جنایت بر سر متلکپرانی؛ قاتل 2 ماه در یک اتاق مخفی شده بود!

همشهری/ «بیش از دو ماه در اتاقی مخفی شده بودیم و خارج نمیشدیم که مبادا شناسایی شویم اما بیفایده بود.» این بخشی از اعترافات یک قاتل و سارق مسلح فراری است؛ مردی که اوایل پاییز بر سر متلک پرانی جان جوانی را گرفت که به تازگی از قصاص گریخته بود.
عصر یکی از روزهای مهرماه به تیم جنایی پایتخت خبر رسید که پسری جوان در جریان یک درگیری خیابانی، هدف ضربات چاقو قرار گرفته و به قتل رسیده است. تحقیقات میدانی نشان میداد که درگیری به خاطر متلک پرانی رخ داده است. ماجرا از این قرار بود که دختری جوان به نام فرشته در خیابان منتظر نامزدش بود که جوانی به نام علی به وی متلک پراند. در همان لحظه نامزد فرشته به همراه عمویش از خانه بیرون آمد و متوجه این اتفاق شد. آنها با علی درگیر شدند و او را با ضربات چاقو به قتل رساندند و از محل گریختند.
علی که بود؟
اما در ادامه بررسیها معلوم شد که علی(مقتول) که پابند الکترونیکی نیز به پا داشت به تازگی از زندان آزاد شده بود. او مدتی قبل در جریان کری خوانی مرتکب قتل و به قصاص محکوم شده بود اما با گذشت اولیای دم، از لحاظ جنبه عمومی به حبس محکوم و با پابند الکترونیکی آزاد شده بود که در این درگیری به قتل رسید.
دستگیری قاتل
در حالی که تحقیقات برای دستگیری قاتل علی ادامه داشت معلوم شد که او از مدت ها قبل به جرم سرقت مسلحانه و خرید و فروش اسلحه تحت تعقیب پلیس بوده است. او و عمویش پس از جنایت در خانهای در شرق پایتخت مخفی شده بودند تا اینکه بعد از دو ماه تحقیقات پلیسی، مخفیگاه آنها شناسایی و هر دو دستگیر شدند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
وحشت از دستگیری
متهم اصلی پرونده میلاد نام دارد؛ مردی که مدتها به اتهام سرقت مسلحانه و خرید فروش اسلحه تحت تعقیب پلیس یکی از شهرهای غربی کشور بود. گفتوگو با او را بخوانید.
در این مدت کجا مخفی شده بودی؟
در یک اتاق در خانه یکی از بستگانم. اتاقی بدون پنجره. حتی جرات نمیکردم از آنجا خارج شوم. روزها به سقف خیره بودم و شبها کابوس اعدام می دیدم.
یعنی هرگز از آن خانه خارج نشدی؟
فقط یکبار. عمویم هم با من بود و آن یک بار که احساس خفگی داشتیم تصمیم گرفتیم چهرهمان را بپوشانیم و از خانه بیرون برویم. با ماسک، کلاه و هر چی داشتیم استتار کردیم و شاید پنج یا ده دقیقه بیرون رفتیم و به غیر از آن دیگر از آن اتاق خارج نشدیم.
چرا؟
از دستگیری وحشت داشتیم. میدانستم اگر گیر بیفتم کارم تمام است.
ظاهرا قبل از این جنایت نیز تحت تعقیب بودی؟
من با همدستانم در یکی از شهرهای یک طلافروش کیفی را به دام انداختیم و با تهدید سلاح همه طلاهایش را به سرقت بردیم. چند مرتبه دیگر هم سرقت کردیم، بعد که دیدم اوضاع خراب است و پلیس دنبالم افتاده، از ترسم به تهران گریختم اما فکر نمی کردم که دستانم به جنایت آلوده شود. ای کاش همانجا دستگیر و زندانی می شدم و اتهام قتل به گردنم نمیافتاد.
برمی گردیم به روز جنایت. چه شد که مرتکب قتل شدی؟
نامزدم فرشته در خیابان منتظر من ایستاده بود. وقتی او را دیدم گفت که جوانی به او و دوستش متلک پرانده است. نمی دانید چه حالی شدم. همراه عمویم که با من بود سراغ مقتول رفتیم. دعوایمان شد و با چاقو آن جوان را زدیم و فرار کردیم.
وقتی متوجه شدی که او جان باخته، چه حسی داشتی؟
متهم سرش را پایین می اندازد و بعد از لحظاتی می گوید: «ای کاش من به جای او مرده بودم.»

















