آخرين خبر/ فروردين :انتظاربه پايان رسيد و بعد از سالها انتطار و فراز و نشيب و غم و غصه و اشک و نا اميدي،به زودي ازدواج مي کني و به خانه بخت مي روي، اما شب عروسي هنگام صرف شام برق مي رود و داماد فرار مي کند.
ارديبهشت: کسي در اين دنيا هست که هر لحظه به تو فکر مي کند و بي تو زنده نيست و نفس نمي کشد و قلبش نمي زند و اگر با او تماس نگيري، به کما مي رود.او به زودي به خواستگاريت ميايد و تو را با اسب سفيد به قصر خوشبختي ها مي برد
خرداد :امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ مي زنه خونه شما و با مامانت حرف مي زنه و تورو واسه پسرش خواستگاري مي کنه . البته تا سه سال ديگه نمي تونيد ازدواج کنيد چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.
تير: تو با هر کسي که ازدواج کني يکسال نشده پست مي دن و باز برمي گردي خونه بابات.
مرداد :تا 43 روزديگه ازدواج مي کني با پسر مورد علاقه ات و تا 342 روز ديگه بچه دار ميشين پسره اسمشو مي زارين بهرام بعد از 740 روز ديگه بچه دومت بدنيا مياد که اونم پسره اسمش مي زارين شهرام و ....
شهريور :هر خواستگاري که واست مياد بعلت نامعلومي بعد از سه روز ناپديد ميشه و ديگه خبري ازش نميشه.
مهر :تا يکسال ديگه ازدواج مي کني اما شوهرت معتاد ازآب در مياد و طلاق ميگيري بعد از يکسال باز ازدواج مي کني اما اون يکي هم معتاد در مياد و باز طلاق دوباره يکسال صبر مي کني و باز ازدواج مي کني در ازدواج سوم موفق ميشي و پسر يک کارخونه دار ميلياردر و فوق العاده زيبا تو رو ميگيره و کلي خوشبخت ميشي.
آبان :پسري که هميشه در دانشگاه از تو جزوه مي گيرد، هيچ فکري در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگيرد، نه قيافه داري، نه اخلاق. چرا اين جوري فکر مي کني که بايد در دوران دانشگاه ازدواج کني؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمياد الکي منتظر نباش.
آذر:دوتا خواستگار سمج تا 2 ماه آينده ميان خواستگاريت که هر دو ديوانه وار عاشقتن و وقتي مي فهمن يک خواستگار ديگه داري با هم دعواشون ميشه (دعواي عشقي) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم مي زنن و هر دو مي ميرن.
دي:به زودي با نويسنده محبوبت آشنا مي شوي و از تو خواستگاري مي کند. اما چند ماه بعد با بهانه هاي مختلف از ازدواج با تو منصرف مي شود. تو دليل اين عمل او را نمي فهمي، اما به زودي متوجه مي شوي رماني از او منتشر شده که شخصيت هاي آن بسيار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فاميلهايت هستند و در مقدمه کتاب هم توضيح داده که براي دستيابي به اين داستان واقعي، مجبور شده به دختري زشت پيشنهاد ازدواج بدهد.
بهمن: امروز همه از اين که به زودي ازدواج مي کني خوشحال هستند، چون از دست غرغرهايت راحت مي شوند و از اين به بعد شوهر بيچاره ات است که بايد تو را تحمل کند.
اسفند:عيد نوروزامسال عروسيته و با اوني که سالها منتظرش بودي ازدواج مي کني واسه ماه عسل ميرين ونيز با کشتي شخصي شوهرت يک ويلا هم تو يک جزيره زيبا تو اسپانيا دارين که واسه زندگي ميرين اونجا.