قتل عمو و مادربزرگ توسط پسر نوجوان؛ او عامل بدبختیهایم بود

اعتماد/ پسر نوجوان که تحت تاثیر شرایط آشفته خانوادهاش، عمو و مادربزرگ خود را به قتل رسانده است، ناگفتههایی از سرگذشتش را برای دادگاه توضیح داد.
سال گذشته بود که ماموران پلیس در جریان قتل مادر و پسری در جنوب تهران قرار گرفتند. با حضور پلیس در محل، اجساد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات در این خصوص آغاز شد. ماموران متوجه شدند آخرین کسی که وارد خانه بهنام و مادرش گلی شده، نوجوانی به نام سعید، پسر برادر بهنام، است.
پلیس چند روز بعد سعید را در شهری مرکزی بازداشت شد. او به قتل اعتراف کرد و گفت مادربزرگش را عامل بدبختیها و اعتیاد مادرش میدانسته و عمویش هم فرد چشمپاکی نبوده، به همین دلیل آنها را کشته است.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی یکی از اولیای دم که دخترعموی متهم است درخواست قصاص کرد. دو عموی متهم اعلام گذشت کردند و دو عموی دیگرش گفتند درخواست قصاص دارند.
وقتی نوبت به متهم رسید، او گفت: چند سال قبل کارهایی که مادربزرگم کرد باعث شد پدر و مادرم از هم جدا شوند. او به شکلهای مختلف در زندگی ما دخالت میکرد. از وقتی پدر و مادرم جدا شدند من و خواهرم که هفتساله است وضعیت بدی پیدا کردیم. مادرم بهشدت به شیشه اعتیاد پیدا کرد و دیگر از ما مراقبت نمیکرد. پدرم هم به خاطر سرقت باتری چند خودرو در زندان بود. فروردینماه بود که از شهر خودمان به تهران آمدم. خواهرم را هم آوردم. ما به خانه مادربزرگمان آمده بودیم تا چند روزی آنجا باشیم و به ملاقات پدرم هم برویم. شب من متوجه شدم عمویم رفتار ناشایستی با خواهرم دارد و عصبانی شدم. اول با چاقو عمویم بهنام را زدم و بعد با پیکنیکی ضربهای به او زدم. مادربزرگم وارد دعوای ما شد من هم که از قبل از دست مادربزرگم عصبانی بودم با پیکنیکی او را هم زدم. وقتی روی زمین افتادند دست خواهرم را گرفتم و رفتیم.
متهم در پاسخ به این سوال که عمویش چه کرده بود که او را لایق مرگ میدانست گفت: من او را لایق مرگ میدانستم چون خواهرم را آزار داده بود. خواهرم به من گفت وقتی با بهنام تنها بوده از سوی او آزار دیده است. مادربزرگم زندگی ما را نابود کرده بود بس نبود، حالا پسرش داشت زندگی خواهرم را نابود میکرد.
در این هنگام اولیای دم به حرفهای سعید اعتراض کردند و مدعی شدند او دروغ میگوید.
سپس قاضی از سعید پرسید در شهر خودشان چه میکرد. او پاسخ داد: بعد از اینکه پدر و مادرم از هم جدا شدند مادرم ما را با خودش به شهر خودمان برد، چون خانوادهاش آنجا بودند. ما خیلی فقیر و بدبخت بودیم حتی غذا برای خوردن نداشتیم. مادرم که به شیشه اعتیاد پیدا کرد وضعیتمان بدتر شد. طوری شده بود که من ششماه ششماه به خانه نمیرفتم. خواهرم را برمیداشتم و به خانه خالههایم میرفتم بلکه غذایی برای خوردن داشته باشیم. وضعیت ما خیلی بد بود و کسی که این وضعیت را درست کرده بود مادربزرگم بود. وقتی ضربهها را زدم موبایل عمویم را برداشتم و به شهر خودمان به خانه یکی از خالههایم رفتم.
متهم در پاسخ به این سوال که چرا در اعترافات اولیه گفته بودی بعد از اینکه از خواب بیدار شدی با عمویت بحث کردی و فحاشی او باعث شده دعوا کنید گفت: دروغ نگفتم، همین اتفاق افتاد. دعوا و بحث ما به خاطر رفتار عمویم بود.
او ادامه داد: بدبختی من همینجا تمام نشد، چون مادرم توانایی مراقبت از خواهرم را ندارد و پدرم هم در زندان است، خواهرم را به بهزیستی سپردهاند. من تنها کسی بودم که از او مراقبت میکردم که حالا دیگر نمیتوانم.
بعد از گفتههای متهم وکیل او در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را مطرح کرد. در پایان قضات تصمیم گرفتند خواهر متهم را که حالا هشتساله است، برای تحقیق به دادگاه فرا بخوانند و ادعای متهم را تحت بررسی قرار دهند.

















