فرارو/ متن پيش رو در فرارو منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
زماني کاندوليزا رايس، وزير امورخارجه دولت جورج بوش در توصيف آغاز جنگ ٣٣ روزه اسرائيل عليه حزب الله لبنان (٢٠٠٦)، آن را به «درد زايمان خاورميانه بزرگ» تشبيه کرده بود! امروز، اما شايد بتوانيم جنگ يک هفتهاي ترکيه عليه «مجمع کانتونهاي کمونيستي» متحد امريکا در شمال سوريه را نشانهاي از «درد سقط جنين خاورميانه بزرگ» بناميم، انحطاطي که ميتواند به منزله پايان همه «رؤياهاي ويلسونيستي» دولت بوش پسر براي خاورميانهاي دموکراتيک در قرن ٢١ باشد.
اين روزها، اما به نظر ميرسد کشتي عظيم سياست خارجي امريکا در سراسر درياي طوفاني خاورميانه به گل نشسته است، کارمندان قديمي کاخ سفيد و مشاوريني مثل فرانسيس فوکوياما ديگر همانند «دوران طلايي ابرقهرماني» واشنگتن دل و دماغي براي موعظههاي آخرالزماني و پيامبرانه ندارند، حالا در آستانه زمستان سرد ٢٠٢٠ ديگر کسي از «رسالت جهاني» امريکا براي ليبراليزه نمودن جهان سخن نميگويد، رسالتي آرماني که از سال ١٩٩١ الي ٢٠٠٣ تقريبا هر دو سال منجر به مداخله نظامي و رژيم چنج در يک کشور ميشد.
به زعم برخي متفکرين برجسته (مثل فريد زکريا)، دونالد ترامپ يک تنه مسئول بخش عظيمي از اين افول شرم آور امريکا در سطح روابط بين الملل است. آخرين رئيس جمهور امريکا که «آنچه ميگفت را در عمل انجام ميداد» جورج بوش پسر بود، اما باتلاقي شدن وضعيت افغانستان و عراق، همزمان با بحران اقتصادجهاني طي سالهاي ٢٠٠٧ تا ٢٠٠٩ و ظهور قطبهاي ضدهژمونيک مصمم مثل روسيه، چين و ايران همه و همه دست به دست هم دادند تا امروز فاصله بين قول و فعل رهبران امريکا، متحدين اين کشور را نااميدتر و مخالفان آن را اميدوارتر سازد!
استيفن والت، نظريه پرداز برجسته واقع گرا و استاد کرسي روابط بين الملل در دانشگاه هاروارد معتقد است ٥ اصل مهم به نظام بين الملل فعلي شکل ميدهند: ١- اصل آنارشي ٢- اصل توازن قوا ٣- اصل مزيت نسبي ٤- اصل سازه انگاري و ٥- اصل کج فهمي يا محاسبه نادرست! در حال حاضر به نظر ميرسد ترامپ در سيکل بسته و فرساينده اصل پنجم گير افتاده و خطاهاي راهبردي و زيان بار خويش در سياست بين الملل را به شکل حيرت انگيزي تکرار ميکند آنچنان که فريد زکريا، استراتژيست و تحليل گر شناخته شده سي ان ان هم زبان به انتقاد از ترامپ گشوده که ببينيد در دوران وي «امريکا چگونه قدرتش را به دست خود بر باد ميدهد»!
در ادامه به چند مورد از اشتباهات فاحش ترامپ و تضادهاي مضحک سياست خارجي امريکا که نشان از افول جايگاه اين کشور طي چند سال اخير در سطح منطقه دارد، اشاره ميکنيم:
١- پايان «ماه عسل» سردمدار کاپيتاليسم با کانتونهاي مارکسيستي در شمال سوريه!
وقتي سال ٢٠١٤ جهان مبهوت هجمه خونين و سيل آساي داعش بود، امريکا (باراک اوباما) دستور حملات هوايي عليه پياده نظام بي پروا و از جان گذشته اين گروه تروريستي را در شمال سوريه و عراق صادر کرد و نقش عمدهاي در ائتلاف بين المللي برضد داعش برعهده گرفت. نيروي هوايي دقيق و آماده امريکا با ريختن روزانه حدود ٨ ميليون دلار بمب و راکتهاي نقطه زن هوا به زمين، داعش را از دروازههاي کوباني پس زدمد و کمک کردند تا پياده نظام «ي پ. گ» در روي زمين، داعش را بتدريج از مناطق کردنشين عقب بزند. اين ائتلاف تاکتيکي ميان کهنه کمونيستهاي سوري و امريکا با استقرار دو هزار نيروي رزمي در شهر منبج در دوره ترامپ نيز ادامه يافت، اما درست وقتي که آنکارا به قصد درهم کوبيدن اين واحدهاي سياسي خودمختار لشکرکشي خود را آغاز کرد، ترامپ کردهايي که سالها تحت آموزش ارتش امريکا بودند را در برابر امپرياليسم نوعثماني اردوغان به حال خود رها کرد و دستور خروج نيروهاي خود را از سوريه صادر نمود، تصميمي که با مخالفتهاي جدي زيادي در داخل امريکا و همچنين از سوي متحدين اين کشور روبرو شد و يک شبه اعتبار و پرستيژ امريکا را نزد دوستانش ضرب صفر کرد، هرچند ترامپ هنوز ميکوشد با تهديد اردوغان با چماق تحريم يا گرفتن وعده ٥ روزه آتش بس از آنکارا، تا حد امکان خودش را از اين رسوايي تبرئه کند! اما همه چيز به صورت واضح پيش چشم جهانيان در حال وقوع است.
٢- «سرگيجه استراتژيک» ترامپ در برابر طالبان؛ مردد ميان سرکوب يا مصالحه؟!
ماراتن ديپلماتيک يک ساله و فرسايندهاي که بدستور ترامپ از سپتامبر ٢٠١٨ تا سپتامبر ٢٠١٩ با هدف برقراري صلح در افغانستان برگزار شده بود و درست در حالي که بسياري از مردم اين کشور و دولتهاي منطقه و جهان منتظر پايان دو دهه خشونت در افغانستان بودند، ناگهان چند هفته قبل به تير غيب يکي از همان توئيتهاي جنجالي ترامپ گرفتار آمد و نيامده از بين رفت! ترامپ با يک توئيت تمام قرارداد ٤٥ صفحهاي صلح و صدها ساعت مذاکرات تخصصي را نابود کرد. آن هم به دليل مرگ مشکوک يک سرباز امريکايي در حملهاي مشکوکتر درست در روزي که قرار بود نمايندگان امريکا، حکومت کابل و طالبان در کمپ ديويد قرارداد نهايي را به امضاء برسانند!
اين افتضاح بين المللي نقطه پاياني بود بر سه سال ترديد و سردرگمي کاخ سفيد در مواجهه با گروه تروريستي طالبان. سه سال قبل از اين واقعه، وقتي ترامپ هنوز تازه دوره آزمون و خطاي خود را در سياست خارجي امريکا آغاز کرده بود او تصميم گرفت با هياهو و توليد پروپاگانداي رسانهاي (همانگونه که بر هيلاري کلينتون پيروز شد) اين بار طالبان را مرعوب و تسليم خود سازد! در ابتدا با افزايش سه هزار نيروي رزمي از يک سو و شليک «مادر بمبها» در منطقه ننگرهار در شرق افغانستان از سوي ديگر، شروع چشم گيري عليه طالبان داشت و قرار شد استراتژي تهاجمي «جنوب آسيا»ي معاون وزارت خارجه اش؛ آليس ولز معادلات ميداني جبهه نبرد را کاملا به نفع امريکا تغيير دهد، اما هنوز چندماهي نگذشته بود دفعتا ديدگاهش ١٨٠ درجه نسبت به طالبان تغيير کرد و اين بار استراتژي «مصالحه با طالبان» را از آستين خارج و زلمي خليل زاد را با عجله جهت عقد قرارداد صلح با طالبان و وعده ادغام طالبان در پروسه سياسي حکومت متحد خود، راهي قطر کرد. استراتژياي که دقيقا به سرنوشت استراتژي اول دچار شد و صلح مورد نظر در آستانه تولد، ناگهان به ضرب يک توئيت خودش سقط شد!
٣- ببري کاغذي در توئيتر؛ تاجري محافظه کار در کاخ سفيد!
در ادبيات سايبر-پلتيک دانش واژه «اسلکتيويست» اشاره به آن دسته از کاربران شبکههاي اجتماعي دارد که در فضاي مجازي مواضع راديکال و تند و تيز اتخاذ ميکنند، اما در عالم واقع و در عمل هيچ اقدام مفيدي جهت مبارزه با ستم و رفع تبعيض انجام نميدهند (اصطلاحا معادل همان چريکهاي زيرلحافي)، نيم نگاهي به توئيتهاي توفنده دونالد ترامپ در اين شبکه اجتماعي نشان ميدهد که او هم يک اسلکتيويست است! چهره مرسوم او در مقابل رسانهها و از پشت شبکه توئيتر؛ سياستمداري سرسخت، تهاجمي و آشتي ناپذير به نظر ميرسد، اما واقعيت اين است که پشت ميز کارش در کاخ سفيد حداقل در عرصه سياست بين الملل سياستمداري انعطاف پذير، منطقي و محتاط است که استفاده از «ماشين حساب» (همانند خيلي از بيزينس من ها) نقش بسزايي در اتخاذ تصاميم بين المللي او ايفا ميکند! چرا که ترامپ به خوبي از پيامدهاي اقتصادي، نظامي و سياسي تصاميم جنگ طلبانه بوش پسر آگاه است!
٤- سرنوشت بن سلمان؛ در آغوش روسيه و دست به دامان پاکستان!
شايد بن سلمان تنها کسي باشد که حال اين روزهاي کردهاي سوريه را بهتر از هر کسي درک کند، چون تمام محاسبات او نيز درباره حمايت امريکا از عربستان در اوج رقابت با ايران، يک شبه دود شد و به هوا رفت. نااميدي و دلسردي رياض تا حدي بود که مجبور شد عمران خان، نخست وزير پاکستان را جهت ميانجي گري و کاهش تنشها راهي تهران کند و همزمان سعوديها با دعوت از ولاديمير پوتين به کشورشان و عقد قرارداد تسليحاتي سنگين با روسيه به ارزش يک ميليارد دلار، کوشش کردند ضمن تحريک حسادت سياسي و اقتصادي ترامپ، حداقل در ظاهر هم کمي استقلال سياست خارجي خود را به رخ دوستان و رقباي منطقهاي و جهاني شان بکشند.
بازار