سرمقاله فرهیختگان/ سیاستورزی شهید رئیسی
![سرمقاله فرهیختگان/ سیاستورزی شهید رئیسی](https://app.akharinkhabar.ir/images/2024/06/29/9a088f77-04f5-4fd3-968a-5ee734d09a99.jpeg)
فرهیختگان/ « سیاستورزی شهید رئیسی » عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمدرضا قائمینیک است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
«آژانش شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا بیانگر دقیقهای تاریخی در تاریخ انقلاب اسلامی بود که در آن، دوگانهای به رخ کشیده میشد که بعضا از آن به دوگانه نهضت -نظام یا انقلاب- نظم تعبیر میشود. بهتعبیر دیگر، حاج کاظم، نماد شرایطی است که اگرچه ایثارگونه، خارج از قواعد عقل ابزاری مرسوم و با روحیه معنویت بسیار زیاد دوره دفاع مقدس رقم خورده، اما نمیتواند با نظم مبتنیبر عقل ابزاری حاکم بر شهر و جامعه تعامل کند و بهتعبیر دیگر، لحظه پایان آژانش شیشهای، ناکامی انتقال نظم هتروتوپیایی دفاع مقدس به نظم شهری مبتنیبر عقلانیت ابزاری روزمره است.
مساله آژانش شیشهای در سه دهه اخیر همواره در سطح کلان تعاملات اجتماعی جامعه ایرانی حضور داشته است. مردم همواره از یکسو درگیر مناسبات سفت و سخت عقلانیت ابزاری زندگی روزمرهاند؛ تعاملات آنها براساس قراردادهای منفعتطلبانه تنظیم میشود؛ اختلاس روی میدهد، بیعدالتی میشود، تضاد طبقاتی بعضا بیداد میکند؛ اما همین مردم، در مواقعی، گویی بهشکلی غیرقابل پیشبینی و حتی ناخودآگاه و غیرقابل توضیح توسط خود همان مردم، ناگهان در «رویداد»ها یا «رخداد»هایی، همه این مناسبات منفعتطلبانه، لذتطلبانه، قدرتطلبانه را کنار میگذارند و بهتعبیری فضایی اتوپیایی شکل میگیرد. رفت و آمد میان این دو فضا یا دو جهان، در سه دهه اخیر جزء امور ثابته حیات اجتماعی یا سیاسی جامعه ایرانی شده است.
رویدادها زیادند؛ فارغ از رویدادهای مناسبتی مانند راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، پیادهروی اربعین و حتی اخیرا مراسم جشن روز غدیر در تهران یا مراسم مربوط به ولادت امام رضا(ع) در مشهد و نظایر آنها، رویدادهای خاصی همچون حضور عجیب و تا حد زیادی غیرقابل توضیح مردم در تشییع پیکر شهدای غواص، شهید حججی، شهید حاج قاسم سلیمانی و نظایر آنها حاکی از غلیان این شور و احساسات معنوی و مذهبی یا حتی ملی است.
در مواجهه با این رویدادها یا رخدادها، دستکم دو دسته تحلیل مختلف، مخصوصا از سوی اصحاب علوم اجتماعی وجود دارد. در یکسو این رویدادها محصول دستکاری عظیم قدرت و حکومت سیاسی جمهوری اسلامی برای تامین بار ایدئولوژیک خویش است که توانسته برخلاف حرکت اصلی جامعه که ناظر به پذیرش عقلانیت ابزاری حیات اجتماعی و سیاسی است، بخشی از جامعه را بهنحوی ایدئولوژیک، وارد میدان کند. اما در سوی دیگر، چهارچوبی تحلیلی مدعی است تحلیل مذکور، ناشی از نادیدهگرفتن نقصانی معرفتشناختی در فهم تحولات جامعه ایرانی و لایههای عمیق مقاومت تاریخی آن در مواجهه با جهان مدرن یا سکولار غربی است. این مواجهه که نزدیک به دو قرن از آغاز آن میگذرد، چه پیش از انقلاب و پس از آن، همواره با چنین واکنشهایی از عمق لایههای هویتی مردم ایران روبهرو بوده است. براساس این چهارچوب تحلیلی، جامعه ایرانی براساس انباشت هزارساله خود از ترکیب عناصر هویت اسلامی و ایرانی، تا پیش از مواجهه با جهان مدرن غربی، به یک ترکیب نسبتا متلائم، در قالب یک مرکب حقیقی رسیده بود؛ هرچند این مرکب حقیقی هویتی، ادوار افول و زوال داشته است. از قضا در دوره مواجهه با تمدن غربی، این ترکیب هویتی در دوره انحطاط و افول خویش بوده و به همین جهت، حداقل تا دوره وقوع انقلاب اسلامی، اگرچه همواره شاهد جنبشهای مقاومتی پراکنده بوده، اما تاب و توان مواجههای جدی با تمدن مدرن غربی را نداشته است. از این منظر، اصل وقوع انقلاب اسلامی، نقطه اوج این جنبشهای مقاومتی است که توانسته است امکان خروج از چهارچوب مواجهه استعماری را فراهم آورده و با اتکای به انباشت تاریخی و هویتی خود، امکان مواجههای فعال و متصرفانه در تمدن مدرن و سکولار غربی را فراهم کند. با اینحال به دلیل حضور ساختارهای مدرنی که عمدتا در دوره مواجهه استعماری، مخصوصا در دوره پهلوی در ایران، جایگیر شده و بهتبع ایده توسعه غربی، در شرایط بعد از انقلاب گسترش نیز یافته است، جامعه ایرانی، خودآگاه یا ناخودآگاه، در میانه این دو جهان در کشاکش است یا به تعبیر دقیقتر، در مواجهه فعال و متصرفانه خویش، در کشاکش با عناصر هویتی ناشناخته غربی قرار میگیرد و واکنشهای مذکور را از خود نشان میدهد.
