جنگ در منطقه خاکستری

دنیای اقتصاد/متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
در ماههای اخیر، زنجیرهای از رخدادهای امنیتی در اروپا توجه ناظران را به خود جلب کرده است. پهپادهایی که بر فراز آسمان لهستان ظاهر شدهاند، جنگندههای روسی که حریم هوایی استونی را نقض کردهاند، کابلهای مخابراتی که در اعماق دریای بالتیک آسیب دیدهاند، فرودگاههایی که هدف حملات سایبری و اختلال پهپادهای کوچک قرار گرفتهاند و حتی انفجارهای مشکوک و ترورهای سایهوار که به سختی میتوان عامل مستقیم آنها را شناسایی کرد؛ همه اینها به تنهایی شاید به سطح «دلیل برای جنگ» نرسند، اما در کنار هم تصویری از کارزار تازهای را ترسیم میکنند.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، به جای ورود به یک رویارویی مستقیم با ناتو، جنگی موسوم به «منطقه خاکستری» را علیه اروپا آغاز کرده است؛ جنگی کمهزینه، قابل انکار و بهدقت تنظیمشده که هدفش بیثباتسازی تدریجی، ایجاد شکاف در جبهه غرب و افزایش هزینههای حمایت از اوکراین است. این وضعیت را صدراعظم آلمان به درستی چنین توصیف کرد: «ما در جنگ نیستیم، اما دیگر در صلح هم به سر نمیبریم»
از منظر اکونومیست، پوتین میداند که توان شکست ناتو در یک جنگ آشکار را ندارد. برتری نظامی، اقتصادی و تکنولوژیک غرب فاصله زیادی با توان روسیه دارد. بنابراین راهبرد او این است که از مسیرهای فرسایشی و نامرئی به اهداف خود نزدیک شود. نخستین و شاید مهمترین هدف او ایجاد تزلزل در انسجام ناتو است. از دید کرملین، اگر کشورهای اروپایی نسبت به هم بیاعتماد شوند و بهویژه اگر تعهد آمریکا به دفاع جمعی زیر سوال رود، اساس پیمان آتلانتیک شمالی دچار ترک خواهد شد.
ماده ۵ این پیمان که حمله به یک عضو را حمله به همه تلقی میکند، ستون اصلی بازدارندگی ناتو است. اگر پوتین بتواند این باور را متزلزل سازد، عملا بدون شلیک یک گلوله اتحاد غربی را از درون تضعیف کرده است. اینجاست که نقش ایالات متحده اهمیت مضاعف مییابد. درحالیکه حملات پهپادی روسیه به لهستان بهوضوح نیازمند واکنشی قاطع بود، دونالد ترامپ آن را «احتمالا یک اشتباه» توصیف کرد. چنین واکنشهایی، به جای نمایش همبستگی، به روسیه این پیام را میدهد که میتواند گامهای بعدی را نیز بدون هزینه جدی بردارد. تنها چند روز پس از این اظهارات، سه جنگنده میگ-۳۱ وارد حریم هوایی استونی شدند؛ اقدامی که به روشنی نشان میدهد مسکو فرصتها را به دقت رصد میکند.
هدف دوم کرملین به جنگ اوکراین گره خورده است. با آنکه تهاجم تابستانی روسیه نتوانست دستاوردی تعیینکننده داشته باشد، پوتین میخواهد هزینه حمایت از کییف را برای کشورهای اروپایی بالا ببرد. اقدامات خرابکارانه و سایبری عمدتا متوجه دولتهایی بوده که بیشترین کمک را به اوکراین ارائه میدهند. لهستان، استونی و دانمارک با موجی از اخلال در سیستمهای ناوبری و حملات پهپادی روبهرو شدند. در آلمان، شرکتهای دفاعی و لجستیکی هدف حملات سایبری قرار گرفتند. انتخابات در مولداوی و رومانی نیز صحنه دخالت خارجی شد؛ گرچه ناکام ماند.
پیام ضمنی پوتین روشن است: کشورهای اروپایی بهتر است به جای ارسال سلاح و منابع به اوکراین، انرژی خود را صرف حفاظت از مرزها و زیرساختهای خود کنند یا حتی به فکر مصالحه با مسکو بیفتند. این فشار غیرمستقیم، حتی اگر به توقف حمایتها منجر نشود، دستکم میتواند سرعت و گستره کمکهای غربی را کاهش دهد و زمان بخرد.
اما ریشههای این کارزار تنها به معادلات اوکراین محدود نمیشود. پوتین در سطحی عمیقتر در تقابل ایدئولوژیک با مدل دموکراسیهای غربی قرار دارد. نظامهای لیبرال دموکراتیک که در عین برخورداری از آزادیهای سیاسی، قدرت اقتصادی و اجتماعی بالایی دارند، در عمل ضعفهای ساختاری روسیه را آشکار میکنند. مقایسه تولید ناخالص داخلی روسیه با ایتالیا ـدرحالیکه جمعیت روسیه بیش از دو برابر ایتالیاست ـ نشان میدهد که عملکرد اقتصادی کرملین با وجود منابع عظیم طبیعی، عقبتر از کشورهای اروپای غربی است. همین امر موجب میشود پوتین تلاش کند با ایجاد شکاف و تردید در جوامع غربی، موقعیت خود را تقویت کند. هرچه دولتهای میانهرو اروپایی تضعیف شوند و جریانهای پوپولیستی و ملیگرا قدرت بگیرند، فضای سیاسی نزدیکتری به دیدگاههای روسیه در قاره شکل خواهد گرفت.
در برابر این تحرکات، غرب با پرسش دشواری روبهرو است: چگونه باید به تهدیدی پاسخ داد که نه به اندازه جنگ آشکار است که نیازمند بسیج همهجانبه باشد و نه آنقدر کوچک که بتوان آن را نادیده گرفت؟ پاسخ بسیاری از تحلیلگران سهمرحلهای است. نخست، باید همه اقدامات خرابکارانه و سایبری بهسرعت افشا شود. پنهانکاری یا تردید در انتساب این اقدامات به روسیه تنها فضای بیشتری برای مسکو ایجاد میکند. افشای سریع با ارائه شواهد، هم افکار عمومی را آگاه میکند و هم دست کرملین را از پوشش «انکارپذیری» کوتاه میسازد. دوم، اتحادیه اروپا و ناتو باید تابآوری خود را افزایش دهند. این امر شامل آمادهسازی تیمهای واکنش سریع سایبری، ایجاد شبکههای جایگزین برای کابلها و خطوط انرژی، تقویت کمیسیونهای انتخاباتی در برابر حملات خارجی و تجهیز نظامی برای مقابله با پهپادهای ارزانقیمت است. هزینه رهگیری پهپادهای روسی با جنگندههای مدرن و موشکهای میلیوندلاری برای اروپا پایدار نیست؛ بنابراین نیاز به راهکارهای سادهتر و ارزانتر وجود دارد.
سومین مسیر، تحمیل هزینه مستقیم به روسیه است. نقض حریم هوایی یا حملات سایبری نباید بیپاسخ بماند. از تحریم تامینکنندگان و شرکتهای صوری گرفته تا اقدام متقابل سایبری و حتی استفاده از داراییهای بلوکهشده روسیه برای تامین هزینههای دفاعی اوکراین، همگی ابزارهایی هستند که میتوانند بازدارندگی ایجاد کنند. در مواردی خاص نیز ممکن است شلیک به هواپیمای متجاوز اجتنابناپذیر باشد؛ زیرا چشمپوشی مداوم از اقدامات محدود، تنها زمینهساز ماجراجوییهای خطرناکتر خواهد شد. نمونه محتمل آن، تلاش روسیه برای تصرف بخشهایی از خاک استونی در مناطق روسزبان است؛ سناریویی که به بهانه «حمایت از اقلیتها» قابل توجیه جلوه داده میشود.
با این حال، همه این اقدامات در شرایطی موثر خواهد بود که ضمانت آمریکا نسبت به ناتو مستحکم باقی بماند. درحالیکه امسال ترامپ از حمایت خود از ناتو سخن گفته، اظهارات سال گذشته او مبنی بر «تشویق روسیه برای اقدام علیه کشورهایی که سهم خود را نمیپردازند» هنوز در حافظه سیاسی اروپا و البته در محاسبات کرملین زنده است. همین تناقضها، دشمن را به آزمونهای تازه سوق میدهد. پوتین دقیقا در حال سنجیدن مرزهای تحمل و واکنش غرب است. اگر ناتو نتواند به این آزمون پاسخ روشن و قاطع دهد، خطر این وجود دارد که «کارزار خاکستری» بهتدریج به تهدیدی آشکار و گستردهتر بدل شود. آزمون پوتین برای غرب صرفا یک رشته اقدامات تاکتیکی نیست، بلکه بخشی از استراتژی بلندمدتی است که آینده نظم امنیتی اروپا را نشانه گرفته است؛ نظمی که از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون پایه ثبات و همکاری در قاره بوده و اکنون بیش از هر زمان دیگر در معرض فرسایش قرار دارد.