ديپلماسي ايراني/
متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
دونالد ترامپ در سخنراني خود رويکرد جديد آمريکا نسبت به ايران را توصيف کرد و اين کشور را به تمام اقدامات خشونت بار رخ داده در خاورميانه و جنوب غربي آسيا متهم کرد. اتهامات او حتي حمايت از طالبان و القاعده، که دشمنان قسم خورده شيعه و ايران هستند را نيز در بر مي گرفت.
مهم تر از همه اينکه، ترامپ از تأييد پايبندي ايران به برجام سر باز زده و بدين وسيله، راهي براي اعمال تحريم هاي جديد و فشار بر ايران باز کرد. اين اقدام حتي گامي در جهت مقابله نظامي دو کشور به شمار مي رفت.
کساني که تنها بر پيشرفت هاي اخير در روابط ايالات متحده و ايران متمرکز هستند، مشکلات موجود را به ايدئولوژي هاي راديکال جمهوري اسلامي و سياست هاي مخرب و بي ثبات کننده آن در خاورميانه و جنوب غرب ربط مي دهند.
اما اين سوال مطرح مي شود که چرا آمريکا به دنبال نوعي زيستن مسالمت آميز با ايران نيست. کساني که از وضعيت فعلي روابط ايالات متحده و ايران شکايت مي کنند، از روابط خوب ايران و آمريکا در زمان شاه ياد مي کنند. اما در واقعيت، آمريکا هرگز ايران يا شاه را به عنوان يک متحد ضروري مانند عربستان سعودي يا ترکيه در نظر نگرفت.
به عنوان مثال، عليرغم درخواست شاه، آمريکا قرارداد امنيتي با ايران را امضا نکرد. همچنين به مقدار اندک به ايران کمک اقتصادي کرد و عليرغم اتخاذ سياست هاي متفاوت در آمريکاي لاتين، آسيا و ديگر مناطق خاورميانه، آماده تغيير اجتماعي و سياسي در ايران بود. يک مثال خوب در اين خصوص، فشار دولت کندي به شاه براي اجراي اصلاحات وسيع است، که به شدت به تحولات اجتماعي و فرهنگي منجر شده و زمينه را براي انقلاب اسلامي آماده کرد. همچنين دولت کارتر يک دستور کار حقوق بشر ارائه داد که باعث مخالفت بسياري در ايران شده و به سرنگوني شاه کمک کرد.
حتي بازيگران منطقه اي، مانند عربستان سعودي و اسرائيل، که اکنون از نبود شاه گلايه مي کنند نيز نقش مهمي در سرنگوني شاه ايفا کردند. به عنوان مثال، استفاده عربستان سعودي از قدرت نفتي خود براي تضعيف اقتصاد ايران، و هشدارهاي اسرائيل به حاميان خود در ايالات متحده نسبت به جاه طلبي هاي شاه. در غرب نيز اغلب شکاياتي با اين مضمون شنيده مي شد که شاه "پايش را از گليمش درازتر کرده است".
اين رويکرد ايالات متحده نسبت به ايران نتيجه عدم علاقه آمريکا به اين کشور است. همين امر در خصوص بريتانيا نيز صادق بود؛ اما چون ايران حائلي بر سر راه امپراتوري روسيه، قدرت بزرگتر آن زمان، به شمار مي رفت، روابط خود را با ايران به کم ترين حد خود رساند، اما آن را کاملا قطع نکرد.
اساسا آمريکا روش بريتانيا را دنبال کرد، بعني روابط خود را با ايران کم کرد، اما به طور کامل از بين نبرد. واشنگتن، هرگز ايران را به عنوان يک متحد قوي به حساب نياورد.
در اواخر دهه 1970، هيچ کس فکر نمي کرد با سقوط شاه و به ويژه پس از سقوط دولت بازرگان، چنين حکومتي بر سر کار بيايد. بلکه فکر مي کردند سلطنت شاه جاي خود را به يک حکومت، ناسيوناليست و سکولار، ولي بدون جاه طلبي هاي شاه بدهد.
با تغيير تعادل بين المللي قدرت و سقوط شوروي، ارزش ايران براي ايالات متحده به طور کلي از بين رفت. از آن به بعد، ايالات متحده از پذيرش هر گونه راه حل براي حل مشکل ايران سر باز زد. به عنوان مثال، در سال 2003 ايران پيشنهاد کرد براي حل مسائل بين دو کشور به مذاکره بنشيند، اما آمريکا آن را رد کرد.
اکنون آمريکا به عنوان قدرت بزرگ، قدرت هاي ميانه را قبول ندارد. رقباي منطقه ايران نيز به همين صورت، علاقه دارند ايران تحريم شود، نه به خاطر مسئله تهديد امنيتي، بلکه به اين دليل که از قدرت ايران مي ترسند.
تمامي دولتها در ايران، صرف نظر از ايدئولوژي و جهت گيري آن، خواهان شناخته شدن پتانسيل کشور در بين جوامع بين المللي هستند. البته ايران بايد بر اساس هنجارهاي بين المللي رفتار کند. اما اگر به تاريخ مراجعه کنيم، مي بينيم حتي زماني که ايران به عنوان يک نيروي ثبات دهنده در منطقه عمل کرده، باز هم از سوي غرب متهم شده است.
اگر از قابليت هاي آينده برجام بگذريم، سوال اينجاست که آيا ايالات متحده به دنبال نوعي سازش با ايران و درک متقابل خواهد بود، يا اينکه سعي خواهد کرد يک بار و براي هميشه مسئله ايران را به روش خود حل کند. راه دوم بسيار خطرناک و پر هزينه است و موفقيت آن به هيچ وجه تضمين شده نيست.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار