فرهيختگان/ عموما در جامعه غيرمقاومتي لبنان، حاجقاسم با هيچ قهرماني مقايسه نميشود و در جامعه مقاومت نيز حاجقاسم در دريف ديگر فرماندهان جاي ميگيرد. همه شيعيان لبنان بهخوبي ميدانند که در جنگ 33 روزه لبنان، سردار سليماني و سردار مغنيه در خط مقدم مبارزه با رژيم صهيونيستي بودند و عملياتهاي مختلف را مديريت ميکردند.
شهادت سردار حاجقاسم سليماني را بايد از آن دست اتفاقاتي قلمداد کرد که ابعاد تاثيرگذارش حتي از مرزهاي ايران نيز فراتر رفته و بسياري از مردم سراسر جهان را بهنحوي تحت تاثير خود قرار داده است. فارغ از ابعاد مهم شخصيت مبارز و مدافع حاجقاسم و تلاشهاي بيدريغ او طي سالهاي گذشته در جبهه مقاومت و براي دفاع از کشور، شخصيت اخلاقي و منش مثالزدني او را ميتوان سرلوحه و سرمشق زندگي قرار داد. مجموع آنچه امروز از حاجقاسم و اقدامات شجاعانه وي براي دفاع از حريم اسلام و حريم کشور بيان ميشود، موضوعي است که هنرمندان با استفاده از آن در آثار خود ميکوشند عشق و ارادتشان را به سردار بزرگ اسلام نشان دهند. برپايي محافل شعر و قرائت سرودههاي شاعران در وصف حاجقاسم، برگزاري نمايشگاههاي نقاشي و خطاطي با موضوع رشادتها و شهادت سردار، برگزاري مراسمهاي يادبود سردار سليماني و همه اقداماتي که پس از شهادت حاجقاسم برگزار شده است، همگي يک پيام مشترک داشتهاند؛ »راه حاجقاسم ادامه دارد.»
اما در آن سوي مرزهاي ايران و بهويژه در کشورهاي عربي، هنرمندان در زمينههاي مختلف تلاش کردهاند تا با انعکاس رشادتها و دليريهاي سردار سليماني در بطن آثار خود، صداي حقيقت را به گوش جهانيان برسانند. «عباس منصور» يک نقاش 23ساله و اهل کشور لبنان است. او پس از شهادت حاجقاسم با ترسيم يک تصوير زيبا از حاجقاسم سليماني روي يک نقشه فلسطين و لبنان، تلاش کرده تا احساس ديني که به سردار سليماني داشته را ادا کند. او همچنين مرثيهاي زيبا در وصف سردار سليماني سروده و در آن شخصيت اين سردار رشيد را به زيبايي توصيف کرده است.
«فرهيختگان» در گفتوگوي مفصلي با عباس منصور، انگيزه وي از ترسيم اين نقاشي را جويا شده است. گفتوگوي پيشرو، شامل نظرات و تحليلهاي اين هنرمند لبناني از تاثيرگذاري شهادت حاجقاسم بر جامعه و هنرمندان لبنان است.
ايده طراحي اين نقاشي از کجا و چگونه به ذهن شما خطور کرد؟
چند سال پيش يکي از سربازان جبهه مقاومت، نقشهاي از اراضي فلسطين و لبنان را بهعنوان يادگاري به من داد. من سالها اين نقشه را پيش خود نگه داشته بودم و هميشه در اين فکر بودم که تصوير شخصي را خواهم کشيد که منجي فلسطين باشد. اما نميدانستم که بالاخره چهکسي را نقاشي خواهم کرد تا اينکه خبر شهادت حاجقاسم سليماني را شنيدم و از آنجايي که حاجقاسم به گردن همه ما حق دارد، احساس کردم بهترين تصويري که ميتوانم روي نقشه طراحي کنم، تصوير حاجقاسم است.البته ميدانم که وصف شخصيت حاجقاسم و توصيف صفات او در يک نقاشي و با اين ابعاد نميگنجد، اما معتقدم هر هنرمندي ميتواند در حد توان خود و موهبتي که از سوي خدا به او داده شده -يعني همان هنرش- تکليف خود را در برابر حاجقاسم ادا کند. اين يک حقيقت است که حاجقاسم در زمان حياتش بهخوبي شناخته نشد و لذا اين، يک وظيفه و رسالت است که روي دوش هنرمندان گذاشته شده است تا هرکدام از هنرمندان بهنوعي و در قالب هنرشان، ابعاد شخصيتي حاجقاسم را به جهانيان بشناسانند.
شما بهعنوان نقاش اين طرح، چه پيامي را در اثر خود بيان کردهايد؟
اثر يک هنرمند از اعتقادات و افکار و احساسات او نشأت ميگيرد بنابراين هر اثري که از هنرمند بر جاي ميماند، احساس و افکار او را به نمايش ميگذارد. من هم در اين نقاشي تلاش کردم، تمام احساس و اعتقادي را که به مقاومت و فرماندهان مقاومت بهويژه حاجقاسم داشتهام را به تصوير بکشم. من معتقدم حاجقاسم يک اسطوره بود که در افکار جامعه بزرگ اسلامي نقش بسته است و شهادت هديهاي بود که از سوي خداوند به او عطا شد. اما با اين نقاشي خواستم منجي فلسطين را به تمامي مردم آزاديخواه جهان نشان دهم تا همه بدانند اگر حاجقاسم و همرزمان او همچون حاجعماد مغنيه يا سيدعباس الموسوي نبودند، امروز جايي به نام فلسطين وجود نداشت.
همانطور که خودتان بيان کرديد، اگر حاجقاسم و ديگر فرماندهان مقاومت نبودند، امروز لبنان و فلسطيني وجود نداشت. با اين وجود چرا شما تنها تصوير حاجقاسم را روي نقشه اين مناطق ترسيم کردهايد؟ دليل خاصي براي اين کار وجود داشت؟
براي مقاومت و جبهه مقاومت، همه فرماندهان و رهبران يکي هستند. نميتوان حاجقاسم را جداي از حاجعماد مغنيه و حاجعماد را جداي از سيدعباس الموسوي دانست. هدف همه اين فرماندهان در زمان حياتشان يکي بوده و قدرت مقاومت بهوجود همه فرماندهان آن بستگي دارد. اما کشيدن تصوير حاجقاسم به اين دليل بود که ايشان يک ايراني بود و قلبش براي مقاومت ميتپيد و در همين راه نيز به شهادت رسيد. اما اين موضوع چيزي از ارزشها و جايگاه ديگر فرماندهان جبهه مقاومت کم نميکند.
فضاي داخلي لبنان پس از شهادت حاجقاسم چگونه بود؟
فضاي لبنان پس از شهادت حاجقاسم را بايد از دو منظر تحليل کرد؛ فضاي جامعه مقاومت و فضاي جامعه غير مقاومت. بديهي است فضاي جامعه مقاومت و فضايي که اين اتفاق در ميان فرزندان مقاومت ايجاد کرد، همان فضايي بود که بعد از شهادت حاجعماد مغنيه و سيدعباس الموسوي ايجاد شد و همه فرزندان مقاومت را شوکه و در غم از دست دادن اين سردار بزرگ متاثر کرد. اما درمورد جامعه غير مقاومت يا به تعبيري، جامعه عمومي لبنان، پيش از هر چيزي بايد چند نکته را بيان کنم.لبنان يک کشور کوچک اما با تعدد مذاهب و اديان است. درواقع در لبنان و در جامعه غيرمقاومت، اختلاف نظرهاي فراواني ميان پيروان هر مذهب و دين وجود دارد. برخي با وجود اينکه جزء جامعه مقاومت نيستد، اما با خطمشي مقاومت موافق هستند و در مقابل عدهاي، نقدهايي را به جبهه مقاومت دارند. حال در اين ميان اگر قرار باشد هرکدام از افراد اين جوامع، با زبان دين و اعتقادات ديني خود با يکديگر صحبت کنند يا اعتقادات خود را بر ديگري تحميل کنند، فضاي کشور متشنج ميشود و ايجاد چنين فضايي، نهتنها به زيان جوامع ديگر بلکه به زيان جامعه مقاومت است چون مانعي جدي در پيشبرد اهداف مقاومت محسوب ميشود. از اين رو مردم لبنان ترجيح ميدهند با زبان دين با يکديگر سخن نگويند. به همين دليل ما نميتوانيم آنچه از شخصيت و اهداف و آرمانهاي حاجقاسم ميدانيم و به آن ايمان داريم را به همه جوامع لبنان بفهمانيم. اما جالب اينجاست که شخصيت حاجقاسم بهگونهاي بود که در لبنان محبوب و مورد قبول بيشتر طوايف و پيروان اديان ديگر بود. جالب است بدانيد جبهه مقاومت در لبنان مراسم احياء، جشنها و برنامههاي متعددي در حوزه مقاومت برگزار ميکند، اما هيچگاه اين مراسم و برنامهها تناقضي با فضاي غير مقاومتي لبنان ندارد.
همانطور که گفتيد، لبنان يک کشور کوچک با تعدد اديان و طوايف است که در کنار يکديگر زندگي ميکنند. اين تعدد و اختلافات در يک نقطه با يکديگر مشترک هستند و آن حس وطنپرستي و مليگرايي است. به عبارت ديگر تمام مردم لبنان بهشدت مردمي مليگرا و وطنپرست هستند. ردپاي اين مليگرايي را ميتوان در آثار هنري مختلف اعم از ترانهها، هنرهاي تجسمي، نقاشي، هنرهاي نمايشي و بهطور کلي آثار هنرمندان در طيفهاي گوناگون مشاهده کرد. اين مليگرايي در آثار هنرمندان مقاومت چگونه ظهور پيدا ميکند؟
هنرمندان جامعه مقاومت علاقه و عشق فراواني به وطن دارند. اين عشق به وطن و تعلق خاطر به خاک سرزمين در واژه «مقاومت» مستتر است. درواقع عشق به ميهن نشاندهنده مسير حرکت مقاومت بوده است. بديهي است که اين تعابير در آثار هنرمندان مقاومت بهخوبي مشهود است. سرودهايي که در وصف لبنان خوانده ميشود، سرودهايي که درمورد رشادتهاي جبهه مقاومت براي دفاع از خاک ميهن سروده و خوانده ميشود تنها بخشي از تبلور حس مليگرايي در آثار هنرمندان مقاومت است.
در ميان هنرمندان لبناني، خانم «سيده فيروز» و خانم «جوليا پطرس» هنرمنداني هستند که ترانههاي وطني و سرودههايي در وصف وطن و وطنپرستي اجرا کردهاند. حتي خانم جوليا پطرس در جريان جنگ 33 روزه لبنان در سال 2006، ترانهاي را در مدح جبهه مقاومت و مبارزان آن اجرا کرد. آيا ميتوان گفت جبهه مقاومت، رشته اتصال ميان هنرمندان مقاومت و هنرمندان غير مقاومت است؟
بله، درست است. به جرأت ميتوان گفت که عشق به وطن در آثار هنري بسياري از هنرمندان تبلور کرده است. همه لبنانيها عشق عجيبي به وطن دارند و اين موضوع وراي تعدد اديان و اختلافات ديني و مذهبي آنهاست. در جنگ 33روزه لبنان، خانم جوليا پطرس که يک خواننده لبناني و مسيحيتبار است، با جمعآوري سخنان سيدحسن نصرالله و تنظيم آن، ترانهاي را در وصف مقاومت و مدح رشادتهاي سربازان مقاومت سرود و با اقتدار اجرا کرد. اين امر نشان ميدهد تاثير مقاومت بر مردم، درگير اختلافنظرهاي مذهبي نبوده است.درمورد سيده فيروز نيز چند نکته قابل تامل است. خانم فيروز استعداد درخشاني در موسيقي داشت اما پدرش اجازه خواندن را به او نميداد. پس از آنکه استعداد بينظير او توسط معلمش کشف شد، پدر فيروز درحالي به او اجازه خواندن داد که تنها ترانهها و سرودهاي مليگرايانه بخواند و لذا سيده فيروز در تمام دوران هنري خود، به عشق وطن ترانههاي مليگرايانه خواند. جالب است بدانيد بيشتر مردم لبنان صبح خود را با سرودهها و صداي سيده فيروز آغاز ميکنند و بر اين باورند که فيروز، شناسنامه هنري لبنان است و صداي او حس وطنپرستي را در انسان تقويت ميکند.
بهنظر شما وظيفه هنرمندان لبنان بهويژه هنرمندان جبهه مقاومت در اين شرايط چيست؟ چگونه ميتوانند آرمانهاي مقاومت را به سراسر دنيا عرضه کنند؟
در سراسر جهان، هنر، سلاح يک هنرمند است که بهواسطه آن بتواند عشق و ارادت خود را به ميهنش نشان دهد. اين موهبتي است که خداوند در وجود هنرمندان قرار داده است. حال اينکه هر هنرمند چگونه و در چه مسيري از هنر خود استفاده ميکند، موضوعي است که به اعتقادات و افکار هنرمند ارتباط دارد. همانطور که گفتم خانم جوليا پطرس با وجود اينکه يک زن مسيحيتبار است، اما با خواندن ترانهاي در وصف حزبالله و جبهه مقاومت، باور خود به آرمانهاي مقاومت را به گوش همه رساند. معتقدم هنرمندان مقاومت بايد علاوهبر نشان دادن حس وطنپرستي و مليگرايي آثار هنري خود، تلاش مضاعفي براي بيان آرمانهاي رهبران و فرماندهان مقاومت و کساني مانند حاجقاسم سليماني و حاجعماد مغنيه داشته باشند. خوشبختانه اکنون و با وجود فضاي مجازي راههاي و دروازههاي ارتباطي وسيعي به سوي همه هنرمندان در سراسر دنيا گشوده شد تا بتوانند در کمترين زمان ممکن هنر خود را به اشتراک بگذارند.
لبنان در گذشته مستعمره کشور فرانسه بوده است و اکنون که يک کشور مستقل است، همچنان فرهنگ اروپايي در جامعه لبناني جايگاه خود را دارد. تمايل به غرب و بالاخص هنر غربي تا چه اندازه در ميان هنرمندان لبناني وجود دارد؟ آيا هنرمندان در همه رشتههاي هنري به استفاده از اسلوب غربي در آثار خود گرايش دارند؟
همانطور که گفتم هنر، سلاح يک هنرمند است و بايد از آن درجهت وطنپرستي و آرمانهاي ميهن خود استفاده کند. البته اين امر يک اجبار نيست اما يک مزيت براي هنرمند محسوب ميشود. هنر يک هنرمند در يک کشور همواره حامل پيامهاي مختلفي به مردم ساير کشورهاست. براي مثال در همين طرحي که من از چهره حاجقاسم روي نقشه فلسطين و لبنان ترسيم کردهام، هر فردي با هر مليتي در هرکجاي دنيا ميتواند پيام من را درک کند.
ما اکنون در قرن بيستويکم زندگي ميکنيم و با توجه به وسعت وسايل ارتباط جمعي، هنرمندان کشورهاي مختلف بهراحتي ميتوانند از هنر يکديگر و آثاري که خلق ميکنند، مطلع شوند. بديهي است که اسلوب مورد استفاده يک هنرمند در فرانسه ميتواند مورد استفاده يک هنرمند در لبنان باشد. درواقع يک هنرمند لبناني ميتواند با سبک يک هنرمند غربي، اثري ملي خلق کند و اين دو موضوع منافاتي با يکديگر ندارد. البته در اين ميان هنرمنداني نيز هستند که علاوهبر استفاده از سبک اروپايي، گرايش به اجراي آثار غربي نيز دارند. به هرحال هر هنرمندي مختار است سمتوسوي هنر خود را خود مشخص کند. همچنين با ورود فضاي مجازي، روبهروي تمام دولتهاي عربي و اسلامي که از توليدات يکديگر و هنرمندان لبناني اطلاع پيدا کنند، راههاي ارتباطي وسيعي گشوده شد. اما به واقع زماني يک هنرمند ديگر مليگرا نيست که هنرش تمايل به جامعههاي غربي داشته باشد يا جوامعي که با جامعه خودش هيچ شباهتي ندارد. ناگفته نماند که لبنان کشوري است که در ميان جامعه غرب و شرق قرار دارد و ميکوشد تا با تمام کشورهاي غربي و شرقي تعامل و ارتباط خوبي برقرار کند. اين سبک زندگي، روي فعاليت هنرمندان نيز تاثير داشته است و آنها تلاش ميکنند با حفظ روحيه مليگرايي خود، از سبک و سياق هنرمندان شرقي و غربي استفاده کنند.
يکي از مواردي که قهرمانها را در پيشگاه مردم بهتر جلوه ميدهد، مقايسه آنها با شخصيتهاي تاريخي است. لبنانيها در ذهنشان حاجقاسم سليماني را با کدام شخصيت تاريخي مقايسه ميکنند؟
البته پيش از پاسخ به اين سوال بايد بگويم که حاجقاسم از فرماندهان مقاومت بود و همرديف فرماندهاني مانند عماد مغنيه و سيدعباس الموسوي. همانطور که گفتم جامعه لبنان يک جامعه چندين طايفهاي است که ممکن است برخي طوايف و مذاهب حاجقاسم را تنها بهعنوان يکي از فرماندهان مقاومت بشناسند و از ابعاد شخصيتي و حماسي اين فرد بياطلاع باشند؛ لذا عموما در جامعه غيرمقاومتي لبنان، حاجقاسم با هيچ قهرماني مقايسه نميشود و در جامعه مقاومت نيز حاجقاسم در دريف ديگر فرماندهان جاي ميگيرد. همه شيعيان لبنان بهخوبي ميدانند که در جنگ 33 روزه لبنان، سردار سليماني و سردار مغنيه در خط مقدم مبارزه با رژيم صهيونيستي بودند و عملياتهاي مختلف را مديريت ميکردند. بنابراين هميشه نام آنها با نام رهبران جنبش مقاومت که در آزادسازي جنوب لبنان نقش مهمي داشتند، ذکر ميشود. مضاف بر اينکه سيدحسن نصرالله در يکي از سخنرانيهاي خود درمورد حاجقاسم گفت: «زماني که امام خامنهاي مسئوليت سپاه قدس را به حاجقاسم سپردند، او ارتباط خوبي با مقاومت و رهبران و فرماندهان در لبنان داشت و همواره براي همراهي با مقاومت حريص بود. براي همين او را يکي از قهرمانان و محور مقاومت ميدانيم؛ نهتنها در لبنان بلکه در سوريه و فلسطين هم حاجقاسم تاثيرات اخلاقي و منش خود را برجاي گذاشته است.»
*زهرا فريدزادگان
بازار