نماد آخرین خبر

سرمقاله جام جم/ رحلت عالم بلاد

منبع
جام جم
بروزرسانی
سرمقاله جام جم/ رحلت عالم بلاد

جام جم/ « رحلت عالم بلاد » عنوان سرمقاله روزنامه جام جم نوشته ميثم اميري است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد:
 
دهه ۶۰ بود. واکسن فلج اطفال درست اثر نکرد. پاشنه‌هاي نوجوان روستايي به سختي به زمين مي‌رسيد. معتبرترين دکتر شهر پسر را معاينه کرد. دکتر گفت عمل سخت و گران‌قيمتي است؛ حدود ۲۰ برابر حقوق يک ماه پدر خانواده هزينه عمل بود. کسي غير از اين دکتر حاذق و خلاق نمي‌توانست نوجوان را عمل کند.
پدر از مطب به خانه نيامد. يک‌راست رفت به کوچه بهرام اُتُر، چسبيده به بازار در قلب ساري مازندران. توي اين کوچه يک عمارت قديمي بزرگ بود با يک حياط دلگشا. عمارت، خانه و دفتر و حسينيه يک روحاني برجسته بود که ريش سفيد بلند و عمامه‌اي محتشم و چهره‌اي جذاب داشت.
پدر خانواده نياز به مقدمات نداشت، آدابي در کار نبود و تشريفاتي جلو پايش را نمي‌گرفت. مستقيم توي بيروني خانه روي حصير نشست و به انبوه کتاب‌هايي نگاه کرد که دورتادور چيده شده‌بود. توي صف مردم دردمند نشست. نوبت شد و واقعه را به گويش طبري گفت. شيخ تلفن را برداشت و شماره پزشک حاذق را گرفت. به او گفت با مردم راه بيايد و اميدشان را نااميد نکند. گفت فکر کند پسر خود شيخ مريض دکتر است. دکتر، سخن شيخ عبدا... را بر صدر نشاند. فقط ۱۰درصد هزينه عمل را دريافت کرد. پاشنه‌هاي پسر به زمين رسيد. بعدها مهندسي خواند و در يک کارگاه ساخت ژنراتور کارشناس و صاحب‌نظر شد.
نام آن دکتر و آن پدر و آن نوجوان محفوظ است؛ نام آن روحاني شيخ عبدا... نظري سوادکوهي بود که خادم‌الشريعه ناميده مي‌شد و خدمت به شريعت چيزي نبود جز خدمت به مردمي که به آن شريعت اعتقاد داشتند يا حتي نداشتند. شيخ عبدا... در پاريس امام را ديده بود، تأييديه از مراجع وقت داشت و در پيوند علمي ـ خانوادگي با مجتهدان بنام بود؛ ولي ترجيح داد حدود هشت دهه روحاني بلاد باقي بماند، صبح به صبح در حسينيه را چهارطاق باز بگذارد، بسپارد حياط را آب‌وجارو کنند و پس از ساعت درس و مباحثه، درد مردم را بشنود.

اين عالم دلنشين از دنيا رفته‌است و پيام‌هاي تسليت از طبقات مختلف مردم صادر مي‌شود، ولي پيام اصلي زندگي او بود؛ زندگي او که مي‌توانست جان آدم‌ها را نجات بدهد و دمي بود که مي‌تواند در گوش‌ها اثر کند. صدايي بود که از بين بازار ساري و مسجد جامع و مسجد مصطفي‌خان شنيده مي‌شد؛ صدايي که انسان‌ها را به صلح، به يک تعايش انساني دعوت مي‌کرد. بر کنار از مردم نبود؛ حالا مدرسه‌هاي علميه جديد را در حاشيه شهرها مي‌سازند؛ نقض غرض.
غم اينجاست که اين مرام از دنيا نرفته باشد. مرام آدم‌هايي که مي‌توانند نقش لولا را در جامعه بازي کنند. يعني کاري کنند که مردم بتوانند با هم در صفا و آرامش زندگي کنند، به هم رحم کنند و به داد هم برسند. همان‌طور که شيخ عبدا... نظري يک بلم، يک قايق، يک واسطه بود؛ بين مريض و دکتر، بين شاکي و متهم، بين مجرم و قاضي، بين حاکم و محکوم،‌ بين رؤيا و واقعيت. رؤيا اين‌که همه نخواهند تمام مشکلات جهان اسلام را برطرف کنند، احساس تکليف نکنند فقط در مسؤوليت‌هاي سياسي بدوند، بلکه از ميان آنان، کساني باشند که فريادرس مردم روستا، محل، شهر و منطقه‌شان باشند؛ چايي بنوشند و گره‌اي بگشايند؛ اگر گره گشوده نمي‌شود، لبخندي بزنند، مهرباني پيشه و چاي تعارف کنند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar