تحلیلگر آمریکایی مطرح کرد: دو سال پس از ۷ اکتبر، ردپایی از اما و اگرها

ایران/متن پیش رو در ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
استیون کوک، عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا-فارن پالیسی| بیایید لحظهای یک سناریوی متضاد تاریخی درباره حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را تصور کنیم. اگر اسرائیل با یک جنگ شدید اما محدود در غزه پاسخ میداد، آزادی اسرای اسرائیلی را در اولویت قرار میداد و همزمان به دنبال توافق صلح با عربستان بود که قبل از حمله حماس روی میز بود، وضعیت چگونه بود؟ اسرائیل چگونه عمل میکرد و چه تعداد زندگی فلسطینیها نجات پیدا میکرد؟ امروز منطقه چگونه بود؟
در عوض، اسرائیل مجموعهای از تصمیمات سریع گرفت که مسیر را تغییر داد، همانطور که دیگر بازیگران منطقه و همچنین جو بایدن، رئیس جمهوری وقت آمریکا، مسیرهای خود را مشخص کردند. این همان چیزی است که دانشمندان اجتماعی «وابستگی مسیر» مینامند: فرآیندی که در آن تصمیمات، تصمیمات بعدی را شکل میدهند.
با ظهور طرح ۲۰ بندی صلح خاورمیانه دونالد ترامپ، زمان مناسبی است که نگاه کنیم: آیا راههایی که انتخاب شدند یا نشدند، باعث طولانیتر شدن جنگ در غزه شدهاند؟ پاسخ، البته، بله است. فاجعهای که در غزه رخ داد، اجتنابناپذیر نبود. اما پاسخ همچنین نه است، زیرا برخی از آن مسیرها الزاماً برای رهبران آمریکا و خاورمیانه در آن زمان در دسترس نبودند. پیامدهای سیاسی آن، بویژه در اسرائیل، فلسطینیها، اسرائیلیها، آمریکاییها و دیگران را در مسیر تراژیکی قرار داد که اکنون در آن گرفتارند.
زمانی که حماس عملیات طوفان الاقصی را آغاز کرد، سیاست فوراً شروع به شکلدهی میدان نبرد بعدی کرد. واضح بود که بایدن- مرکزگرای دموکرات قدیمی که هرگز از اعلام حمایت خود از صهیونیسم کوتاهی نکرده بود-اعتقاد داشت اگر فوراً پس از حمله 7 اکتبر از اسرائیل دیدن کند، برای اخلاق، میراث سیاسی او و سیاستهایش بهتر است. بازدید بایدن در ۱۸ اکتبر به نظر میرسید یک پیروزی سیاسی و فرصتی برای رهبری اسرائیل درمانده و جامعه یهودی مضطرب باشد.
با این حال، این بازدید همچنین بذر سوءتفاهم و سرزنش میان آمریکا و اسرائیل شد که بعداً رخ داد. بایدن واضحاً تصور میکرد که آغوش گرمش نفوذی در نحوه پیشروی ارتش اسرائیل علیه حماس به او میدهد. در عوض، رهبران اسرائیل بازدید را علامتی دانستند که دست آنها در غزه باز است. وقتی مشخص شد که بایدن اسرائیل را اشتباه فهمیده و بالعکس، جنگ وارد ماه چهارم خود شده بود. بنیامین نتانیاهو و مشاورانش در طول باقی دوران ریاست جمهوری او عملاً آمریکا را نادیده گرفتند. این بازدید نه تنها مزایای سیاسی برای بایدن و دولتش ایجاد نکرد، بلکه اختلافات میان دموکراتها را دامن زد، بسیاری از حامیان اسرائیل را از حزب دموکرات و نامزد آن دور کرد و میراث رئیس جمهوری را لکهدار ساخت، کسی که همیشه به خاطر تسهیل نسلکشی متهم خواهد شد.
این بود «وابستگی مسیر» بایدن و تصمیم اولیه او که تصمیمات بعدی را شکل داد. برای اسرائیل، این برنامه جنگ بود. در ماههای اخیر، حامیان اسرائیل در پاسخ به انتقادها از عملیات ارتش در غزه پرسیدهاند: «اسرائیل چه کاری باید انجام میداد؟» منظور این است که هیچ جایگزینی برای عملیات اسرائیل وجود نداشت و بنابراین انتقادها غیرموجه است.
حدود یک سال پس از آغاز جنگ، مقامات سابق اسرائیل به طور خصوصی به من گفتند که اسرائیل در واقع اجرای یک عملیات سه ماهه و ویرانگر علیه حماس را مدنظر داشت، عملیاتی که با دکترین نظامی اسرائیل، حمایت احتمالی شرکای عرب اسرائیل و اطمینان از بیشترین حمایت آمریکا همخوانی داشت.
اما سیاست در لحظه- علاقه به انتقام و خشم و مهمتر، استراتژی بلندمدت سیاسی شرکای ائتلاف نتانیاهو که نماینده جناح راست افراطی اسرائیل هستند-همه با هم باعث شکلگیری استراتژی نظامی اسرائیل شد. هدف نابودی حماس با میل بتسالل سموتریچ، ایتامار بن گویر و دیگر مقامات کابینه برای بازپسگیری و سکونت دوباره نوار غزه همپوشانی داشت.
اینکه نتانیاهو نظرات شرکای ائتلاف راست افراطی خود را قبول دارد یا نه، مهم نیست، زیرا دوام کابینهاش به آنها وابسته است. نتیجه، کمپینی طولانی و دردناک است که بیش از ۶۶ هزار فلسطینی را کشته، ارتش اسرائیل را تا مرز توانش کشانده، رژیم اسرائیل را تکهتکه کرده و جایگاه جهانی اسرائیل را تضعیف کرده است. اکنون که ارتش اسرائیل درگیر کمپین نظامی خود شده دوباره به غزه حمله میکند و جان غیرنظامیان فلسطینی و سربازان اسرائیلی را برای منافع استراتژیک نامشخص به خطر میاندازد. با این حال، ائتلاف هنوز شکسته نشده است.
فهرست طولانیتری از سیاستمداران-که محدود یا تشویق شده توسط سیاستهایشان بودند-تصمیماتی گرفتند که جنگ را طولانیتر کرده است. با این حال، تصمیماتی که ایالات متحده و اسرائیل گرفتند برجسته هستند. این تصمیمات تقریباً نمایانگر کامل این است که چگونه منافع محدود رهبران میتواند منجر به نتایج غیر بهینه برای همه شود.
در همین لحظه نگرانکننده، رئیس جمهوری دونالد ترامپ طرح ۲۰ بندی را برای پایان دادن به جنگ در غزه ارائه کرده است. او اعتبار و نفوذی در خاورمیانه دارد که هیچ یک از پیشینیان اخیرش نداشتهاند. با این حال، او با همان مشکلی روبهروست که رؤسای جمهوری قبلی آمریکا با آن دستوپنجه نرم کردهاند: چگونه انگیزهها و محدودیتهای سیاسی اسرائیلیها و فلسطینیها را تغییر دهد تا بتوانند جنگ کنونی را پایان دهند و در نهایت در صلح زندگی کنند.
پس از دیدار ترامپ با نتانیاهو در ۲۹ سپتامبر، خوشبینی زیادی ایجاد شد. رهبر اسرائیل هنوز باید با مخالفت همان افرادی که دوام کابینهاش به آنها وابسته است، مقابله کند. به همین دلیل وقتی هفته گذشته در کنار ترامپ مقابل رسانهها ظاهر شد، تأکید کرد که طرح آمریکا تمام اهداف نظامی و سیاسی اسرائیل را برآورده خواهد کرد. این ادعا تنها در زمانی درست است که حماس واقعاً اسرای باقیمانده را آزاد کند-تنها اهرمی که این گروه دارد- و سلاح خود را کنار بگذارد. به عبارت دیگر، شکست را بپذیرد. هیچکس هرگز نخواهد دانست که سایر مسیرهای ممکن، آمریکاییها، اسرائیلیها و فلسطینیها را به کجا میبرد. شاید ترامپ منطقه را در مسیر جدیدی قرار داده باشد، اما حتی اگر اینطور باشد، طرح او درباره آرمانهای فلسطینیان برای خودتعیینی و عدالت چیزی نمیگوید که عملاً یک مسیر طولانی و نامطمئن دیگر را تضمین کند.