یکی از آخرین واکنشهای جامعه ایرانی، مربوط به حضور عجیب و پرتراکم مردمی در مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی بود. در این مراسم یا مراسم مشابه شهید حججی، هرچند در فهم کامل آن دشواریهای نظری بسیاری وجود دارد، اما میتوان بعضی از نیروهای محرک را توضیح داد. تاثیر مستقیم و موثر دشمن متخاصم در این شهادتها و سریان نیروی تخاصم با دشمن ملی و مذهبی و نیز برجستگی شخصیتی شخصیتهای اصلی در زندگی ماقبل شهادتشان، مخصوصا در موضوع شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، از نیرویهای محرک این حضور مردمی است. فارغ از اینکه خود نحوه شهادت آنها نیروی برانگیزاننده موثری ایجاد کرده است، این شخصیتها، در قبل از شهادتشان، چه از حیث حقیقی و چه از حیث حقوقی، شخصیتهایی مردمی، فراجناحی و حتی در یک معنای خاص، غیر سیاسی و غیر حکومتی بودند و این، بهخودی خود، میتوانست نیروی محرکی برای حضور نیروهای متنوع از طیفهای بسیار گسترده و متکثر مردمی را فراهم سازد. از این حیث، شاید بتوان مولفههای تحلیلی اولیهای برای تحلیل این حضور گسترده مردم فراهم کرد.
درگذشت شهادتگونه آیتالله سیدابراهیم رئیسی در سانحه بالگرد ایشان، در 30 اردیبهشت 1403، دوباره رویدادی مشابه با رویداد حاج قاسم سلیمانی و موارد مذکور دیگر را در ایران رقم زد و بهنظر میرسد دوباره موجی از هر دو چهارچوب تحلیلی بروز و ظهور کرده و خواهد کرد. با اینحال این رویداد، علیرغم مشابهت با رویدادهای فوقالذکر، واجد حداقل سه خصوصیت معماگونه و خاص بهخود است. اولا در این رویداد، حداقل با بررسیهایی که تا زمان حضور گسترده مردمی اعلام شده و میتوانست بر این حضور تاثیرگذار باشد، خبری از تاثیر نیروی دشمن متخاصم دیده نمیشود و بنابراین این حضور مردمی گسترده، نمیتواند تحت تاثیر نیروی برانگیزاننده ملی یا مذهبی در تقابل با دشمن متخاصمی همچون آمریکا، اسرائیل و حتی منافقین و داعش و نظایر آنها باشد. ثانیا شخصیت حقوقی آیتالله رئیسی در یکی از سیاسیترین، جناحیترین و دستهبندیترین مناصب حقوقی یعنی ریاستجمهوری، مخصوصا با روایت سه دهه اخیر بوده است. در سه دهه اخیر، ریاستجمهوری همواره یک منصب سیاسی و حتی جناحی بوده و به اینمعنا همواره منصبی کمترمردمی شناخته میشود و از این جهت، تفاوت معناداری میان شخصیت حقوقی آیتالله رئیسی و حاج قاسم سلیمانی یا شهید حججی و نظایر آنها است. ثالثا نحوه درگذشت شهادتگونه ایشان در سانحه سقوط بالگرد، نبود تصاویر برانگیزاننده احساسات، نظیر تصاویر لحظات اولیه از اتومبیل حاج قاسم یا اسارت شهید حججی، امری طبیعی و محصول یک تصادف بسیار طبیعی است، در حالی که در ماجرای مربوط به حاج قاسم سلیمانی و حتی شهید حججی، هم نحوه وقوع حادثه شهادت آشکار و عیان بوده و هم تاثیر نیروی غیرطبیعی و دخالت نیروی انسانی در کشتهشدن در میدان نبرد درباره آنها موثر بوده است. از این حیث، حضور گسترده و متراکم و همراه با شور و احساسات مردمی در ماجرای درگذشت شهادتگونه آیتالله رئیسی، واجد وجوه معماگونه بیشتری از حیث علتیابی و تحلیل این حضور است؛ حضوری که شاید به نحوه سیاستورزی آیتالله رئیسی در منصب ریاستجمهوری بازگردد و شاید مقدمات تعریف جدیدی از دولت اسلامی در شرایط مابعد انقلاب اسلامی را فراهم سازد. در یادداشت دیگری، به این مقدمات اشاره خواهد شد.