نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دخترونه زنونه

بلایی که اضطراب سر ما می‌آورد

منبع
خراسان
بروزرسانی
بلایی که اضطراب سر ما می‌آورد

خراسان/ «درون و بیرون2»  به‌خوبی نشان می‌دهد اگر اضطراب کنترل احساسات درونی ما را به عهده بگیرد، رفتارهای بیرونی بروز می‌دهیم که سنجیده نیست 
«درون و بیرون2» یک پویانمایی پرفروش و بسیار آموزنده است که داستانش را در بخش‌های قبلی مطلب خواندید. در فیلم اول حس‌های اصلی بررسی شد و قصه در این قسمت به بررسی حس‌هایی می‌پردازد که در بلوغ ظاهر می‌شوند و بسیاری از رفتارهای ما را جهت می‌دهند. این فیلم علاوه بر کودک و نوجوان به بزرگ‎سال هم کمک می‌کند؛ چون خیلی وقت‌ها ما راه درست روبه‌رو شدن با حس‌های مختلف را یاد نگرفتیم و با آگاه نشدن به آن احتمالا این الگو را به نسل بعد هم منتقل می‌کنیم. نکته مهم دیگر این است که فیلم باعث کمک به بزرگ‎سالان می‌شود تا شناخت بیشتری از مراحل بلوغ نوجوانان داشته باشند؛ چرا که خیلی وقت‌ها نوجوانان در این زمان تحت تاثیر حس‌ها و هورمون‌ها هستند و آگاهی خانواده باعث ارتباط و درک بهتر دوطرف می‌شود. در این فیلم شاهد این هستیم که بدن ما به لحاظ عاطفی یک داروخانه است. یعنی در هنگام درد با کمک گرفتن از چیزهای مختلف در تلاش است تا خود را بازآفرینی کند. در ادامه محتوای فیلم را از منظر روان‌شناسی بررسی می‌کنیم. 
احساسات جدیدی که با بلوغ می‌آیند
در ابتدای فیلم با اضافه شدن آژیر قرمز رنگی روبه‌رو می‌شویم که با شروع آلارمش حس‌های اصلی در تلاش‎اند تا آن را به بخش ناخودآگاه ذهن بفرستند و به نوعی نادیده‌اش بگیرند؛ بدون این‌که آگاه باشند که هر حسی که سرکوبش می‌کنیم ناخواسته با سرعت بالاتری به خودآگاه برمی‌گردد. در این بین با به‌روزرسانی بخش‌های کنترل مغز، حس‌های جدیدی هم به ذهن اضافه می‌شوند که هر کدام کارکرد خود را دارند. اضطراب، بی‌حوصلگی، حسادت و خجالت حس‌هایی بودند که در این میان به فیلم اضافه شدند.
حسی در درون و رفتاری در بیرون
آن‌چه باید بدانیم و در این فیلم هم به‌خوبی به ما نمایش داده می‌شود، این است که هیچ یک از احساسات ما منفی یا مثبت نیست. همه حس‌ها برای بقای ما حیاتی هستند. هرکدام حیاتی هستند اما میزان تجربه و نوع مدیریت آن‌ها مهم است. خلاصه این‌که هر حس را در چه موقعیتی تجربه کنیم؛ بخش مهمی از رفتار ما را رقم می‌زند. نام این پویانمایی هم دقیقاً اشاره به همین موضوع دارد که تجربه حس‌های مختلف «در درون ما» باعث بروز رفتارهای مختلف در «بیرون از ما» می‌شود.

