دندانِ گمشده، پیوندِ بین نئاندرتال و انسان
فراديد/ باستان شناس مشهور انگليسي، دوروتي گارود، در سال ۱۹۲۸، شبکه غاري در تپههاي فلسطين در شمال بيتالمقدس را حفاري کرد. اين يکي از نخستين کارهاي او بود که اکنون سابقهاي درخشان و طولاني دارد. در اين غار او استخوانهايي از حيوانات، ابزارهاي سنگي و يک دندان فسيل شده يافت. اين مجموعه کشف شده به مدت ۵۰ سال در مجموعه خصوصي يک همکار گم شد و ناشناخته و دور از دسترس باقي ماند. اما در آغاز سده ۲۱ دندان سافت شده به دست پژوهشگران موزه تاريخ طبيعي لندن رسيد. پس از بررسي آن پژوهشگران متوجه شدند که اين دندان مربوط به يک نئاندرتال جوان هفت تا دوازده ساله است.به گزارش فراديد؛ تا آن موقع دندان «شوکبه» تنها دندان يافت شده در جنوب از نئاندرتالها بود که در عربستان پيدا شده بود. کريس استينگر که در حال مطالعه و تحقيق در موزه تاريخ طبيعي است و روي تکامل انسان مطالعه ميکند ميگويد:
تاکنون هيچ مدرک مشخصي از وجود نئاندرتالها در آفريقا يافت نشده است، اما وجود شوکبه بايد اين مسئله را به ما گوشزد کند که فاصله محل يافت آن تا قاهره زياد نيست و ممکن است نئاندرتالها در آفريقا هم وجود داشتهاند. به علاوه اين، ابزارهاي سنگي يافت شده در کنار دندان به نظر مدرن ميرسند.
گارود، سالها پيش وقتي اين دندان را يافت، به اين مسئله که ممکن است دندان نئاندرتال باشد شک کرده بود. با تجزيه و تحليل دندان و ابزارها، پس از دهها سال پژوهشگران تاييد کردند که اين دندان مربوط به يک نئاندرتال تقريبا ۹ ساله است.
افزون بر آن، ابزارهاي يافت شده در کنار اين کودک نئاندرتال به نظر ميرسد با روشهاي خاصي براي کوبيدن سنگ ساخته شده اند و تصور ميشده که منحصراً به دست انسان خردمند «Homo sapiens» ساخته ميشده اند. اين روش ابزارسازي در جنوب عربستان يافت شده و به نظر ميرسد به گسترش انسان خردمند در خارج از آفريقا کمک کرده است.
اما توضيح ديگري وجود دارد در منطقهاي که گارود در آن سالها پيش در حال حفاري بود، داراي بقايايي از زندگي انسان و نئاندرتال در کنار هم بود. در نتيجه اين نوع تکنيک ساخت ابزار سنگي را ممکن است نئاندرتال هاهم استفاده کرده باشند. تفکيک تفاوتهاي انسان خردمند و نئاندرتال در سالهاي اخير دشوارتر شده است و اين تحقيقات جديد نشان ميدهد که وجود ابزار سنگي به تنهايي راه براي تشخيص اين که در اين محل نئاندرتالها ميزيستند يا انسانها نميتواند باشد.
فناوري ابزار سنگي يافت شده در شبکه غاري داراي گستره پهناوري بوده، اما با اين وجود در برخي از آنها تکنيک Nubian Levallois ديده ميشود که پيشتر آن را به انسانها نسبت ميدادند.
تحقيقات جيمبوب بلينکورن، باستانشناس دانشگاه لندن روي اين موضوع متمرکز بود. او ميگويد: «ما آثار هنري بيشتري را که با استفاده از روشهاي Nubian Levallois توليد شده بود، شناسايي کرديم. اما اين اولين بار است که آنها در ارتباط مستقيم با فسيلهاي نئاندرتالها يافت ميشوند که نشان ميدهد ما نميتوانيم يک ارتباط ساده بين اين فناوري و انسان خردمند برقرار کنيم.»
اين يافتهها نميتواند اثبات کند که نئاندرتالها با استفاده از اين روش آنها را ساخته اند و اين ابزارهاي سنگي ميتوانند به عنوان يک کالاي ارزشمند معامله شوند و هنوز هم ميتوان وجود اين نوع ابزارها را به حضور انسانها اختصاص داد. گسترش نئاندرتالها در عربستان اغلب محدود به مناطق جنگلي است و غار شوبه ممکن است يک مرحله مياني بين جنگل و مناطق کويري بوده باشد.
سيمون بلو کلي باستانشناس دانشگاه لندن ميگويد: «اين مطالعه دامنه جغرافيايي جمعيت نئاندرتال و انعطاف پذيري رفتاري آنها را برجسته ميکند. اما همچنين توجه داشته باشيد که هچ ارتباط مستقيمي بين هومينينهاي خاص و فناوريهاي خاص ابزار سنگ وجود ندارد.» اين مطالعه در «ScientificReports» منتشر شده است.
نئاندرتالها، برادران خوني ما؟
انسان نئاندِرتال (Homo neanderthalensis) گونهاي از سردهٔ انسان بود که در اروپا و قسمتهايي از غرب آسيا، آسياي مرکزي و شمال چين (آلتاي) سکونت داشتند. اولين نشانهها از نئاندرتالهاي اوليه به حدود ۳۵۰ هزار سال پيش در اروپا برميگردد. ۱۳۰ هزار سال پيش، مشخصههاي کامل نئاندرتالها ظاهر شدند و در ۵۰ هزار سال قبل نئاندرتالها ديگر در آسيا ديده نشدند، با اين وجود نسل آنها در اروپا تا ۳۳ تا ۲۴ هزار سال پيش منقرض نشده بود و شايد ۱۵ هزار سال پيش يعني بعد از مهاجرت انسان امروزي به اروپا نسل اين انسانهاي اوليه منقرض شده باشد.
برخي ژنها ميان نئاندرتالها و انسان امروزي مشترک است. اين به آن دليل است که نئاندرتالها و اجداد انسان مدرن زماني که ابتدا شروع به مهاجرت از آفريقا به نقاط ديگر جهان کردند، با يکديگر آميزش داشتند.
نظريات مختلفي در مورد علت انقراض نئاندرتالها ابراز شده است، مثل تغييرات آب و هوايي و ناتواني آنها در رقابت با انسانها، در اين ميان البته نظريه ديگري وجود دارد که ميگويد نئاندرتالها در جنگي خونآلود، توسط «ما» نسلشان متقرض شده است!
با اينکه ما از آميزش بين اجداد خودمان و نئاندرتالها اطلاع داشتيم، اما اين سؤال باقي بود که اين مطلب چه اثراتي روي DNA ما گذاشته است و آيا با کمک دانش ژنتيک قادر به رديابي اين اثرات هستيم يا نه.
به تازگي دو تحقيق جالب در اين مورد انجام شده است که نشان ميدهد ژنهايي که دهها هزار سال پيش، با اين وصلت وارد DNA ما «انسانهاي خردمند» Homo sapiens شده است، به چه ميزان بوده و چه اثرات خوب يا بدي روي ما داشته است.
تحقيق اول در دانشگاه هاروارد توسط ديويد ريج و سريرام سانکارارامن انجام شده است، در اين تحقيق توالي ژن ۱۰۰۴ نفر مورد بررسي کامل قرار گرفت.
مشخص شد که در ژنهاي آسياييها و اروپاييها، رد پاي ژنهاي نئاندرتالها وجود دارد، در صورتي که در ژنهاي آفريقاييها چنين يادگاري وجود ندارد، چون اصولاً برخورد انسانهاي خردمند و نئاندرتالها در اوراسيا، بعد از خروج انسانهاي اوليه از خاستگاه آنها در آفريقا صورت گرفته است؛ بنابراين انسانهايي که در آفريقا مانده بودند، عملا برخوردي با نئاندرتالها نداشتند.
يافته بعدي اين بود که ميزان توزيع ژنهاي نئاندرتالها در کروموزومها ما يکسان نيست، يعني اثر ژنهاي نئاندرتالها در برخي از ژنهاي ما بيشتر است، مثلا ژني که در توليد کراتين -يک پروتئين در پوست و مو- نقش دارد، در ما به ميزان بيشتري ردپاي نئاندرتالي دارد، اين امر ميتواند نشاندهنده اين باشد که انسانهاي خردمند با مهاجرت از آفريقا به اوراسيا، ژنهاي پوستي بيشتري از نئاندرتالهاي گرفتند که صدها هزار سال در شرايط محيطي اوراسيا زندگي کرده بودند و بنابراين با اين محيط سازگارتر بودهاند.
اما متأسفانه اين وصلت باعث شد که ما از نئاندرتالها ژنهايي هم بگيريم که عامل بيماري کرون (نوعي بيماري رودهاي التهابي مزمن) و بيماريهاي ديابت نوع ۲ و لوپوس است!
چيز جالب ديگر اين بود که در کروموزوم X و ژنهاي مربوط به عملکرد بيضهها، تقريبا هيچ نشاني از ژنهاي نئاندرتالها نيست، که اين امر نشان ميدهد که احتملا دورگههاي مذکري که ژنهاي نئاندرتالي در کروموزوم X داشتند، عقيم بودهاند.
در تحقيق بعدي که در دانشگاه واشنگتن انجام شده است و نتايجش در مجله ساينس به چاپ رسيده است، بنجامين ورتوت و جاشوآ ام آکي، توالي ژنهاي ۶۶۵ نفر را بررسي کردند، اين بررسي نشان داد که يک تا سه درصد کل ژنهاي آدمهاي غيرآفريقايي، نئاندرتالي است و به صورت کلي اگر ژنهايي را در حال حاضر در ژنوم انسانها هستند، کنار هم بچينيم، بايد بگوييم که ۲۰ درصد ژنهاي نئاندرتالها هنوز در ژنوم ما وجود دارند.
در اين تحقيق هم تأييد شده است که ژنهاي مربوط به پوست ما، به ميزان قابل توجهي منشأ نئاندرتالي دارند. البته برخي از ژنهاي ما مثل ژني که نقش کليدي در فرايند صحبت کردن دارد -FOXP۲- تهي از هرگونه ژن نئاندرتالي است.