نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

گفت وگویی متفاوت با جوکر معروف/درآمد ماهیانه ماهی صفت چقدر است؟

منبع
بروزرسانی
گفت وگویی متفاوت با جوکر معروف/درآمد ماهیانه ماهی صفت چقدر است؟
. جوک از جنس پيام است. پيامي که ماهيتي عام و ماهيتي خاص دارد. ماهيت عام جوک اين است که مخاطب به انبساط ـ که لبخند ديده‌ نشده است و کمي شادي دست پيدا کند. اما در جهان معاصر، ماهيت و عملکرد خاص جوک است که اهميت دارد. جوک‌هايي که در جريان روابط انساني از طريق موبايل، اينترنت و ارتباط شفاهي جا‌به‌جا مي‌شوند و بسته به فضاي فرهنگي و سياسي جوامع، کارکرد خاص‌شان با هم متفاوت مي‌شود. تجربه تاريخي نشان مي‌دهد که در جوامع مسلکي که خط قرمزهاي سنگيني براي ارزش‌هاي مسلکي کشيده مي‌شود، مثل اتحاد جماهير شوروي، خط قرمزهاي مسلک در محتواي جوک‌ها وارد مي‌شود. در جوامع اقتدارگرا که رسانه‌ها يا دچار سانسور هستند يا خودسانسوري، جوک به طرف اقتدار مي‌رود و اقتدار را به طنز مي‌کشد. نوع ديگر محتوا که در کارکرد عام جوک مي‌گنجد، حرف‌هاي ناگفته‌اي است که نمي‌توان به صورت رسانه‌اي گفت، مثلا مسائل جنسي در همه جوامع به عنوان جوک وجود دارد. در برخي از جوامع که اقليت‌هاي فرهنگي خصوصي درون يک اکثريت قوم‌مدار جاي داشته باشند، از هر دو طرف ممکن است جوک ساخته شود. هم اقليت، سلطه اکثريت را به جوک مي‌گيرد و هم اکثريت، گروه ديگر را به طنز مي‌گيرد. در هر جامعه‌اي، بسياري از جوک‌ها عمر دارند. متولد مي‌شوند، دوام مي‌آورند و مي‌ميرند، اما هستند جوک‌هايي که عمر طولاني دارند و با گذشت سال‌ها همچنان به کار مي‌روند. «از بچگي آرزو داشتم دلقک سيرک شوم و مردم را بخندانم! خدا را شکر الان به آرزويم رسيده‌ام!» اين شايد تاثيرگذارترين و البته متفاوت‌ترين جمله‌اي باشد که تا به حال از يک چهره هنرمند و البته سرشناس شنيده باشيد؛ جمله‌اي که «حميدرضا ماهي‌صفت» در سي‌دي تبليغاتي‌اش مي‌گويد. يک خواهش (البته با يک مضمون متفاوت)؛ هيچ‌گاه درباره آدمي مثل «حميدرضا ماهي صفت» تصورات اشتباه نکنيد؛ اينکه اگر فکر کنيد او موجودي ساده انگار، خنثي، بي‌تاثير و تنها يک کمدين است، سخت به خطا رفته‌ايد! اتفاقا آدمي به نام «حميدرضا ماهي صفت» را بايد يک نابغه تمام عيار دانست؛ او تنها توسط هنرش و بدون آن که هيچ هزينه‌اي جز «زمانش» را پاي کار بگذارد، توانسته به شهرت زيادي در ايران و حتي خارج از آن دست يابد و متعاقبا درآمد کلاني هم به به دست آورد. (اين قسمت قابل توجه آنهايي که حاضرند براي کسب شهرت هزينه‌هاي ميلياردي کنند!) شايد الان شما هم ديدگاهتان شبيه ما شده باشد؛ اينکه ماهي صفت تنها يک کمدين يا طنزپرداز نيست، او را در طبقه نخبگان بايد قرار دهيم. خيابان سعادت‌آباد، دفتر شيک و تر و تميز آقاي طناز به اضافه يک چاي بهار نارنج دبش و البته ضبط صوت هميشگي ما که با زدن دکمه قرمزش شما را هم در اين گفت‌وگو شريک مي‌کنيم. آقاي ماهي صفت خيلي‌ها شما را نخبه مي‌دانند، يکسري شما را به‌عنوان شومن مي‌شناسند و عده‌اي ديگر شايد ماشين پول شمار! خودتان از بين اين عناوين کدام را انتخاب مي‌کنيد؟ اول از دنياي‌اقتصاد بابت موضوع خوبي که براي گفت‌وگو انتخاب کرده تشکر مي‌کنم. اينکه مي‌گوييد از محبت‌شان است، اما کلا کار من طنزپردازي است. من مردم را مي‌خندانم. در واقع بهتر است بگويم «مجري طنز» يا عنوان بين‌المللي‌اش «کمدين» هستم. الان چند سال است در قالب، به قول خودتان، طنزپرداز فعاليت مي‌کنيد؟ الان ۱۷ سال است (از سال ۱۳۷۵) اين کار تبديل به شغل من شده است. اما قبل از آن يا حتي از قبل از انقلاب اسلامي اخلاقم به گونه‌اي بود که هميشه بايد در جشن‌ها و مراسم‌هاي دوستان و اقوام حاضر مي‌بودم تا اينکه سال ۷۵ جرقه اوليه کارم زده شد و چون آن زمان تازه چند سال از جنگ تحميلي گذشته بود و جامعه نياز مبرمي به چنين اتفاقي داشت، خدا را شکر کار من هم گرفت. يعني آن زمان تنها کسي که در ايران جرات انجام چنين کاري را داشت حميد ماهي صفت بود؟ ببين هميشه گفته‌ام اين اتفاق لطف خدا بود، اما جدا از اين، يکي از دلايلي که باعث شد کار من مورد استقبال مخاطب قرار بگيرد، تلفيق هنر خنداندن با طرح مسائل اخلاقي و اعتقادي لابه‌لاي برنامه‌هايم بود؛ همين مساله باعث شد طيف‌هاي مختلف توجه‌شان به کار من جلب شود؛ چه افرادي که اهل شادي و خنده‌اند و چه افرادي که جزو مسوولان به حساب مي‌آيند. جالب اينکه اين دسته آدم‌ها آنقدر از نحوه کار من خوششان مي‌آمد که همه‌شان در عروسي بچه‌هايشان من را دعوت مي‌کردند! مي‌گويند در قالب طنز خيلي از حرف‌هاي جدي زده مي‌شود. حالا اين مساله باعث شده طي سال‌هاي اخير، بعضي از مسوولان و مقامات از شما دلگير شوند؟ طبيعتا اوايل کارم يکسري مخالف داشتم که البته بعد از مدتي فهميدم تصورشان از من اين است که يک جورهايي زمينه لس‌آنجلسي دارم! البته خدا را شکر خيلي زود به اشتباه خودشان پي بردند، آن هم به واسطه ۳-۲ سفر خارجي‌اي که داشتم و مسائلي که آنجا به وجود آمد؛ به عنوان مثال يکي از برنامه‌هايم در وين اتريش را منافقان تحريم کردند يا سلطنت طلبان کانادا به همين ترتيب؛ دليل‌شان هم براي اين کار اين بود که مي‌گفتند اگر ماهي صفت قصد دارد مردم را بخنداند چرا از شهدا صحبت به ميان مي‌آورد؟ يا اصلا چرا حديث مي‌گويد و...؟ مسلما هر کاري ابتدايش مخالفاني دارد، به خصوص که آن کار از ايده جديدي بهره مند باشد. آنهايي که مخالف من بودند تنها بعد از ۳-۲ سال، به اصل من پي بردند و دست از عناد برداشتند. يکي دو بار هم تشنج‌هايي در برنامه‌هايم به وجود آمد؛ البته برنامه‌هايي که از طرف قانون نبود،. مثلا اينکه فردي قصد کانديداتوري داشت و براي اينکه راي بياورد عليه من حرف زد تا مردم فلان استان به او راي بدهند! البته قضيه خيلي زود لو رفت و دادستان وقت عمل آن فرد را يک تخلف سياسي برشمرد اما من همچنان دارم مردم را مي‌خندانم. پس آنچنان هم فعاليت شما طي اين سال‌ها بي‌حاشيه نبوده است! بله، از سال ۷۵ تا ۸۰ مسائل مختلفي پيش آمد و حاشيه‌هايي را به وجود آورد، مثلا اوايل کارم در شهر مقدس مشهد تشنج زيادي ايجاد شد که امروز با برطرف شدن همه آن سوءتفاهم‌ها، بيشترين اجراهايم در همان شهر مشهد يا اطراف آن است! خيلي جالب است! خيلي از آنهايي که روزي مخالف من بودند (که البته اسم گروهشان را نمي‌برم) الان مشتري من شده‌اند؛ مثلا نکته‌اي که باعث حيرت خيلي‌ها شد، اين بود که ما يک بنياد اهداي کتاب نماز تشکيل داديم و از سال ۸۰ تا امروز روزانه ۱۰۰۰ جلد کتاب آموزش نماز به صورت رايگان به دانش آموزان کشور هديه مي‌دهيم. اين اتفاق آنقدر ادامه پيدا کرد که نام من در سال ۲۰۱۱ در کتاب ترجمه گينس به عنوان بيشترين اهدا کننده کتاب در جهان ثبت شد. البته به دليل مسائل سياسي، نام هيچ کدام از ايراني‌ها در کتاب گينس انگليس ثبت نمي‌شود، علاوه بر من حتي رکورد آقايان رضازاده و علي دايي هم در کتاب گينس انگليس ثبت نشده است، اما در ترجمه اين کتاب در ايران، نام من با اهداي ۳ ميليون جلد کتاب ثبت شده است. اين رکورد به اميد خدا در سال ۲۰۱۳ با اهداي ۵ ميليون جلد کتاب دوباره ثبت خواهد شد. با اين اتفاق مردم خواهند ديد آدمي که آنها را مي‌خنداند، مبلغ مسائل ديني هم هست؛ کما اينکه يک بار در حرم امام رضا (ع) در حال خواندن نماز بودم که آقايي نزديکم آمد و منتظر شد نمازم تمام شود و بعد از اينکه مطمئن شد من همان کمدين هستم، بغلم کرد و از من حلاليت طلبيد و گفت «اصلا فکر نمي‌کردم حتي مسلمان باشيد، چه برسد به اينکه نماز بخوانيد!» يعني خودتان تا به حال دچار پيش‌داوري و قضاوت درباره آدم‌ها نشده‌ايد؟ ببين راجع به خود من پيش داوري‌هاي زيادي اتفاق مي‌افتد، کما اينکه چند روز پيش يکي از دوستانم به من گفت در اينترنت سر من دعوا شده است. گويا يک نفر درباره من حرفي زده و دوست من به او گفته «اصلا مي‌داني آقاي ماهي صفت چه ميزان جنس براي مردم زلزله زده آذربايجان فرستاده که اينگونه راجع به او حرف مي‌زني؟!» همين گفته باعث شده آن فرد از دوست من بابت حرفي که زده بود عذرخواهي کند. براي همين است که مي‌گويم خيلي دچار پيش داوري مي‌شوم، اما خودم هميشه سعي مي‌کنم درباره آدم‌ها نظري ندهم تا نکند خداي ناکرده درباره کسي دچار اشتباه شوم. شما گفتيد از قبل از انقلاب به انحاء مختلف در مراسم دوستانه يا خانوادگي حضور پيدا مي‌کرديد و باعث شادي آن جمع مي‌شديد و اين فعاليت تا امروز ادامه پيدا کرده و شکل جدي‌تر و حرفه‌اي تري به خودش گرفته است. دوست دارم سه دهه مختلف ۶۰، ۷۰ و ۸۰ را با هم مقايسه کنيم تا ببينيم سليقه مخاطب طي اين سه برهه زماني تا چه حد دستخوش تغيير شده است؟ امروز به دليل وسعت يافتن ارتباطات و دسترسي اکثر آدم‌ها به اينترنت و ديگر تکنولوژي‌هاي زندگي، کار من و امثال من براي خنداندن مردم خيلي سخت‌تر شده است؛ مثلا اگر امروز موضوعي پيش بيايد، حداقل ۱۰۰ ميليون پيامک ميان مردم درباره همان مساله رد و بدل مي‌شود! در اين صورت يا من اصلا نبايد درباره آن موضوع در محفلي حرف بزنم يا اگر تصميم به اين کار گرفتم، بايد با استفاده از توانايي‌هايم در اين کار آن را به گونه‌اي مطرح کنم که متفاوت‌تر از يک اس‌ام‌اس به نظر برسد. اصولا آدم‌ها به گونه‌هاي مختلف مي‌توانند از متولد شدن يک جوک باخبر شوند، از طريق راديو مي‌توان آن جوک را شنيد، به وسيله تلويزيون يا سينما ديد، به واسطه روزنامه يا پيامک خواند و...، اما اجراي من با همه اينها متفاوت است، چراکه بايد به صورت زنده آن را بيان کنم و براي اينکه بازخورد ايده‌آلي بگيرم بايد از ميميک صورت، لحن، لهجه و اينکه چه جوکي را کجا بگويم استفاده کنم. حتي اگر بخواهيم دقيق‌تر شويم، بايد توجه کنم ابتدا چه جوکي را بگويم که براي مخاطب ذهنيت‌سازي کرده باشم و بعد سراغ جوک اصلي بروم. حالا اين روند گفتن جوک‌ها در هر برنامه تغيير مي‌کند يا ثابت است؟ نه، ۵۰ درصدشان ثابت است و ۵۰ درصدشان به تناسب مخاطبي است که به آن گوش مي‌دهد، مثلا توقع مخاطبي که براي حضور در يک جُنگ بليت خريداري کرده است به مراتب بالاتر از آن فردي است که به واسطه جشن يا مراسم يک ارگان که براي کارکنانش ترتيب داده به صورت رايگان در آن محفل حضور پيدا کرده است؛ در اين صورت آن فرد يا مي‌خندد يا نه، چون اصلا بليتي نخريده که بخواهد طلبکار باشد. مگر مي‌شود روبه روي حميد ماهي صفت نشست و نخنديد؟ اصلا تا امروز چنين مساله‌اي اتفاق افتاده؟ برعکسش اتفاق افتاده! مثلا طرف آمده به من گفته در فاميلمان آدمي هست که امکان نداشت بخندد، اما در مراسم شما ديديم قهقهه مي‌زند! اصولا قشر پزشکان يا نظاميان کمتر مي‌خندند، چراکه ثابت شده تحصيلکرده‌ها کمتر مي‌خندند، براي همين هم هست که شادترين و با نشاط ترين برنامه‌هاي من تا امروز در جمع‌هاي کارگري رقم خورده است. اصولا اين آدم‌ها خوش‌خنده‌ترند. معمولا آدم‌هايي که به ماديات نزديک ترند، از شاديات دورترند! شلوغ‌ترين ماه کاري حميد ماهي صفت کداميک از ماه‌هاي سال است؟ اول ماه شعبان، بعد ماه رجب و بعد از آنها بهمن ماه. معمولا اغلب سعي مي‌کنند جشن‌هايشان را در اين ۳ ماه سال برگزار کنند. مساله‌اي که وجود دارد اين است که نمي‌توان منکر اين موضوع شد که «حميد ماهي صفت» هميشه يک قدم جلوتر از ساير همکارانش در صنف کمدين‌ها بوده است. دليل اين اتفاق از نظر خود شما چيست؟ دليلش اين است که سال ۷۵ اولين کمدين ايران که پشت ميکروفون رفت تا برنامه طنز اجرا کند من بودم. حتي آن زمان آنقدر اين اتفاق نو بود که خيلي‌ها من را «مستربين ايران» مي‌ناميدند. خيلي وقت‌ها پيش مي‌آمد که آدم‌ها در هر شهري براي خودشان يک «ماهي صفت» متصور شده بودند! مثلا مي‌گفتند «ماهي صفت اصفهان!» يا مثلا در پادگاني آدم بامزه‌اي حضور داشت که سربازان به او مي‌گفتند «ماهي صفت پادگان!» البته قبل از من شخصي به نام «سيد کريم» معروف‌ترين کمدين ايران بوده است. ناگفته نماند بسياري معتقدند من يک جورهايي سدشکني کرده‌ام و به دليل همين «اولين» بودن است که الان در اين جايگاه قرار دارم. تا به حال اتفاق افتاده مسوولان بخواهند از شما ايراد بگيرند و براي هميشه مانع انجام فعاليتتان شوند؟ چند سال پيش يکي از مسوولان قوه‌قضائيه به من گفت يک بار يکي از فيلم‌هايت را فريم به فريم آن هم ۳ بار ديديم تا ببينيم مي‌توانيم ايرادي از برنامه‌ات بگيريم يا نه که رفتيم به مقامات بالاتر گفتيم «نه، نمي‌شود به ماهي صفت ايرادي گرفت!» يک بار هم از يکي از آيات اعظام دست‌نوشته‌اي گرفتم با اين مضمون که «برنامه من هيچ مشکل شرعي‌اي ندارد!» البته همانطور که مي‌دانيد خنداندن در ايران از همه جاي دنيا سخت‌تر است؛ چراکه همه جاي دنيا يک چهارچوب قانوني وجود دارد، اما در ايران علاوه بر آن چهارچوب قانوني، يک چهارچوب شرعي نيز وجود دارد که ما هم موظف به رعايت آن هستيم. فرض کنيد در مراسمي هزار يا دو هزار نفر آدم روبه روي من نشسته است؛ در اين جمعيت از بچه، جوان و ميانسال تا پير و مرد و زن با اعتقادات مذهبي و سياسي مختلف حضور دارد، بنابراين بايد برنامه‌ام را به گونه‌اي اجرا کنم که به هيچ کدامشان برنخورد، واقعا بسيار کار سختي است. بعضي وقت‌ها در برنامه‌هايم به سخنان بزرگان درباره شادي استناد مي‌کنم يا نظر اسلام را بيان مي‌کنم، بعد از آن اول بابت شوخي‌هايم از حاضران در مجلس عذرخواهي مي‌کنم و بعد با کسب اجازه، کارم را شروع مي‌کنم تا ديگر جاي هيچ حرف و حديث يا سوءتفاهمي براي آدم‌ها باقي نماند. چند وقت پيش در برخي رسانه‌ها موضوعي مطرح شد درباره شوخي شما با يکي از سياسيون و ابراز ناراحتي‌اي که بابت اين اتفاق مطرح شده بود. از اين نمي‌ترسيد به خاطر همين شوخي‌ها، شوخي شوخي دچار دردسرشويد؟ اصلا اين انتقادات به نحوه اجرا و شوخي‌هايتان به گوش خودتان هم مي‌رسد و اگر بله، به کجا منتهي مي‌شود؟ اجازه بدهيد دو بحث را مطرح کنم؛ ابتدا اينکه اولين موضوعي که مطرح شد و خيلي هم جنجال آفريد، در رابطه با عملکرد همکاران من بود که مثلا درباره فلان فوتباليست حرفي زده بودند، اما موضوعي که به خودم مربوط مي‌شد، درباره اجرايم بود و کساني که به تقليد صداي يکي از سياسيون اعتراض کردند. خدمت اين دوستان بايد بگويم قبل از اينکه بخواهم در محفلي صداي آقاي فلاني را تقليد کنم، قبلا جلوي خودش اين کار را انجام داده‌ام و بعد اجازه ورود آن شوخي در جامعه صادر شده است. آنها نمي‌دانند همان بنده خدايي که صدايش را تقليد مي‌کنم، وقتي برنامه‌‌ام را ديده، سري به نشانه رضايت تکان داده و آمده گفته «موفق باشيد و اميدوارم با قدرت به کارتان ادامه دهيد.» يا مثلا چند وقت پيش بلوتوثي از قسمتي از برنامه‌ام آماده کردم و به يکي از نهادها فرستادم تا نظرشان را درباره آن آيتم بدانم. دوستان هم گفتند اگر مشکلي وجود داشته باشد، تا چند ساعت ديگر خبرت خواهيم کرد، اما ترجيحا بهتر است حذفش کني؛ اما چون هيچ تماس ديگري با من گرفته نشد، يعني مخالفتي با آن برنامه وجود نداشته است. در کل ممکن است شوخي من با آن فرد خاص خنده دار باشد، اما بي‌شک اين اتفاق به نفع خودش تمام شده است نه به ضررش، چراکه نه توهيني صورت گرفته و نه قصدي وجود داشته، اتفاقا مهر تاييد بر کارش بوده که برايش طنز ساخته‌ام. بنابراين بايد پيشنهادهاي زيادي به دستتان برسد که افراد مختلف از شما خواسته باشند در برنامه‌تان با آنها شوخي کنيد تا ديده شوند! اين قضيه در رده‌هاي پايين‌تر درست است، مثلا مدير روابط عمومي فلان سازمان مي‌گويد اشکالي ندارد اگر با من شوخي کني. اصولا اگر حميد ماهي صفت با آدمي شوخي کند، حتما آن آدم مهم است که اين اتفاق افتاده يا دوست دارد مهم شود. انگليسي‌ها مثالي دارند با اين مضمون که «از ما حرف باشد، حرفِ بد باشد!» مثلا زماني که اداي يک خواننده لس‌آنجلسي را در آوردم، باعث خوشحالي اش شد و حتي از من تشکر هم کرد! در حقيقت اداي آدم‌هاي مهم را درمي‌آورند ديگر، پس من با هر کس شوخي مي‌کنم، حتما آدم مهمي است. دوست دارم بدانم نگاه آدم‌هاي جامعه به شومن‌هايي مثل شما و همکارانتان چگونه است؟ درباره همکاران نمي‌دانم، اما امکان ندارد پايم را از دفتر کار يا منزلم بيرون بگذارم و تا وقتي برمي‌گردم چندين تشکر و دعا از مردم نشنوم، يا وقتي به دفترم مي‌آيم فکس‌هاي زيادي با مضمون تشکر آمده است. ضمن اينکه روزانه تماس‌هاي زيادي با دفتر من گرفته مي‌شود که مردم از من درخواست کتاب‌هاي نماز يا لوح‌هاي فشرده‌ام را مي‌کنند و در همان بين بابت کارهايم تشکر مي‌کنند. خيلي‌ها به من مي‌گويند «آقا همين که باعث مي‌شوي مردم بخندند دمت گرم.» حتي يک بار آقايي با من تماس گرفت و گفت «اميدوارم تا عمر داري زنده باشي!» (خنده) يا مثلا چند وقت پيش براي ايرانيان دوبي برنامه داشتم، آقايي جلو آمد و گفت «آقا، شما همان آقايي هستي که» بعد از چند دقيقه فکر کردن اسمم يادش نيامد و گفت «پدرسگ اسمش هم يادم نمياد!» (خنده) همان جا بابت اين موضوع کلي خنديدم و همين اتفاق امروز در برنامه‌هايم تبديل به يکي از بامزه ترين جوک‌هايم شده است. اصولا به خاطر اينکه عاشق خنداندن مردم هستم، هيچ غروري ندارم و بابت هيچ اتفاقي ناراحت نمي‌شوم. آنقدر عاشق کارم هستم که روز فوت پدرم بايد ۳ برنامه اجرا مي‌کردم، با اين وجود هيچ کدامشان را لغو نکردم. يک بار در لندن به محض اينکه پايم را روي پله سن گذاشتم، يک پيامک برايم آمد که «پسرعمويت فوت کرد!» آن لحظه پيش خودم گفتم اين پيامک دروغ است يا اشتباهي به دست من رسيده است، بنابراين با تمام انرژي برنامه‌ام را اجرا کردم و وقتي از سن پايين آمدم، ناراحت شدم و به ايران تلفن زدم و با خانواده‌ام همدردي کردم. اتفاق نيفتاده و نخواهد افتاد که موضوعي بتواند جلوي خنديدن مردم را بگيرد، مگر اينکه شهادت يا عزاي عمومي‌اي باشد که آن ديگر جزو اعتقادات و قوانين کشورمان به حساب مي‌آيد و براي همه محترم است. اگر تصور کنيم که اين اتفاق ممکن بود، آيا دوست داشتيد با تمام اين استعدادها و توانايي‌هايتان در کشوري متولد مي‌شديد يا فعاليت مي‌کرديد که قوانين و چهارچوب‌هاي اينجا را نداشت و راحت‌تر مي‌توانستيد فعاليت‌تان را انجام دهيد؟ به هيچ وجه. چون من ايران را خيلي دوست دارم. حتي زماني به دادستان انقلاب آن زمان اين موضوع را ثابت کردم. به او گفتم لس‌آنجلسي‌ها براي اجراي دو برنامه، ۵۰۰ هزار دلار پيشنهاد داده‌اند و ايشان گفت ميل خودت است، اما من صلاح نمي‌دانم، من هم نرفتم. احساس مي‌کنم داخل کشورم خيلي بيشتر به درد مي‌خورم. شايد براي تفريح دوست داشته باشم به خارج از ايران بروم اما نه خودم، نه همسرم و نه دختر و پسرم فکر اقامت، پناهندگي، زندگي و ماندن در خارج از کشور هم به سرمان نزده است، حتي اگر آن کشور دوست کشورمان باشد. اگر فرزندان شما بخواهند در سازمان يا آموزشگاهي ثبت‌نام کنند و آن فرم ثبت‌نام گزينه‌اي به نام «شغل پدر» داشته باشد، آن را با چه اصطلاحي بايد مطرح کنند؟ کمدين. اگر خودم هم قرار باشد جايي فرم پر کنم همين اصطلاح را به کار مي‌برم. درآمد شغل شما به چه صورت است؟ خدا را شکر، آنقدري هست که زندگي‌مان به خوبي مي‌گذرد، ضمن اينکه هزينه سنگين چاپ کتاب‌هاي آموزش نمازمان را هم تامين مي‌کند. البته يکي از حاميان بحث نماز شهرداري تهران است که در اين راه کمک‌هايي به ما مي‌کند. قبلا بنياد تعاون ناجا کمک حال ما بودند و امسال نيز «همراه اول» پيش قدم شد و حتي اعلام کرد هرگونه پيامکي با محتواي نماز را به صورت رايگان به سراسر ايران ارسال مي‌کند. آيا طي ۱۷ سال حضور در اين حرفه، تمام ايران توسط شما خنديده‌اند يا تصور مي‌کنيد هنوز هم کسي در ايران هست که با نام و هنر حميد ماهي‌صفت آشنا نشده باشد؟ بله، خيلي‌ها هستند که هنوز در هيچ برنامه‌اي من را نديده‌اند، اما مطمئن باشيد همان خيلي‌ها حتي شده يک بار سي دي‌هايم را ديده‌اند. حداقل وسيله سفر آدم‌ها اتوبوس است و مطمئنا همان خيلي‌ها هنگام سفر ويديوهاي برنامه‌هايم را ديده‌اند، اما شايد يک يا نهايتا دو درصد مردم ايران هم باشند که اصلا من را نمي‌شناسند، مثلا يک بار يکي از دوستانم را در آسايشگاه سالمندان کهريزک پيدا کردم و آنقدر از اين اتفاق خوشحال شدم که همان جا براي آن پيرزن و پيرمردهايي که حضور داشتند برنامه اجرا کردم تا آن آدمي که مدت‌ها است در بستر بيماري قرار دارد هم من را ببيند و هم ارتباط برقرار کند. سيستمي که در بسياري از کشورها از جمله انگليس وجود دارد بحث مالياتشان است. مثلا اگر بازيگر، فوتباليست يا هر چهره مشهوري که در اين کشور فعاليت مي‌کند و درآمدي دارد زماني که مالياتش مشخص شود، معلوم مي‌شود ميزان درآمدش چقدر بوده است. اما اين سيستم در ايران وجود ندارد و هيچ کس متوجه ميزان درآمد چهره‌هاي سرشناس نمي‌شود. آيا شما به عنوان يک شهروند ايراني، ماليات مي‌پردازيد يا اصلا به اين مساله اعتقادي نداريد؟ خوشبختانه در ايران چند دسته از آدم‌ها هستند که از پرداخت ماليات معافند يا درصد بسيار کمي مي‌پردازند؛ يکي از اين دسته‌ها هنرمندان هستند. به نظر من بايد در ميان هنرمندان، کمدين‌ها را حمايت زيادي کرد و نه تنها چيزي از ايشان نگرفت، بلکه ساپورتشان هم کرد. يکي از فرمايشات مقام معظم رهبري اين است که «شادي، روغن‌کاري چرخ‌هاي جامعه است.» خب اگر يکسري چرخ قرار باشد سريع‌تر حرکت کنند، به روغن‌کاري احتياج دارند. آنهايي را که مردم را مي‌خندانند بايد تشويق و تقدير کرد و به مشکلاتشان رسيدگي کرد. خدا را شکر من که از نظر مالي مشکلي ندارم، منظورم آن دسته هنرمنداني است که به واسطه بيماري در بيمارستان‌ها هستند و پولي براي پرداخت ندارند. اهالي خانه و خانواده‌تان مشکلي با نحوه کار شما ندارند؟ مثلا اينکه چون شما مردم را مي‌خندانيد بابت اين اتفاق ناراحت شوند؟ نه. خدا را شکر نه الان و نه در گذشته هيچ مشکلي نداشته‌اند؛ مثلا چند وقت پيش دخترم براي ثبت‌نام در يکي از آموزشگاه‌هاي تحصيلي معتبر به آنجا مراجعه کرده بود. زماني که کارت ملي‌اش را تحويل مسوول ثبت‌نام آن مجموعه داده بود، آن فرد مسوول چند لحظه‌اي وارد اتاق مديريت مجموعه شده بود و بعد از خروج، به دخترم گفته بود جامعه به پدر شما مديون است و با اينکه مبلغ ثبت‌نام در آن موسسه ۴-۳ ميليون تومان بود، دخترم را به صورت رايگان ثبت‌نام کردند. خب اين اتفاق براي دخترم بسيار خوشحال‌کننده بود. يا مثلا همسرم زياد سفره حضرت ابوالفضل (ع) مي‌رود و هر جا مي‌رود خانم‌هاي حاضر در مجلس مي‌گويند ايشان بايد بالاي مجلس بنشيند، چون همسر آقاي ماهي صفت است! خدا را شکر مردم خيلي به من محبت دارند که اين محبت شامل اعضاي خانواده‌ام هم شده است. /شفاف