داستان قاره گمشدهای که یافتنش ۳۷۵ سال طول کشید

ديجياتو/در سال ۱۰۲۱ خورشيدي آبل تاسمن، دريانورد هلندي، از وجود قاره وسيعي در نيمکره جنوبي اطمينان داشت و تصميم داشت تا آن را کشف کند. در اين دوره زماني، نيمکره جنوبي هنوز براي اروپاييها ناشناخته بود؛ اما در عين حال باور داشتند که در آن ناحيه بايد زمين وسيعي وجود داشته باشد که زمينهاي خودشان در نيمکره شمالي را در تعادل نگه دارد! اين فرضيه از دوران روم باستان وجود داشت اما به تازگي ميخواستند صحتش را آزمايش کنند.
بنابراين، تاسمن در مرداد ماه همان سال از بندر جاکارتا در اندونزي با دو کشتي کوچک ماموريت خود را شروع کرد. او ابتدا به سمت غرب، سپس جنوب و در نهايت به شرق رفت و از جزيره جنوبي نيوزلند سر درآورد.
اولين برخورد تاسمن با قبيله مائوري (مردم بومي نيوزلند) اصلا خوب پيش نرفت. در روز دوم مائوريها قايق پيامرسان بين دو کشتي را از بين بردند و بر اثر اين اتفاق ۴ اروپايي کشته شدند. بعد از اين حادثه، تاسمن هم توپي را به سمت ۱۱ قايق بوميها پرتاب کرد اما سرنوشت آنها بعد از پرتاب توپ دقيقا معلوم نيست.
و اين پايان ماموريت بود. تاسمن اسم مکاني که ديده بود را خليج «قاتلان» گذاشت و چند هفته بعد بدون اينکه قدمي روي آن خاک بگذارد، به خانه بازگشت. در حالي که باور داشت قاره بزرگ جنوبي را يافته، ميدانست که اين آرمان شهري نبود که پيش بيني ميکرد، اما به هر حال به آنجا بازنگشت.
در اين دوره، استراليا از قبل شناخته شده بود اما اروپاييها فکر ميکردند که استراليا قاره افسانهاي نيست که به دنبالش هستند. اگرچه تاسمن درباره قاره جديدش اطلاعات کمي داشت، اما تمام مدت حق با او بود. هنوز هم قاره گمشدهاي وجود داشت.
در سال ۱۳۹۶ شمسي، گروهي از زمين شناسان اعلام کردند که بالاخره زلانديا را کشف کردهاند. قاره بزرگي که ۴.۹ ميليون کيلومتر مربع وسعت دارد و ۶ برابر ماداگاسکار است.
در حالي که تمام دايرهالمعارفها، نقشهها و تمام منابع مطمئن بودند که تنها ۷ قاره وجود دارد، اين گروه اعلام کرد که تمام دنيا تا به حال در اشتباه بوده و در واقع ۸ قاره وجود دارد که قاره آخر از همه کوچکتر و جوانتر است. ۹۴ درصد اين قاره زير آب است و تنها چند جزيره مانند نيوزلند سر از آب درآوردند و براي همين تمام اين مدت از ديدهها پنهان بود.
اما اين تنها شروع ماجراست. ۴ سال از کشف اين قاره ميگذرد اما هنوز پر از معماهايي است که تا ۲ کيلومتر زير آب محفوظاند. سوالهايي که درباره اين قاره وجود دارد اين است که چگونه شکل گرفته است، چه جانوراني قبلا در آن زندگي ميکردند و چه مدتي است که زير آب قرار دارد؟
کشف پر زحمت
حدود صد سال بعد از کشف نيوزلند، جان کوک نقشهبردار بريتانيايي به سفري علمي در نيمکره جنوبي فرستاده شد. رسما به او دستور داده شده بود تا گذر زهره از روبروي خورشيد را مشاهده کند تا بتواند فاصله زمين تا خورشيد را حساب کند. اما نامهاي مهر و موم شده به او داده شده بود تا بعد از رسيدن به نيوزلند و محاسبه فاصله خورشيد آن را باز کند. اين نامه ماموريت فوق امنيتي بود تا قاره گمشده را پيدا کند.
اولين سرنخهاي وجود زلانديا را سر جيمز هکتور، روزنامهنگار اسکاتلندي در سفري به ساحل جنوبي نيوزلند در سال ۱۲۷۴ خورشيدي جمع آوري کرده بود. بعد از مطالعه جغرافياي منطقه به اين نتيجه رسيد که نيوزلند باقي مانده رشته کوهي است که پوسته قاره بزرگي را تشکيل ميدهد که اين قاره تا جنوب و شرق اين منطقه کشيده شده و اکنون در آب غرق شده است.
برخلاف اين کشف بزرگ، احتمال وجود زلانديا مبهم باقي ماند و تا سال ۱۳۲۹ شمسي پيشرفت بزرگي حاصل نشد. در دهه ۳۰ شمسي، زمينشناسان به تعريف واحدي از «قاره» رسيدند.
قاره، منطقه جغرافيايي وسيعي است که ارتفاع زياد و پوسته ضخيم دارد و داراي انواع سنگهاي مختلف است. اين تعريف به زمينشناسان اجازه داد تا در صورت وجود قاره هشتم، بتوانند شواهد وجود آن را جمع آوري کنند.
اگر چه تا ۳۵ سال بعد هم پيشرفت چشمگيري صورت نگرفت؛ اما بروس لوينديک، زمينشناس آمريکايي، دوباره بحث وجود قارهاي در آن ناحيه را پيش کشيد و اسم «زلانديا» را براي آن ناحيه پيشنهاد کرد.
در دهه ۱۳۶۰ شمسي، کنوانسيون ملل متحد درياها تصميم گرفت تا به طور جدي براي کشف اين قاره رمزآلود انگيزه ايجاد کند و اعلام کردند که کشورها مي توانند مرزهاي قانوني خود را از منطقه انحصاري اقتصادي خود، که تا ۲۰۰ مايل دريايي از خط ساحلي محسوب ميشود، فراتر ببرند و به عنوان پوسته قارهاي گسترش يافته خود اعلام کنند و از تمامي منابع معدني و نفت آن استفاده کنند.
اگر نيوزلند ميتوانست اثبات کند که بخشي از يک قاره بزرگتر است ميتوانست مرزهاي خود را تا ۶ برابر افزايش دهد. در اين زمان رقم سرمايهگذاريها براي سفر به اين منطقه به طور چشمگيري بالا رفت و شواهد وجود قاره هشتم به تدريج افزايش يافت. با هر نمونه سنگي که جمع آوري ميشد، احتمال وجود زلانديا نيز افزايش مييافت.
آخرين قطعه پازل با دادههاي ماهوارهاي کامل شد. اين دادهها با مشاهده تغييرات بسيار کوچک گرانشي در نقاط مختلف پوسته زمين جمع آوري ميشوند تا بتوان نقشه کف درياها و اقيانوسها را به دست آورد. با اين تکنولوژي، زلانديا به طور واضحي در نقشه مشخص است و تقريبا به بزرگي استراليا است.
بعد از اينکه زلانديا آشکار شد رکورد بزرگترين قلمرو دريايي در دنيا را از آن خود کرد. اين قاره علاوه بر نيوزلند شامل نيو کالدونيا، متعلق به فرانسه، و جزاير لرد هاو و هرم بال، متعلق به استراليا، نيز ميشد.
کشش اسرار آميز
زلانديا قسمتي از ابرقاره گوندوانا بود که ۵۵۰ ميليون سال پيش شکل گرفت. گوندوانا شامل تمامي سرزمينهاي نيمکره جنوبي بود که در بخش شرقي نيمکره قرار داشت و حتي نيمي از آنتارکتيکاي غربي و استرالياي شرقي را نيز شامل ميشد. سپس حدود ۱۰۵ ميليون سال پيش طي پروسهاي زلانديا از گوندوانا جدا شد اما علت اين اتفاق هنوز به طور دقيق مشخص نيست.
پوسته يک قاره به طور متوسط ۴۰ کيلومتر عمق دارد و از پوسته اقيانوسي که عمق آن به ۱۰ کيلومتر ميرسد به طور قابل توجهي ضخيم تر است. هنگامي که زلانديا از گوندوانا جدا ميشد، به قدري کشيده شد که ضخامت پوسته آن تنها به ۲۰ کيلومتر رسيد. در نهايت، پوسته سبک اين قاره در اقيانوس ته نشين و در دريا ناپديد شد.
اما زمينشناسان بر خلاف پوسته نازک زلانديا، به دليل وجود طيف وسيعي از سنگهاي مختلف آن را يک قاره مستقل ميدانند. يک قاره شامل سنگهاي آذرين، دگرگوني و رسوبي است در حالي که کف اقيانوس ها را فقط از سنگهاي آذرين مثل سنگ بازالتي تشکيل شده است.
اما هنوز ناشناختههاي بسياري وجود دارد. منشا شکلگيري قاره هشتم براي زمينشناسان بسيار عجيب و گيجکننده است. براي مثال، هنوز مشخص نيست که زلانديا چطور توانست يکپارچه باقي بماند و به تکههاي کوچک تبديل نشود.
معماي ديگر چگونگي غرق شدن زلانديا است. حتي سوالي که پيش ميآيد که آيا اصلا زمين خشکي روي سطح دريا داشته يا فقط زير دريا بوده است؟ بخشهاي که اکنون روي سطح آب وجود دارد حاصل برخورد صفحههاي تکتونيکي استراليا و اقيانوس آرام است.
سوال ديگري که وجود دارد اين است که آيا اين قاره به مرور از جزاير کوچک مختلفي ته نشين شده يا از يک زمين يکپارچه شکل گرفته است؟
گوندوانا با توجه به اقليم معتدل با وسعت ۱۰۱ ميليون کيلومتر مربع، خانه گونههاي مختلف گياهي و جانوري بود. اولين جانور چهارپايي که به خشکي قدم گذاشت در گوندوانا به وجود آمد. همچنين اين سرزمين خانه بزرگترين جانوري بود که تا امروز در زمين قدم گذاشته است – تيتانوسورها. آيا سنگهاي زلانديا از بقاياي اين جانوران را درون خود دارند؟
مناظرهاي درباره دايناسورها
فسيلهاي جانوري در نيمکره جنوبي بسيار نادر هستند ولي بقاياي تعدادي از آنان در دهه ۶۰ خورشيدي در نيوزلند يافت شد. استخوان دنده ساروپاد دم و گردن بلند ، منقار هيپسيلوفودانت گياهخوار و آنکيلوسور که يک armoured dinosaur بود پيدا شد.
سپس در سال ۱۳۸۵، استخوان پاي يک گوشتخوار که احتمالا نوعي آلاسور است در ۸۰۰ کيلومتري شرق جزيره جنوبي نيوزلند پيدا شد. قدمت تمامي فسيلهايي که تا کنون پيدا شدهاند به دوران بعد از جدايي زلانديا از گوندوانا باز ميگردد.
گرچه کشف اين فسيلها به اين معني نيست که زماني دايناسورها در کل زلانديا پرسه ميزدند، ممکن بود اين جزيرهها مانند وضعيت کنوني، تنها پناهگاهي براي اين موجودات باشد و بقيه قاره در زير آب غرق شده باشد.
بحث طولاني در اين باره پيش ميآيد که آيا اين احتمال وجود دارد که حيوانات بدون زمين گستردهاي به زندگي ادامه بدهند يا بدون آن پس از مدتي نابود ميشوند؟
اين بحث با وجود کيوي، عجيبترين موجود نيوزلند، طولانيتر ميشود. و حتي عجيبتر اينکه نزديکترين جانور به کيوي، پرنده فيلي است که تا قبل از انقراضش در ۸۰۰ سال پيش، در جنگلهاي ماداگاسکار زندگي ميکرد.
دانشمندان پس از اين کشف جديد به اين نتيجه رسيدند که پرندگان از يک نياي مشترک که در گوندوانا زندگي ميکرد تکامل يافتند. حدود ۱۳۰ ميليون سال طول کشيد تا گوندوانا از هم بپاشد، اما پس از فروپاشي بخشهايي که جدا شدند آمريکاي جنوبي، آفريقا، ماداگاسکار، آنتارکتيکا، استراليا، شبه جزيره عربستان، شبه قاره هند و زلانديا را تشکيل دادند.
اين فرضيه ادعا ميکند که حداقل بخشي از زلانديا تا مدتي روي سطح آب قرار داشت، اما در حدود ۲۵ ميليون سال پيش تمام قاره و حتي نيوزلند نيز کاملا زير آب فرو رفته بود، بنابراين تمام پوشش گياهي و جانوري بايد بعد از اين اتفاق روي نيوزلند به وجود آمده باشند.
با اين حال جمع آوري فسيل از کف اقيانوس غير ممکن است، به همين دليل کف دريا را دريل ميکنند تا بتوانند به بخشي از آن دسترسي داشته باشند. در واقع دانشمندان معتقدند که فسيلهاي خاص در قسمت کم عمق درياها وجود دارند.
در ۱۳۹۶، اين گروه زمينشناسي، گستردهترين کاوش در زلانديا را انجام دادند و بيش از ۱۲۵۰ متر در ۶ سايت مختلف دريل کردند و نمونههايي از گرده گل گياهان خشکي و تخم و پوسته ارگانيسمهايي که در درياهاي کم عمق و گرم زندگي ميکنند، جمع آوري کردند. اين نمونهها نشان ميدهند که زماني زلانديا کاملا زير آب غرق نشده بود.
پيچ و تاب زلانديا
از به نقشه زمين شناسي نيوزلند نگاه کنيد دو ويژگي کاملا به چشم ميآيد. يکي از آنها گسل آلپاين است که تا جزيره جنوبي ادامه پيدا ميکند و به قدري جالب توجه است که از فضا نيز ديده ميشود.
دومي، ساختار زمينشناسي نيوزلند و به طور کلي زلانديا است که به طرز عجيبي خميده است. هر دو با دو خط افقي جدا ميشوند که محل برخورد صفحه اقيانوس آرام و استراليا را مشخص ميکنند. اين نقطه به خصوص طوري به نظر ميرسد که انگار کسي به پايينترين بخش اين صفحات پيچ و تابي داده است و اين رشته سنگها ديگر در يک خط قرار گرفتهاند.
اگر سادهتر بخواهيم توضيح بدهيم ميتوانيم بگوييم که اين صفحات حرکت کردند و به طرزي تغيير شکل دادند. اما چگونگي اين اتفاق هنوز مبهم است.
احتمال کشف حقايق اين قاره در آينده نزديک بسيار کم است. کاوش در چنين شرايطي وقتي همه چيز در ۲ کيلومتر زير آب و ۵۰۰ متر زير سنگ و خاک قرار دارد بسيار سخت است. هنوز هم بعد از نزديک به ۴۰۰ سال بعد از کاوش تاسمن رمز و رازهاي زيادي درباره قاره هشتم وجود دارد که براي کشف آنها نياز داريم تا زمان، هزينه و پشتکار زيادي صرف کنيم.