وقتی اضطراب، کنترل را در دست می‌گیرد
بخش مهم فیلم مربوط به حس اضطراب است. با شروع دوره نوجوانی و بلوغ حس اضطراب تلاش دارد تا کنترل سیستم عصبی را در دست بگیرد. وقتی اضطراب غلبه می‌کند حس‌های اصلی که بدن به آن‌ها نیاز حیاتی دارد، سرکوب می‌شوند و به بخش ناخودآگاه ذهن فرستاده می‌شوند. اتاق تاریکی که باعث می‌شود رایلی به آن دسترسی نداشته باشد. در بخشی از فیلم می‌بینیم وقتی شادی توسط یک حمله عصبی به خودآگاه برمی‌ گردد تلاش می‌کند تا بر حس کنترل‌گری اضطراب غلبه کند و در یک دیالوگ بسیار جالب به اضطراب گوشزد می‌کند: «تو نمی‌تونی باعث بشی رایلی بر اساس تو خودش رو تعریف کنه». اضطراب باعث می‌شود رایلی مدام پیش‌بینی کند در آینده ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد تا بتواند از وقوع آن‌ها پیشگیری کند اما مدام رفتارش بدتر می‌شود.
اضطرابی که به حمله عصبی منجر می‌شود
وقتی تمام حس‌های ما سرکوب می‌شوند و کنترل همه چیز در دست اضطراب است احتمال حمله عصبی پنیک وجود دارد؛ دقیقاً شبیه بخشی از فیلم که اضطراب در تلاش بود تا برای رایلی نقش‌آفرینی جدی داشته باشد و دیگر احساسات را نادیده بگیرد. اصولا اضطراب فرد را هدایت می‌کند تا جنبه اجتماعی خوبی بسازد و به سمت دستاوردها حرکت کند، بخش زیادی از موفقیت‌های ما هم در گرو همین حس است؛ اما اگر اضطراب همه کاره باشد با سرکوب بخش‌های مهم زندگی ما باعث می‌شود فرد فقط خودش را ببیند؛ حس همدلی را از دست بدهد و... همان‌طور که در فیلم هم دیدیم رایلی در بازی هاکی مدرسه نقش‌آفرینی زیادی داشت و توسط اضطراب موفق شد دو گل بزند اما آن قدر اضطرابش شدت گرفت که باعث شد هم‎تیمی‌ها و دوستانش را نادیده بگیرد و دچار حمله عصبی شود. البته بهتر است بدانید که حتی این حمله عصبی هم توسط بدن طراحی شده تا حس‌های مهم از ناخودآگاه به خودآگاه وارد شوند. جالب است بدانید در هنگام حمله عصبی با گرفتن همدلی از دوستش کمی تعادل میان حس‌ها برقرار شد و رایلی توانست دوباره به بازی برگردد.
سیری که احساسات ما طی می‌‌کنند
در ابتدای زندگی، نوزاد فقط به احساساتی نیاز دارد برای برقراری ارتباط با والدین و دنیای بیرون. یعنی قبل از دیالوگ و قبل از کلام، ما احساسات‌‌مان را به دنیای بیرون بروز می‌‌دهیم و والدین با بررسی این حس‌‌ها، به نوزادشان کمک می‌‌کنند تا نیازهای اولیه‌‌اش رفع شود و بقایش ادامه پیدا کند. بعد از این دوره کودک کم‌‌کم کلام پیدا می‌‌کند اما همچنان حس‌‌ها چیزی را فریاد می‌‌زنند که صادقانه و بدون فیلتر است. اما این احساسات زلال و زیبا، با افزایش سن متنوع و متفاوت می‌‌شوند که در این بخش از مطلب به آن‌‌ها می‌‌پردازیم. 
احساساتی که فیلتر می‌‌شوند 
قسمت اول «درون و بیرون» با تولد رایلی شروع شد؛ وقتی که فقط حس شادی در وجودش بود. کم کم سروکله بقیه حس‌‌ها پیدا شدند تا این‌‌که در قسمت دوم رایلی به بلوغ رسید. با شروع این دوره و با باید و نبایدهای جامعه شروع می‌‌کنیم به فیلترکردن حس‌‌ها و تلاش می‌‌کنیم برخی از آن‌‌ها را که در چهارچوب جامعه یا خانواده نیستند، بروز ندهیم؛ حتی ناخواسته رفتارهایی را که با باید و نباید دنیای بیرون همخوانی ندارند، تغییر می‌دهیم. انسان رفتار و بروز احساساتش را با دنیای بیرون تنظیم می‌‌کند زیرا که از همان ابتدا ترس از طرد شدن دارد. برای این‌‌که طرد نشویم احساسات را فیلتر می‌‌کنیم (انکار، سرکوب، فرافکنی و...) و همین مسئله باعث  گم‎شدن صدایی درونی می‌‌شود که از سمت کودک درون و احساسات اصلی ما می‌‌آید.  
وقتی ترس و حسادت غالب می‌‌شود
وقتی کودک درون و احساسات شفاف‌‌مان را نادیده بگیریم، در این مقطع است که دیگر حس‌‌ها مانند اضطراب، ترس، حسادت و ... غالب می‌‌شوند و ما با ناآگاهی کامل از صدای درون، با سرعت زیاد در جست‎وجوی دستاوردها هستیم مثل ماجرای گل زدن رایلی در بازی هاکی حتی با گرفتن توپ از هم‌‌تیمی خودش و خشن بازی کردن. جالب است بدانید وقتی از مکانیزم‌‌های دفاعی استفاده می‌‌کنیم (مثل سرکوب، انکار و ...) علاوه بر بخشی از حس‌‌ها که آن‌‌ها را به اتاق تاریک ذهن پرتاب می‌‌کنیم، انرژی روانی خود را هم به اتاق تاریک ذهن می‌فرستیم و برای همین وقتی زیادی از این حس استفاده کنیم، ممکن است مانند رایلی از خواب بیدار شویم و هیچ انرژی ادامه دادن نداشته باشیم.
 اهمیت مکانیزم‌‌های دفاعی
شاید فکر کنید برخی از احساسات که آغاز مکانیزم‌‌های دفاعی در رفتار ما هستند کاربرد چندانی ندارند؛ اما حتی مکانیزم دفاعی هم برای بدن لازم است. فردی را درنظر بگیرید که شاهد یک تصادف بسیار تلخ بوده است که روانش قادر به هضم آن نیست. روان از مکانیزم فراموشی استفاده می‌‌کند و آن خاطره را در یک بازه زمانی مشخص به صورت کامل فراموش می‌‌کند. چرا؟ چون اگر فرد نتواند حادثه‌‌ای را هضم کند یادآوری آن در ذهن باعث فروپاشی روانی خواهد شد. پس مکانیزم‌‌ها کارکرد دارند. اما مهم است که فرد در چه زمانی از دکمه مکانیزم‌‌های دفاعی استفاده می‌‌کند. در این فیلم مکانیزم دفاعی با شبکه‌‌ای که مستقیم به ناخودآگاه وصل بود، انجام می‌‌شد و اول فیلم توسط شادی معرفی شد. حتی وقتی اولین بار صدای آژیر بلوغ شنیده شد، حس‌‌های اصلی در تلاش بودند آن را به ناخودآگاه ذهن بفرستند و نادیده بگیرند. 

