اصولگرایان چپ میشوند؟

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
«نان، مسکن، آزادي، با عشق به چگوارا». اينها مانيفست انتخاباتي عزتالله ضرغامي است که در مصاحبهاش با فارس بيان کرده. مانيفستي بسيار شبيه به چريکهاي فدايي خلق. شعار آنها در پنج دهه قبل، « نان، کار، آزادي» بود. رئيس اسبق صداوسيما که مدتي است ميگويد اصولگرا نيست و اين تقسيمبندي اصلاحطلب و اصولگرا را قبول ندارد، تقريبا همان مسيري را ميرود که سلف او پيشتر طي کرده بود. احمدينژاد هم اواسط دهه 80 با شعار عدالتخواهي روي کار آمد و در مسيرش سري هم به آمريکاي لاتين زد. فرزندان چگوارا را به ايران دعوت کرد و بعد هم گفت که چاوز يک موحد معتقد به امام زمان بود. به نظر ميرسد بخشي از اصولگرايان روي شعار معترضان ديماه 96 يعني «اصلاحطلب، اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا» مانور ميدهند و آن را مصادره به مطلوب ميکنند، به شکلي که حتي هويت و شناسنامه سياسي خود را هم نفي ميکنند، درحاليکه همچنان آبشخور آناند. مشابه اين رفتار را ميتوان در محسن رضايي و بادامچيان، دبير کل مؤتلفه و حتي جبهه پايداري هم ديد.
جريان سومي درکار نيست
زماني تصور ميشد که ممکن است جريان سومي در سياست ايران روي کار بيايد که داعيه اصلاحطلب و اصولگرا بودن نداشته باشد. طيف احمدينژاد مدتي داعيهدار اين ادعا بود؛ اما کمکم ديگراني هم از همان جناح اصولگرا با چنين ادعاهايي پيدا شدند؛ قاليباف با نواصولگرايي، جبهه پايداري هم با رد پدرخواندگي در اصولگرايي گفت ديگر با آنها کاري نداريم. محسن رضايي هم گفته با بحث اصولگرايي و اصلاحطلبي، مشکلات کشور به صورت ريشهاي قابل حل نيست. اين بازي پايان يافته است. سايت تابناک نزديک به محسن رضايي در مطلبي با اشاره به اينکه مردم خواهان چيزي غير از اصلاحطلب و اصولگرا هستند، نوشته بود: «اينکه مردم از اصولگرايي و اصلاحطلبي، اعتداليون و اعتداليها، تندروها و تندرويها، سنتيها و «تکرارها» خسته شدهاند را بايد تنها در عملکرد بهجايمانده از آنها جستوجو کرد...». مديرمسئول روزنامه جوان اصولگرا هم بهتازگي در مصاحبهاي گفته بود: «من مطلقا هيچ وابستگي تشکيلاتي و ارتباطي با اصولگرايان ندارم، تنها اصولگرايي که با او سلام و عليک دارم، آقاي زاکاني است که آن هم در دوران دانشجويي با هم دوست بوديم؛ اما نه در جلسه اصولگرايان شرکت ميکنم نه با آنها مراوده يا مذاکرهاي دارم. ما گرفتار اين دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب نيستيم، بلکه اصولي را براي انقلاب و نظام داريم که ممکن است اين اصول به يک جناح نزديک يا دور باشد». ضرغامي پيشتر هم گفته بود: «اصلا من اصولگرا نيستم. اشکال بزرگ ما اين است که يک پوست خربزه از ابتدا زير پاي ما انداختهاند که موضع ميخواهي بگيري، يا اصلاحطلبي يا اصولگرا. من تقسيمبنديهاي خودم را دارم. من در سياست آدمها را به مرد و نامرد تقسيم کردم. تا دلتان بخواهد در اصولگرايان آدم نامرد داريم. سياستمداران به مرد و نامرد تقسيم ميشوند که در هر دو دسته اصولگرا و اصلاحطلب وجود دارند». اسدالله بادامچيان، دبير کل مؤتلفه هم در حساب توييتري خود با هشتگ اصولگرايي، اصلاحطلبي، مردم و طرحي نو نوشته بود: «در آغاز دهه پنجم جناحبنديها شکل ديگري ميگيرد. اصولگرايي با تعريف فعلي فاقد انسجامبخشي و اميدواري براي مردم است. اصلاحطلبي هم که به نااميديها انجاميده است. پس طرحي نو بايد...». به نظر ميرسد که در شرايط فعلي افراد يا جريانهايي از درون دو جريان اصلي ميتوانند با موجسواري روي مطالبات و نارضايتيهاي عمومي داعيه جريان سوم را تلويحا يا صراحتا مطرح کرده و در فضاي انتخاباتي با نفي جريان اصولگرايي و اصلاحطلبي و انتقاد از اين دو جريان نامزدهاي خود را به رقيب جدي انتخاباتي تبديل کنند؛ اما اين نفي هويت سياسي اين سالها در ميان اصولگرايان ديده شده تا اصلاحطلبان. گويا بخشي از اصولگرايان هم متوجه شدهاند که گفتمانشان ديگر چنگي به دل نميزند يا حرف تازهاي براي جذب مخاطب در چنته گفتمانيشان وجود ندارد. هرچه بوده خرج شده و انبان خالي است. از سويي ديگر رقابت درونگروهي هم شديد است، پس در يک جنگ درونگفتماني ميتوان با ايجاد يک دوگانه کاذب يا ايجاد يک قطب بهظاهر جديد گوي سبقت را از رقيب ديگر ربود. اما «حسين شريعتمداري»، مدير مسئول روزنامه «کيهان»، آب پاکي را روي دست همجناحيهايش ريخته و صراحتا ادعاهايشان را بازي سياسي خوانده است. او با اشاره به اينکه از ابتداي انقلاب هميشه صحبت از يک نيرو يا جريان سوم بوده، در يک گفتوگو گفته است: «نيروي سوم واقعيت بيروني ندارد. بعضي اوقات تابلوهايي به اسم نيروي سوم برميخيزد، اما پس از مدتي متوجه ميشويم که اين تابلوها، همان تابلوهاي قديمياند، منتها رنگ و لعابشان فرق کرده است». مرتضي مبلغ، معاون سياسي وزير کشور دولت اصلاحات هم قبلا درباره شکلگيري جريان سوم گفته بود: «جريانهاي سياسي يک پشتوانه اجتماعي، فرهنگي و تاريخي دارند و بهتدريج شکل ميگيرند و به اين صورت نيست که يک گروه بيايند و روي يک جريان، اسمي بگذارد يا مثلا ائتلافهاي فصلي و مقطعي بخواهد اسمش بشود جريان جديد! به نظرم اين موضوع، سادهنگري در سياست است. بالاخره جناحهاي سياسي در کشور، جريانات ريشهداري هستند که داراي پايگاه اجتماعياند».
بحران در گفتمان اصولگرايي
«امير محبيان»، فعال سياسي اصولگرا، پيشتر گفته بود که جريان سوم پايدار و واقعي تنها زماني شکل خواهد گرفت که در گذر زمان گفتماني مستقل و متفاوت از آنچه موجود است، در فضاي سياسي کشور شکل بگيرد و جريان مبتني بر اين گفتمان با ارائه برنامهاي مشخص و بديلي متفاوت راهحلي براي غلبه بر چالشها و اداره کشور مطرح کند. با توجه به شرايط کنوني کشور، ضعف گفتماني جريانهاي عمده سياسي و نبود تفکر و ايده سياسي متفاوت و مبتني بر مؤلفههاي ايجابي و مستقل هويتي، شکلگيري جريان سوم قوي و کارآمد در فاصله زماني هفت ماه تا انتخابات بعيد به نظر ميرسد. مهمترين آسيبهاي يک گفتمان «دردسترسنبودن و ازاعتبارافتادن» آن است. بايد ابتدا به دالهاي اصلي گفتمان اصولگرايي نگاهي انداخت و ديد چرا اين دالها به زعم برخي چهرههاي اصولگرايي ديگر از جذابيت لازم برخوردار نيستند که حاملانشان براي هويتيابي، دست به سوي گفتمانهاي چپ و راست دراز ميکنند. «کار؛ مسکن، آزادي، عدالت...» هيچ وقت جزء دالهاي اصلي گفتمان اصولگرايي نبودهاند. دالهاي اساسي اين گفتمان روي هويت ديني و بعد انقلابي تأکيد بيشتري دارند اما در مانيفست ضرغامي که عامدانه اصولگرابودن خودش را نفي ميکند جايي ندارند. به نظر ميرسد مشکل بعدي که گفتمان اصولگرايي با آن روبهروست، بحران مشارکت است. اصولگرايان نگران ميزان مشارکت مردم هستند و ميدانند گفتماني که حامل آن هستند، براي بخش زيادي از مردم جذابيت ندارد. آنها با نفي هويت اصولگرايانه خود درصدد جذب مشارکت مردماند.