شاعر مردم

ایران/متن پیش رو در ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)، شاعری است که در مرز میان سنت و تجدد ایستاده و منتقد و محققی که به یاری دانش وسیع خود در زبانهای فارسی و عربی، پیوندی میان زیباییشناسی کلاسیک و حساسیتهای مدرن برقرار کرده است. بررسی شعر و اندیشه او، نهفقط بازخوانی یک شاعر، بلکه تأملی در نسبت شعر، قدرت، سنت و مدرنیته در جامعه ایرانی است.
شفیعی کدکنی در آثارش از شعر به عنوان راهی برای فهم فرهنگ بهره میگیرد و از فرهنگ به عنوان زمینهای برای نجات شعر. شعر او در تقاطع زبان، تاریخ و اخلاق میایستد و به ما یادآوری میکند که هویت فرهنگی، فرآیندی زنده و در حال گفتوگو است. از دید من، میراث شفیعی در سه محور خلاصه میشود:
1. ترویج زبان فرهنگی فارسی در برابر زبانهای سلطه و فراموشی تاریخی؛
2. بازخوانی انتقادی سنت عرفانی بهمثابه گفتمان رهایی؛
3. طرح اخلاق فرهنگی در شعر معاصر به عنوان جایگزینی برای انگارههای متصلب.
شفیعی در نهایت، چهره شاعر متفکری است که به تعبیر خودش، «با چراغ و آینه» راه میرود: چراغ خرد در دست و آینه وجدان در برابر خویش. شعر او همچنان یکی از نادرترین کوششهای فرهنگ ایرانی برای پیوند دادن زیبایی، آگاهی و مسئولیت است.
موقعیت شفیعی
شفیعی کدکنی در دهه ۱۳۴۰، زمانی به صحنه ادبی آمد که شعر نو فارسی پس از نیما یوشیج، شاملو و اخوان ثالث به نوعی بلوغ رسیده بود. او برخلاف بسیاری از همنسلانش، با آنکه وزن و قافیه را حفظ میکند، بهواسطه بینش فرهنگی خود، شعر را نه صرفاً قالبی بیانی بلکه شکلی از «کنش فرهنگی» میبیند. مسأله «میانفرهنگی بودن» و «اختلاط» از مفاهیم کلیدی در فهم رویکرد شفیعی کدکنی است؛ شفیعی در این معنا، نمونه شاعر ایرانی است که در بستر فرهنگی دوگانه سنتی و مدرن میکوشد تا هویتی تازه بسازد. شعرهای او در مجموعههایی چون «از زبان برگ» (1347)، «کوچهباغهای نیشابور» (1350) و «بوی جوی مولیان» (1356) حامل همین تنش تاریخیاند: زبانی کلاسیک با دغدغهای مدرن، و بیانی عرفانی در قالبی اجتماعی.
زبان خانه فرهنگ
شفیعی کدکنی، به عنوان زبانشناس و محقق شعر فارسی، بیش از هر چیز به قدرت زبان به عنوان حامل حافظه جمعی باور دارد. در اینجا، زبان نهفقط ابزار بیان، بلکه ساختار تولید معنا و حافظه فرهنگی است. در شعر او، زبان فارسی به مثابه خانه فرهنگ ایرانی عمل میکند. او با وسواس در واژهگزینی، بافت نحوی و موسیقی شعر، در واقع در حال بازسازی پیوندی با زبان پیشامدرن فارسی است؛ پیوندی که در دوران مدرن در معرض گسست قرار گرفته است. مثلاً، در شعرهای دفتر «بوی جوی مولیان»، زبان و عاطفه فرهنگی آنگونه درهم تنیدهاند که مفاهیم، نه صرفاً نوستالژی که نوعی بازاندیشی در ریشههای فرهنگی است. این بازگشت زبانی، جنبه ایدئولوژیک نیز دارد؛ چرا که شفیعی در جهانی که زبانهای سلطه (بهویژه زبان رسانهای و فنسالاری) در حال تصرف معنا هستند، از «استقلال زبان شاعرانه» دفاع میکند. در این معنا، شعر او را میتوان شکلی از مقاومت فرهنگی دانست.
عرفان و سیاست رهایی
یکی از جنبههای منحصربهفرد آثار شفیعی کدکنی، پیوند میان عرفان و آزادی است. او در آثار نظریاش مانند «صور خیال در شعر فارسی» (1350) و «با چراغ و آینه» (1390) نشان میدهد شعر فارسی را باید نه به عنوان انفعال، بلکه بهمثابه نوعی گفتمان رهاییبخش بازخوانی کرد. این بازخوانی نوعی «بازتملک» از سنت است؛ شفیعی میراث شعری را در خدمت رهایی ذهنی و اخلاقی انسان معاصر قرار میدهد. مثلاً، در شعر «سفر بخیر» یا در شعرهای مجموعه «در کوچهباغهای نیشابور»، سلوک عرفانی با سیر تاریخی و وجودی انسان پیوند میخورد. عرفان در شعر او، زبان استعاری مقاومت است؛ نوعی «عرفان انتقادی» که از سنت میگذرد بیآنکه سنتستیز شود. از همینرو، شفیعی برخلاف بسیاری از روشنفکران مدرن ایران، سنت را نه مانع، بلکه بخشی از گفتوگوی تاریخی فرهنگ ایرانی با مدرنیته میداند.
طبیعت، شهر و بحران زیستفرهنگی
در بسیاری از اشعار شفیعی، دو فضا بهصورت نمادین با یکدیگر در تضاد قرار میگیرند: طبیعت و شهر. طبیعت در شعر او نه منظرهای شاعرانه بلکه «یادگار جهان اصیل» است؛ جایی که انسان هنوز در پیوندی زنده با هستی زندگی میکرد. شهر اما، بویژه در شعرهای دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، به فضایی بیروح و تکنولوژیک بدل میشود که شاعر را از خویشتن فرهنگیاش جدا میسازد. در خوانشی فرهنگی، این تقابل را میتوان بازتاب بحران «زیستفرهنگی» ایران دانست: بحران گسست از ریشههای طبیعی و اخلاقی سنت و ورود به جهان مصرفی و ابزاری. شفیعی با نگاهی انتقادی به مدرنیته ایرانی، این بحران را در قالب زبان نمادین و تصویرهای بومی بیان میکند. شعرهای مجموعه «از زبان برگ» تجسم این درکاند: برگ، نماد حیات و پیوستگی، در برابر زوال شهر و زمان ایستادگی میکند.
اقتدار معرفتی و بحران معنا
نقش دوگانه شفیعی به عنوان شاعر و محقق، درک او از فرهنگ را پیچیدهتر میکند. او در موقعیتی قرار دارد که میتوان آن را «اقتدار معرفتی روشنفکر کلاسیک» نامید: چهرهای که بهواسطه دانش و تسلط بر میراث، در موضع مرجعیت فرهنگی قرار گرفته است. این اقتدار البته در دوران پستمدرن، خود با بحران مواجه میشود. شعرهای متأخر شفیعی نشاندهنده همین آگاهیاند؛ شاعر میداند دیگر نمیتوان با زبان سنتی از حقیقت مطلق سخن گفت، اما درعینحال نمیخواهد به نسبیگرایی مدرن تن دهد. در نتیجه، شعر او میان یقین و تردید، ایمان و شک و گذشته و آینده در نوسان است. این وضعیت دوگانه را میتوان نوعی «سوژهگی مدرن ایرانی» دانست؛ سوژهای که در پی معناست، اما در جهانی بیثبات زندگی میکند. شعر شفیعی، از این منظر، نوعی خوداندیشی فرهنگی است: بازتاب بحران و در عین حال، جستوجوی اخلاقی در دل آن.
نقد فرهنگی مدرنیته
در آثار پژوهشی شفیعی، بویژه «با چراغ و آینه» و «صور خیال در شعر فارسی»، نوعی نگاه انتقادی به فرآیند مدرنسازی فرهنگ دیده میشود. او بارها هشدار داده که مدرنیته ایرانی، به جای آنکه درونی و خلاق باشد، بیشتر تقلیدی و فرمالیستی است. چنین شکلی از نقد، بازسازی نوعی «گفتمان مقاومت فرهنگی» است که در برابر هژمونی غربی و نیز سطحینگری روشنفکران ایرانی شکل میگیرد. شفیعی در این معنا، مدافع نوعی «مدرنیته بومی» است: بازسازی فرهنگی از درون سنت، نه تقلید از بیرون. در همین راستا، او در تحلیل شعر معاصر، معیارهایی چون صداقت در بیان، استقلال زبان و پیوند با میراث فرهنگی را برجسته میکند. این معیارها نه صرفاً زیباییشناختی، بلکه فرهنگیاند؛ یعنی به رابطه شعر با هویت و حافظه تاریخی ملت مربوط میشوند.
مسئولیت شاعر
شفیعی کدکنی بارها تأکید کرده که شاعر نمیتواند از مردم و سرنوشت جامعهاش جدا باشد. در بسیاری از اشعار او، بهویژه در دورههای تاریخی پرتنش، صداهای جمعی و تاریخی بازتاب یافته است. در شعر «سفر بخیر» یا «عزلی در مایه شور و شکستن»، شاعر با لحنی اخلاقی و هشداردهنده سخن میگوید؛ گویی شعر را رسانه وجدان جمعی میداند. این موضعگیری، بیانگر نوعی «اخلاق فرهنگی» است؛ یعنی مسئولیت شاعر در برابر جهان زیسته مردم. برخلاف شعر سیاسی شعارمحور، شفیعی بر «اخلاق رهایی» تأکید دارد: رهایی درونی انسان از جهل، تقلید و بیریشگی. در اینجا، شاعر به مثابه «میانجی فرهنگ» عمل میکند؛ کسی که میان گذشته فرهنگی و اکنون اجتماعی گفتوگو برقرار میسازد. این گفتوگو، اساس نقش تاریخی شفیعی در ادبیات معاصر ایران است. در شعر معاصر، بسیاری از شاعران جوانتر ـ از یوسفعلی میرشکاک تا قیصر امینپور و بعدها بیژن ارژن و سیدعلی صالحی ـ مستقیم یا غیرمستقیم از زیباییشناسی و جهانبینی او تأثیر پذیرفتهاند. این تأثیر، هم در موسیقی زبانی و هم در نگرش فرهنگی به شعر دیده میشود: شعر بهمثابه مسئولیت، نه صرفاً بازی زبانی.
از این دیدگاه، شفیعی نقشی میانجی میان فرهنگ رسمی و فرهنگ انتقادی دارد: او از درون نهاد دانشگاه و سنت، گفتمانی خلق کرده که امکان بازاندیشی در نسبت شعر، اخلاق و جامعه را فراهم میکند. بدینسان، آثار او را میتوان نقطه تلاقی میان گفتمان دانشگاهی و زیستجهان فرهنگی دانست.
نقد درونی و محدودیتها
با همه اینها، نقد فرهنگی بر شفیعی نمیتواند از محدودیتهای جهان شعری او چشم بپوشد. اول آنکه، شعر او گاه چنان در زبان فاخر و آرکائیک غرق میشود که از ارتباط زنده با زبان روزمره فاصله میگیرد. از دیدگاه فرهنگی، این امر میتواند نشانهای از فاصله طبقات فرهنگی در جامعه ایران باشد: زبان نخبگان در برابر زبان مردم. دوم آنکه، تأکید بیش از حد بر اصالت سنت ممکن است به بازتولید نوعی نوستالژی فرهنگی بینجامد؛ نوستالژیای که خطر بیتوجهی به تجربه زیسته امروز را در خود دارد. با این حال، همین تنش میان گذشته و حال، بخش مهمی از پویایی شعر او را شکل میدهد و آن را از شعار و تکرار میرهاند.
بازتاب دغدغه دیرین: مقامات حاتمی و تداوم نگاه فرهنگی شفیعی کدکنی
آخرین اثر منتشرشده شفیعی کدکنی با عنوان «مقامات حاتمی: مناقب ضیاءالدین حاتمی جوینی»، بار دیگر نشان میدهد پژوهش و شعر در نزد او دو وجه از یک جهان فکریاند. این کتاب که به تصحیح و شرح یکی از متون «مناقبنویسی» یا «مقاماتنگاری» سده ششم هجری اختصاص دارد، نه تنها بازسازی متنی عرفانی، بلکه بازتاب دغدغه دیرین شفیعی در پاسداری از میراث فرهنگی و زبانی ایران است. او در مقدمه مفصل خود بر این اثر، از یک سو به ارزش زبان و ساخت زبانی متن و از سوی دیگر به موقعیت فرهنگی، اجتماعی و تاریخی اثر و نقش آن در بازنمایی تصوف منطقهای توجه میکند و آن را گواهی زنده بر حیات عرفان ایرانی در خراسان میداند؛ عرفانی که در کنار تجربه دینی، حامل نوعی آگاهی اخلاقی و فرهنگی است.
از این منظر، مقامات حاتمی ادامه همان پروژه فرهنگی شفیعی است که در آثار پیشین او نیز دیده میشود: پیوند میان پژوهش ادبی و بازیابی هویت تاریخی از دل متون کهن. در این اثر، تصوف بهمنزله صورت فرهنگی یک دوران خوانده میشود؛ نه صرفاً تجربهای باطنی، بلکه بخشی از حافظه جمعی جامعهای که میان قدرت سیاسی، دانش دینی و اخلاق عرفانی در رفت و آمد بوده است. شفیعی با دقت زبانشناسانه و حساسیت تاریخی خود، نشان میدهد چگونه متون مناقبنگار، برخلاف ظاهر ستایشآمیزشان، درونمایههایی از نقد قدرت و دفاع از شأن انسانی در خود دارند. از این رو، مقامات حاتمی را میتوان نمونهای از استمرار نگاه فرهنگی و انتقادی شفیعی در مواجهه با میراث کلاسیک دانست؛ نگاهی که در آن وفاداری به سنت با بینش تاریخی و روش علمی درهم میآمیزد و متون کهن را به عرصه گفتوگویی زنده با فرهنگ امروز بازمیگرداند.