احساس‌‌مان را شفاف ببینیم
هر چقدر در جریان زندگی آگاه باشیم که کنترل ذهن و رفتارمان به دست کدام یکی از احساسات است و به چرایی آن فکر کنیم یعنی با حس‌‌های خود واضح‌‌تر مواجه شدیم. هر یک از اختلالات روانی می‌‌تواند نشانه استفاده بیش از حد بدن و روان از مکانیزم‌‌های دفاعی باشد. به معنای دیگر هر اختلال روانی جعبه مدادرنگی از مکانیزم‌‌های دفاعی است. حال اگر به آن‌‌ها توجه نکنیم و فضای همدلانه‌‌ای را تجربه نکنیم، آن‌‌ها بزرگ و بزرگ تر می‎شوند تا به نشانه‌‌های جسمی مانند سردرد، معده درد و... تبدیل شوند.
نکته بسیار مهم این است هر چقدر مدت زمان طولانی‌‌تری و حادثه بزرگ‎تری را سرکوب یا انکار کنیم بدن با فریاد بلندتر و درد بزرگ‎‏تری  درخواست کمک خواهد کرد. به‌‌طور مثال در فیلم اگر رایلی در جریان مدتی  که اضطراب در ذهنش غالب بود، دوستش به کمکش نمی آمد و خانواده‌‌ای با شرایط با ثبات نداشت، احتمالاً ناراحتی بزرگی تا بزرگ‎سالی او را همراهی می‌‌کرد. ذره‌‌ای همدلی و خانواده‌‌ای حمایتگر عامل نجات و درست عبور کردن رایلی از دوره بلوغ شد.
اسما صابری |    نوروتراپیست و کارشناس‌ارشد روان‌شناسی

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره