«جوخههای مرگ» در خاورمیانه

فرارو/متن پيش رو در فرارو منتشر شده و بازنشر آن در آخرين خبر به معناي تاييدش نيست
پايگاه خبري "ميدل ايست مانيتور" در گزارشي به تحليل راهبرد خطرناک آمريکا در تشکيل جوخههاي مرگ در کشورهايي نظير افغانستان و عراق که به آنها حمله کرده پرداخته و فعاليتهاي کنوني شمار زيادي از اين جوخههاي مرگ را نيز سياهترين ميراث آمريکا براي خاورميانه در عصر پسايازده سپتامبر ارزيابي کرده است.
ميدل ايست مانيتور در اين رابطه مينويسد: «در تاريخ جهان تعداد محدودي از وقايع وجود دارند که به معناي واقعي کلمه توانسته اند روند تحولات جهان را تغيير دهند. در اين ميان، حادثه ۱۱ سپتامبر را بايد يکي از اين وقايع به شمار آورد. پس از اين حادثه، سلسلهاي از اتفاقات رخ دادند که عملا به جهان در ۲۰ سال اخير شکل داده اند.
حادثه ۱۱ سپتامبر موجبِ تشديد امنيتي شدنِ جهان، افزايش قابل توجهِ ميزان نظارتهاي دولتي و همچنين تغيير نگرش به مسلمانان در اقصي نقاط جهان شد. با اين همه در اقصي نقاط جهان و بويژه در جهان سوم، اين آثار و تبعات دربرگيرنده مورادي نظيرِ تغيير برخي رژيمهاي سياسي نيز بوده است. امري که البته به شيوهاي مرگبار و خونين اتفاق افتاده است.
به گزارش فرارو، واشنگتن همچنين بر شدت و ميزان استفاده از پهپادها که حداقل از زمان حادثه ۱۱ سپتامبر تاکنون موجب مرگ دست کم ۲۲ هزار نفر شده اند نيز افزوده است (ارزيابي که البته به شدت محافظه کارانه است). تسليحات مدرن و قربانيانِ بيگناه آنها بخشي از ميراث شوم و تاريکي هستند که منطقه خاورميانه در ۲۰ سال اخير شاهد آنها بوده است.
در اين راستا، بايد به جوخههاي مرگي که از شبه نظاميان آموزش ديده توسط آمريکا تشکيل شده اند و نزاعهاي قومي و طايفهاي را نيز تحريک ميکنند اشاره کرد. در اين رابطه ميتوان به عراق اشاره داشت که به دنبال حمله ائتلاف نظامي به رهبري آمريکا در سال ۲۰۰۳ به اين کشور و متعاقبا سقوط "صدام حسين"، اميدهايي مبني بر دولت سازي در آن، بارها از سوي رهبران دولتهاي غربي داده شده بود. بلافاصله پس از سقوط صدام يک دولت موقت در عراق ايجاد شد، نهادهاي ملي تا حدي بازسازي شدند و يک نيروي پليس که توسط آمريکا و بريتانيا آموزش ميديد تشکيل شد.
اندکي بعد شورشهايي خونين عراق را در برگرفتند و عملا ائتلاف را به سمت يک وضعيت امنيتي وخيم سوق دادند. واشنگتن در اين دوران به جاي اينکه با نيروي زميني خود و ائتلاف، به جنگ با گروههاي شورشي برود، عملا شيوهاي را در پيش گرفت که در ويتنام (در دهههاي ۶۰ و ۷۰) و همچنين السالوادور در دهه ۱۹۸۰ نيز به آنها متوسل شده بود. در اين راستا، آمريکا به تاکتيک "نبرد با تروريسم از طريق تروريسم" رو آورد و عملا از برخي مردم محلي در اين رابطه استفاده کرد.
آنها (آمريکايي ها) نيروهاي شبه نظامي را که از حمايت کامل آمريکا برخوردار بودند ايجاد کردند و عملا درگيريهاي خونيني را در عراق ايجاد نمودند. در اين رابطه سرهنگ "جيمز استيل" نقشي اساسي را در آموزش گروههاي شورشي، در پوشش مستشار نظامي آمريکا در عراق بازي کرد.
سرهنگ جيمز استيل پيشتر در ويتنام و السالوادور نيز اقدام به تشکيل جوخههاي مرگ کرده بود. هنگامي که وي از سوي پنتاگون به عراق فرستاده شد، اينطور به نظر ميرسيد که مقامهاي ارشد آمريکايي وي را براي تکرار سناريوي جوخه سازي در عراق کاملا مناسب ديده بودند.
آنچه عراق در سالهاي بعد به خود ديد سالهايي پُر از حمله، شکنجه، اعدامهاي غيرقانوني و کشتارهاي دستهجمعي عليه گروههاي مذهبي و قومي عراقي توسط کماندوهاي مورد حمايت آمريکا بود که تمامي اقدامات آنها در همکاهنگي و همکاري کامل با نيروهاي آمريکايي در عراق انجام ميشد.
آمريکا به جاي اينکه پليس عراق را مطابق طرحهاي مدون در اين کشور ايجاد کند، عملا به همراه شرکايش در ائتلاف نظامي حمله به عراق، به عميقتر شدنِ شکافهاي قومي و مذهبي در اين کشور به طرق مختلف کمک کرد. در اين دوران نقطه اصلي تمرکز آمريکا، ايجاد شکاف ميان اهل تسنن و شيعه در عراق بود.
دو سال قبل از حمله آمريکا به عراق، اين کشور به همراه ناتو به افغانستان حمله کرد (سال ۲۰۰۱) و رژيم طالبان را ساقط نمود. در افغانستان هم آمريکا به سراغ تاکتيک سياهِ جنگ با تروريسم از طريق تروريسم رفت. گروههايي که آمريکاييها در افغانستان زير چتر برخي جنگ سالاران افغان ايجاد کردند، عملا جنايتهاي زيادي را عليه مردم غيرنظامي و زندانيان طالبان انجام دادند و بر حسبِ انتقام، هزاران نفر را در اقصي نقاط افغانستان کشتند.
سازمان "سيا" پس از خلع طالبان از قدرت در سال ۲۰۰۱، آژانس اطلاعاتي افغانستان موسوم به "رياست عمومي امنيت ملي" اين کشور را ايجاد کرد. اين اداره به دليل نقض گسترده حقوق بشر و اقدامات فراقانوني خود، سابقه چندان خوبي را از خود به ثبت نرسانده است. بسياري از اعضاي اين اداره به وضوح به طالبان متصل بودند و اعضاي واحد ۰۱ آن به دليل حملات شبانه خود و همچنين کشتار خانوادهها و کودکاني که در مدارس مذهبي درس ميخواندند، بدنام بودند.
تا قبل از اوج گيري مجدد طالبان در افغانستان در روزهاي اخير، رياست عمومي امنيت ملي افغانستان از حمايت کامل واشنگتن برخوردار بود و واحدهاي اين سازمان در عملياتهاي مختلف توسط نيروهاي آمريکايي و همچنين مشاوران سازمان سيا همراهي ميشدند. در جريان تحولات اخير افغانستان نيز اعضاي اداره مذکور که مسووليت بخشهايي از فرودگاه کابل را برعهده داشتند عملا از موقعيت خود سواستفاده کرده و در ازاي دريافت رشوه، اجازه ميدادند تا افراد از گيتهاي امنيتي عبور کرده و خاک افغانستان را با هواپيماهاي آمريکايي ترک کنند. در اين رابطه آنها حتي از برخي افرادي که قصد خروج از افغانستان را داشتند نيز سواستفاده کرده و از آنها رشوه گرفتند، اما به آنها اجازه عبور از گيتهاي امنيتي را ندادند. امري که نمونههاي آن به کرات در شبکههاي اجتماعي مشاهده شده و دست به دست ميشود.
شايد به همين دليل باشد که شمار زيادي از اتباع افغان که با آمريکا و ناتو همکاري داشتند نتوانستند خاک افغانستان را ترک کنند، اما اعضاي آژانس اطلاعاتي افغانستان بر اساس گزارشات منابع خبري مختلف، به راحتي خاک اين کشور را ترک کرده اند.
درست به همين دليل است که بايد گفت اقدام دولت آمريکا در کشورهايي که به آنها حمله کرده مبني بر ايجاد جوخههاي مرگ را بايستي سياهترين و تاريکترين ميراث اين کشور در عصر پسا يازده سپتامبر ارزيابي کرد. اين راهبرد نه تنها در دراز مدت کارکرد عملياتي نداشته بلکه عملا زمينه را براي سالها درگيري قومي و طايفهاي و ظهور دشمناني جديد براي خودِ آمريکا نيز هموار کرده است.
۲۰ سال قبل، آمريکا و شرکايش دانههاي ايده خود مبني بر "جنگ جهاني عليه تروريسم" را کاشتند، بايد صبر کرد و تبعات زيانبار اين مساله براي آنها را در دهههاي آتي همچنان مشاهده کرد».