نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
علم و تکنولوژی

تجربه خروج روح از جسم؛ حقیقت دارد؟

منبع
برترين ها
بروزرسانی
تجربه خروج روح از جسم؛ حقیقت دارد؟

برترين ها/ پژوهش‌هاي ۲۰ سال گذشته نشان مي‌دهد تجربه خروج از جسم که ممکن است در شرايط نامعمول متفاوتي رخ دهد، واکنشي مغزي-‌جسماني است و ربطي به جدايي روح از قفس تن و حيات فراجسمي پس از مرگ ندارد.

يادداشتي خواندم از همکار متخصص بيماري‌هاي داخلي و اهل سينما در صفحه اينستاگرامي‌اش با نام «قفس تن» که تحت عنوان کلي قصه‌هاي طبابت منتشر مي‌شود.

اين يادداشت خاص درباره خاطره‌اي بود از بيماري ۳۰ساله که در «سي‌سي‌يو»‌ي بيمارستان دچار ايست قلبي مي‌شود و در فرايند احياي طولاني، از مرگ نجات پيدا مي‌کند.

بيمار بعد از گذشت يک ماه که دکتر را ملاقات مي‌کند، به جاي تشکر از او گله مي‌کند که چرا نگذاشته براي هميشه روحش از قفس تنش رها بماند؛ چون بيمار دچار ايست قلبي، هنگام تلاش براي احيا، در عالم بين مرگ و زندگي، روحش را ديده بود که از قفس بدنش جدا شده بود و از بالا جسم خودش و تلاش عرق‌ريزان دکتر براي نجاتش را تماشا مي‌کرد.

اين اظهارات بيمار، دکتر را هم مدتي درباره چگونگي حيات فراجسمي پس از مرگ به تفکر فلسفي وامي‌دارد. البته شايد اين تجربه نه‌چندان نادر، يکي از دلايلي باشد که فلاسفه و انديشمندان ايدئاليست در سرتاسر جهان را به جدايي جوهري ذهن از بدن و فرامادي‌بودن روان متقاعدتر کرده باشد.

تجربه خروج روح از جسم؛ حقيقت دارد؟

اما جالب است بدانيم که پژوهش‌هاي ۲۰ سال گذشته نشان مي‌دهد تجربه خروج از جسم که ممکن است در شرايط نامعمول متفاوتي رخ دهد، واکنشي مغزي-‌جسماني است و ربطي به جدايي روح از قفس تن و حيات فراجسمي پس از مرگ ندارد.

حدود ۱۵ سال پيش (۲۰۰۴) در يکي از سخنراني‌هاي خود در سمينار‌هاي ادواري بيمارستان شهداي تجريش، بر اساس يافته‌هاي علمي مغزپژوه و نورولوژيست سوئيسي ـ آلماني، «اولاف بلانک» که در آزمايشگاه پلي‌تکنيک لوزان و بيمارستان‌هاي دانشگاه ژنو کار مي‌کند، مفصل در‌اين‌باره توضيح داده‌ام. «بلانک» از سال ۲۰۰۲ مشغول پژوهش درباره پديده تجربه موقت جدايي خويشتن از بدن و ازهم‌گسيختگي موقت ادراکات پيچيده مغزي ـ بدني در هنگام اين تجربه ذهني بوده است.

او به روشني نشان مي‌دهد که چگونه مي‌توان با دستکاري در مغز اين تجربه را توليد کرد. البته اولين بار «ويلدر پنفيلد»، جراح مغز معروف در سال‌هاي بين ۴۰ و ۵۰ قرن گذشته در دو بيمار صرعي خود حين تحريک الکتريکي مغز با احساس ناگهاني بيماران خود به صورت اظهار: «اوه خداي من، من دارم از بدنم جدا مي‌شوم» برخورد کرده بود، ولي در آن هنگام توصيفات دقيق و تکرارشونده‌اي از اين تجربه به دست نيامده بود.

امروزه مي‌دانيم اين پديده حتي در نوعي بيماري صرع و ميگرن شايع است و ۱۰ درصد افراد عادي نيز ممکن است يک بار در طول زندگي آن را تجربه کرده باشند؛ بنابراين تجربه خروج از جسم در شرايط بين مرگ و زندگي نيز نشانه‌اي از وجود حيات فراجسمي پس از مرگ نيست، بلکه اين مغز و بدن ماست که ايلوزيون يا خطاي ادراکي جدايي خويشتن از بدن را به‌طور موقت مي‌سازد و نوعي شرايط بي‌زماني ـ بي‌مکاني و خروج از جسم را در طول اين تجربه القا مي‌کند.

تجربه خروج روح از جسم؛ حقيقت دارد؟

در اين تجربيات ما از قفس تن رها نشده‌ايم، بلکه اين قفس تن است که در شرايط خاص و تحت فشار اين گمان ذهني را به‌طور موقت مي‌سازد و خودآگاهي ما را فريب مي‌دهد. در اين تجربه انسجام حس‌هاي درون‌جسمي عميق همچون حس عمقي (پروپريوسپتيو) و حس گرانشي دهليزي ـ تعادلي همراه با حس لمس و بينايي مربوط به مدار‌هاي پيچيده مغزي که اغلب به منطقه التصاقي آهيانه‌اي - گيجگاهي نيمکره راست ختم مي‌شوند، دچار اختلال موقت مي‌شوند. جالب است که همه اين حس‌ها در هنگام جنبش، کنش و حرکت بدن انسان فعال و کارساز هستند.

اين ازهم‌گسيختگي ادراکي، تجربه خروج از بدن را ايجاد مي‌کند. جالب است در اين سمينار هم آقايي که دکتراي فلسفه داشت و گويا مدت‌ها با اهل عرفان ماورايي و اهل کرامت حشر و نشر داشت، همچنان اصرار بر ماورايي‌بودن تجربه خروج از جسم داشت.

حال اگر از اين مقوله بگذريم که پژوهش‌هاي موجود علمي نشان نمي‌دهد که در تجربه خروج از جسم ما از زندان تن رها مي‌شويم و به عالم فراجسماني عروج مي‌کنيم، بايد اضافه کنيم که در اين اختلال موقت جسم‌زدايي از خويش، احساس عامليت در اختيار خويشتني است که از بالا نظاره‌گر جسم به‌جامانده و جهان است، اما در اين ميان معلوم نيست که مالک جسم کيست؟

زيرا خويشتني که شناور در بالاست، مالکيت جسم در پايين را بر عهده ندارد و خود را هم صاحب جسمي ديگر نمي‌داند؛ يعني خويشتن بالايي فضايي را در اين جهان اشغال نمي‌کند و زمان نيز بيکرانه جلوه مي‌کند.

تجربه خروج روح از جسم؛ حقيقت دارد؟

از طريق ايجاد اين ازهم‌گسيختگي موقت در ساختار خويشتن در بدن است که پژوهشگراني همچون «بلانک» مي‌توانند درباره چگونگي شکل‌گيري خويشتن در فعاليت بدن ـ مغز و شکل‌گيري فرايند خودآگاهي به‌طور طبيعي اطلاعات علمي کسب کنند. اما نکته مهم ديگري در تجربه خروج از جسم قابل تأمل است که در خاطره طبيبانه دوست متخصص داخلي نکته‌سنج ما نيز منعکس بود: خويشتني جداشده از بدن که از بالا به پايين علاوه بر جسم به‌جامانده خود، متوجه فرد ديگري است که عرق‌ريزان عمليات احيا را انجام مي‌دهد (در اينجا دکتر معالج).

اين گوشه مهم از اين پديده نشان مي‌دهد که افتراق خويشتن از ديگري نيز مربوط به فعاليت بخشي از مغز است که در هنگام تجربه خروج از جسم دچار اختلال مي‌شود؛ بنابراين شخصي که اين پديده را تجربه مي‌کند از نظرگاه خويشتن در بالاي جسم جداشده که عامليت را در دست دارد، وجود ديگري را که در اينجا دکتر معالج است، احساس مي‌کند.

اين پديده خود نشان‌دهنده اين نکته مهم است که خود و ديگري در مغز اجتماعي انسان به‌طور هم‌زمان و در طي پردازش مشترک در مدار‌هاي مغزي، در نواحي انسجام‌بخشي ادراکي و حرکتي مغز شکل مي‌گيرند؛ بنابراين خويشتن و ديگري در حالت خروج از جسم نيز جدايي‌ناپذير مي‌ماند.

ر اين رابطه مي‌توان اين‌طور نتيجه گرفت که شکل‌گيري خويشتن در مغز و بدن ما بدون احساس حضور ديگران با مشخصات و تظاهرات زيستي مشابه و به عبارتي بدون امکان زيست جمعي ميسر نيست؛ بنابراين مي‌توان با جرئت بيشتري اين ادعا را مطرح کرد که خودآگاهي ما وابسته به وجود ديگران و زيست در جامعه انساني است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar