پيشتر از آن چيزي برود که انتظار داريد و همين موضوع تمام طول فيلم را تکان دهنده و تاثيرگذار ميسازد. فيلم علمي تخيلي به سادگي و به حق جايگاه خود را در اين فهرست دارد، زيرا منظرهاي تاريک و جذاب از شرايط سلسله مراتبي در جامعه و يک داستان علمي تخيلي کاملاً منحصربفرد است.
2 – Save Yourselves
فيلم علمي تخيلي Save Yourselves يک فيلم غافلگير کننده، اما جذاب است که در سال ۲۰۲۰ ساخته شده و فيلمي است که پر از صحنههاي کميک و ساختارهاي خلاقانه است. اگر چه اين فيلم نيز گاهي اوقات ضعيف عمل ميکند و بعضي اشکالاتش بيننده را گيج ميکند، اما در کل از تماشاي اين کمدي علمي تخيلي هتاکانه لذت خواهيد برد به نحوي که خيلي زود مشکلات سال ۲۰۲۰ را فراموش خواهيد کرد.
داستان فيلم در مورد سو و جک است، زوجي که تصميم ميگيرند به يک کلبه متروکه بروند تا از دست تلفنهاي هوشمندشان خلاص شده و بار ديگر رابطه خوبشان را پيدا کنند. به نظر ميرسد که همه چيز در مسير درست براي اين دو پيش ميرود، اما وقتي سو و جک در مسير پيشرفت قرار دارند زمين توسط موجودات فرازميني مورد حمله قرار ميگيرد و آنها براي زنده ماندن تنها بايد به خود اتکا کنند.
ارتباط بين اين زوج توسط بازيهاي بي نقص جان رينولدز و سونيتا ماني به تصوير کشيده ميشود. هر دو اين بازيگران جايگاه قابل توجهي در تلويزيون داشتهاند، اما از طريق اين بازي هايشان ميتوان ديد که کارهاي بزرگ تري در سينما در انتظار آنان خواهد بود. فيلم Save Yourselves را نميتوان تجربهاي تغيير دهنده براي يک ديدگاه دانست، اما گاهي اوقات کمي شلخته و ساده انگارانه ميشود به ويژه وقتي از دنياي مدرن انتقاد ميکند. با اين وجود، تماشاي اين فيلم ميتواند به راحتي حواس شما را از دنياي مدرن دور کرده و تجربهاي بامزه و کميک باشد که نمونهاش را قبلاً نديدهايد. به شکل ساده بايد گفت خود را نجات دهيد يک علمي تخيلي کوچک با خندههاي بزرگ است.
1 – Archive
فيلم آرشيو حاوي يکي از بهترين پيچ و تابهاي سينمايي سال 2020 است. آرشيو؛ فيلمي علمي تخيلي به کارگرداني گاوين روتري و با بازي تئو جيمز است. آرشيو داستان مردي به نام جورج آلمور را براي ما تعريف ميکند که در تلاش است تا هوش مصنوعي بسازد تا بتواند با همسر مرده خود دوباره پيوند برقرار کند. براي اينکه بهتر فضاي فيلم آرشيو را درک کنيد، بايد بگويم برخي از مواد اوليه و بنيادي از Ex Machina را در نظر بگيريد، به عنوان چاشني کميBlade Runner را به آن اضافه کنيد، و سپس کمي پيچش و گره داستاني را به سبک سريال آينه سياه درون آن بريزيد و در نهايت با چيزي مانند آرشيو روبرو خواهيد شد.
در سالهاي اوليهي ظهور سايبرپانک، آثار مبتني بر اين ژانر بيشتر سعي داشتند تا صرفاً با نمايش ابزارها و وسايلي که احتمالاً توسط آيندگان ساخته ميشوند، مخاطبين خود را شگفتزده کنند، اما اين روند بيش از يک دهه ادامه نيافت و رفته رفته فيلمهاي سايبرپانک نيز همانند ديگر آثار علمي تخيلي سعي کردند تا با پيشفرضهاي منطقيتر، داستانهاي خيالي خودشان را پيش ببرند تا بتوانند دستکم براي عدهاي از مخاطبين خود باورپذير باشند. فيلم آرشيو به عنوان يک اثر علمي تخيلي بيشتر سعي داشته تا به سبک فيلمهاي سايبرپانک دههي ۱۹۸۰ميلادي داستان خود را روايت کند و هيچ توضيح دقيقي از زمان و دليل اتفاقات رخدادهي خود ندارد.
شايد دليل شگفتي زياد مخاطب پس از تماشاي فيلم، پيادهسازي نسبتاً خوب ايدهي غافلگيرکنندهي لحظات پاياني باشد که باعث ميشود تا مخاطب پس از تماشاي اوليه، براي مدتي به رويدادها و اتفاقات آن فکر کند و شايد هم فيلم را براي بار دوم و با در نظر گرفتن نتيجهي نهايي بازبيني کند. اتفاقاتي که در دقايق آخر فيلم ميافتد تا حدودي همه چيز را به هم ميريزد و باعث ميشود تا مخاطب از زاويهاي ديگر به همهي رويدادهاي نشان دادهشدهي فيلم نگاه کند. به طور کل بخش پاياني فيلم تنها نقطهي قوت فيلم به حساب ميآيد که باعث ميشود تا از بار منفي فيلم به شکلي محسوس کاسته شود.
گزينه افتخاري The Midnight Sky
اقتباس جورج کلوني از کتاب «Good Morning, Midnight» از ليلي بروکس-دالتون، يکي از جذابترين آثار علمي تخيلي سال 2020 است: در اين فيلم زمين سرانجام با يک واقعه فاجعه بار که بيشتر مردم کره زمين را همزمان ميکشد، به نقطه شکست خود رسيده است. آسمان نيمه شب پر از لحظات هيجان انگيز و چشمنواز از فضاي بيروني جو زمين است، حتي اگر بيشتر مفاهيم بصري فيلم هم آشنا باشد، بازهم براي بيننده چيز جذابي است. ما در اين ايام به اين نوع نمايشهاي علمي تخيلي بزرگ احتياج داشتيم، بنابراين جورج کلوني آن را به ما هديه کرد.
فيلم آسمان نيمه شب بر اساس رمان بلندي به اسم «صبح بخير نيمه شب» ساخته شده و داستان کره زمين را در سال ۲۰۴۹ روايت ميکند که به علت حادثهاي به سيارهاي يخبندان تبديل شده که هوايش نيز روز به روز آلودهتر ميشود. اتفاقي که براي کره زمين رخ داده تا آخر فيلم به طور دقيق تشريح نميشود و ما صرفا متوجه ميشويم که بشريت براي فرار از اين موضوع قصد دارد تا در کهکشان به دنبال سياره ديگري براي سکونت باشد.
چند سالي است که هاليوود هر ساله به ساخت و اثر يک يا چند اثر پيرامون فضا و فضانوردان ميپردازد و شايد بتوان ژانر «فضايي» را يک سبک تقريبا نوين در سينماي دنيا تلقي کرد. فيلم با اينکه در آينده ميگذرد و قرار است يک اثر علمي تخيلي باشد اما بار بخش فانتزي و تخيلي آن آنقدر بالا نيست و آسمان نيمهشب به معناي واقعي يک درام پر از احساس است که در آن از فضا و سيارههاي ديگر هم صحبت ميشود. آسمان نيمه شب اثري علمي تخيلي و سرشار از احساسات است و همين مساله وجه تمايز آن با ساير آثار مشابه را نشان ميدهد. بنابرين گزينه افتخاري ليست ما چيزي نيست جز فيلم جالب آسمان نيمه شب.