تجارت فردا/
متن پيش رو در تجارت فردا منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
علياصغر سعيدي ميگويد: آقازادهها هم در بخش پيوندهاي نزديک يا قوي خود که شامل همان خانوادهها و خويشاوندان آنها ميشود از اطلاعات خوبي بهرهمند هستند و هم لابيهايي که در بخشهاي مختلف برقرار ميکنند و ما به آن پيوندهاي دور و ضعيف ميگوييم بسيار قوي و موثر هستند.
از نگاه علياصغر سعيدي، جامعهشناس، «وجود يک دولت مداخلهگر، بهويژه وقتي که شرايطي مانند نوسانات ارزي و وجود رانت ارزي پيش ميآيد وضعيتي ايجاد ميکند که آقازادهها از طريق فرصتها و دسترسيهايي که از طريق آن شبکه ارتباطي خود دارند ميتوانند از اين فضا بهره ببرند؛ اطلاعات جمعآوري و سوءاستفاده کنند.» عضو هيات علمي دانشگاه تهران با روايت چگونگي پديده آقازادگي در تاريخ معاصر اقتصاد ايران، اين پديده در مقطع فعلي را معادل پديده هزار فاميل در دهه 20 و 30 ميداند، منتها با اين تفاوت که آقازادههاي فعلي نه قدرت کارآفريني و نوآوري دارند و نه تعليمي براي فعاليتهاي اقتصادي توسط خانواده خود ديدهاند. سعيدي ميگويد: «اينها تنها بدون ريسکپذيري از منابع خانواده، از روابط خانواده با سياست و اقتصاد استفاده ميکنند. ممکن است در ارائه اطلاعات به اين قشر دولت قصد رانتدهي نداشته باشد اما رانتجويي آقازادهها وقتي دولت مداخلهگري در اقتصاد ميکند اجتنابناپذير است.»
اخيراً رئيس کل سابق بانک مرکزي گفته است ميزان موجودي حساب آقازادهها در خارج از کشور بيشتر از ذخاير ارزي کشور است. به نظر شما اصلاً ظهور آقازادهها در اقتصاد ايران از چه دورهاي شروع شده و روند شکلگيري آن چگونه بوده است؟
بحث آقازادگي مفهوم جديدي در اقتصاد ايران نيست. به دليل اينکه هميشه در تاريخ معاصر ما يک امر اجتنابناپذير در ساختيابي بنگاههاي اقتصادي اين بوده که اين بنگاهها هميشه متکي به خانواده بودهاند. البته رشد بنگاههاي خانوادگي در غرب هم وجود داشته است و در خانوادهها عموماً بعد از يک يا دو نسل بعد وقتي انباشت سرمايه در آنها زياد ميشود پيوندهاي خانوادگي بيشتر فداي انباشت سرمايه و منفعتطلبي و بزرگ شدن بنگاه اقتصادي خواهد شد و معمولاً هم مالکيت از مديريت جدا ميشود. تجربه غرب نشان ميدهد يک يا دو نسل هستند که صنايع را راهاندازي ميکنند و پس از آن، به تدريج وضعيت به گونهاي تغيير ميکند که مديران حرفهاي به اين مجموعهها اضافه ميشوند. مثلاً خانواده راکفلر را نگاه کنيد برند همچنان در اختيار نوه يا همان آقازادههاي راکفلر است اما سهام را مديران و افراد مختلف دارند. اما در دوره جهاني شدن اتفاقي که در بنگاههاي اقتصادي افتاد کوچک شدن شرکتها يا برونسپاري بود که در بسياري از شرکتها رخ داد. اين اتفاق اهميت بنگاههاي اقتصادي خانوادگي را در مقابل روند برونسپاري نشان ميدهد. اين انعطافپذيري بنگاهها در مقابل آن برونسپاري يک ويژگيهايي را در اين بنگاهها نشان ميدهد که اين بنگاههاي خانوادگي توان قابل توجهي در اين موضوع دارند. يعني آقازادهها در آمريکا و اروپا بيش از 60 درصد توليد ناخالص داخلي اين کشورها را از طريق همان بنگاههاي توليدي خانوادگي توليد ميکنند و اين مساله مورد توجه قرار گرفته بود. اما چون نظريههاي اقتصاد خرد، در مورد تاثير روابط خانوادگي در منفعتطلبي اقتصادي ساکت است پديده بنگاه خانوادگي مورد توجه نيست. به همين دليل هم است که اگر شما به انتشارات صندوق بينالمللي پول مراجعه کنيد ميبينيد شايد بيشتر از يک مقاله در اين مورد وجود ندارد. اين اتفاق محدوديتهاي علم اقتصاد را نشان ميدهد که تاثير روابط عاطفي بر بنگاه اقتصادي چه ميزان است. لذا براي تحليل اين پديده بايد از علوم ديگر از جمله جامعهشناسي اقتصادي استفاده کرد.
اما در ايران وضعيت چگونه بود؟ در ايران اگر رشد صنعتي شدن را از دهه 30 در نظر بگيريد، ميبينيد اکثر شرکتهاي صنعتي که تشکيل شدهاند خانوادگي بودهاند و اين شرکتها بايد در نسل دوم خود به فرزندان کارآفرينان منتقل ميشد، پس ميشد گفت که آقازادهها از دهه 30 در اقتصاد ايران، از بخش تجارت به بخش صنعت آمدهاند. مثلاً خانواده لاجوردي را نگاه کنيد. البته اين آقازادهها با تلاش و کوشش خود به جايگاهي دست پيدا کردند و از پيوندهاي خانوادگي خود خيلي خوب استفاده کردند و توانستند اين پيوندهاي خانوادگي را دستمايه اصلي تلاشهاي خود کنند. هرکسي توانسته بيشتر از اين امتياز استفاده کند، موفقتر شده است. مثلاً در خانواده لاجورديها توازني برقرار شد که وقتي نسل اول کار را به نسل دوم منتقل کرد با تاکيد بر اتحاد خانوادگي کار اقتصادي را بهرغم اختلافاتي که به وجود ميآمد ادامه دادند. يعني اتفاقي که اکنون ما شايد در بيش از 90 درصد بنگاههاي خود شاهد هستيم، آن زمان رخ نداد. اگر ما بپذيريم بنيان بنگاههاي اقتصادي ما خانوادگي است اتفاقاً بايد بفهميم چطور بين فرزندان و پدران ارتباطي به وجود بيايد که حاصل کار در نسل دوم ازهم گسيخته نشود. البته قانون ارث هم در ايران خيلي تاثير دارد.
مثلاً در اروپا يکي از علل ماندگاري بنگاهها اين بوده که اموال به پسر بزرگتر خانواده ميرسيد و تقسيم نميشد. اما در بين بنگاههاي ايراني اموال بنگاههايي که بعد از فوت پدر تقسيم شد بعد از يک دوره بلندمدت به دست فرزندان ميافتاد. مثلاً در خانواده علي خسروشاهي وقتي پدر خانواده يعني حاج غفار خسروشاهي در سالهاي اول دهه 1330 فوت شد، علي و جليل خسروشاهي، پسران وي، حتي تا سال 1340 هم سرمايه لازم براي تاسيس شرکت مينو را نداشتند. همين مساله نشان ميدهد که قانون ارث در مقاطعي ميتواند تاثير منفي بگذارد.
البته تاکنون شما آقازادهها را تنها فرزندان صنعتگران در نظر گرفتيد. اما در اقتصاد ايران ما آقازادههاي ديگري هم داريم.
بله درست است. اول ميخواستم با مروري بر تاريخ معاصر و يک نگاه علمي اين مساله را ارزيابي کنم. فرزندان تجار و صنعتگران قديمي هم آقازاده بودند اما از بچگي تحت آموزش و تعليم پدران قرار داشتند. با وقوع انقلاب اسلامي شرايط به سمتي رفت که بنگاههاي خانوادگي که بزرگ شده بودند مصادره و ملي اعلام شدند. البته برخي نويسندگان چپگرا همين خانوادهها را جزو هزار فاميل ميدانستند. اما تحقيقاتي که بعداً انجام داديم خلاف اين را نشان ميداد. بعد از تمام شدن جنگ اين مفهوم بهتدريج با بار منفي مورد استفاده قرار گرفت و منظور کساني است که پدران آنها در نهادهاي دولتي و مذهبي حضور دارند و از موقعيت پدرانشان سوءاستفاده ميکنند و دست به انباشت سرمايه ميزنند. اما به نظر من بايد انتقادکنندهها توجه کنند که براي تشکيل اين نوع شرکتها تاريخ کشورهاي در حال توسعه نشان ميدهد اين پديده منحصر به ايران نيست. اين نوع آقازادگي را شما در هستههاي اصلي شرکتهاي بزرگ مثلاً کشور کره جنوبي هم ميتوانيد مشاهده کنيد. حالا ما به اين پيوندها مافيايي ميگوييم اما در کشور کره از اين پيوندها براي تاثيرگذاري بر تصميمات اقتصادي دولت بهخوبي بهره ميبرند و حتي برخي اين پديده را باعث رشد بورژوازي کره جنوبي ميدانند، در حالي که در ايران اين نوع خانوادهها از پديده آقازادگي براي حمايت از کسبوکار خود استفاده ميکنند. يعني وقتي که نميتوانستند آن اتحادهاي بزرگ را در بخش بازرگاني شکل دهند، آن زمان خانواده مهم ميشد که خانواده بتواند خودش را در مقابل سياستهاي دولت محافظت کند نه از طريق اتاق بازرگاني. خانوادهها بر پيوندهاي عاطفي و حس اعتماد بين افراد متمرکز ميشدند تا در مقابل تصميمات مخالف دولت بايستند يا سعي ميکردند از طرق مختلف امتيازاتي را از دولت بگيرند که اکنون متاسفانه اين شيوه رايج شده است. يعني خانوادههايي که به منابع قدرت اقتصادي و سياسي دسترسي دارند از طريق نفوذ خود سعي ميکنند سياستها را به نفع خانواده خود جهتدهي کنند و با لابيگري امتيازاتي مثل تخصيص ارز به دست آورند. در اتفاقات اخير ارزي نام چندين خانواده از اين جنس مطرح شده و به همين دليل است که تاکيد دارم بنيان خانوادگي در اين مسائل خيلي اثر دارد.
به نظر شما آقازادههايي که به منابع قدرت نه پدران صاحبان صنايع ارتباط دارند از چه دورهاي در اقتصاد ايران ظهور کردند؟
ما در دهههاي 20 و 30 پديدهاي داشتيم که به ويژه روشنفکران براي انتقاد از وضعيت اقتصادي آن زمان اين پديده را تحت همين عنوان «هزار فاميل» مطرح ميکردند. آنها ميگفتند يک هزار فاميلي وجود دارد که همه ابعاد از جمله اقتصاد و سياست را در انحصار خود گرفتهاند. اکنون نيز بيشتر تحليلگران ما چنين فکر ميکنند و انتقاداتي نسبت به اين افراد دارند. هرچند همانطور که گفتم تحقيقات نشان ميدهد که تعداد زيادي بنگاه خانوادگي بودند که با تکيه بر خودشان بزرگ شدند نه سوءاستفاده. خانوادههاي صنعتگري مانند برادران ارجمند، برادران خيامي، خانواده لاجوردي و لاجورديان، خانواده ايرواني و خانوادههاي خسروشاهي، همه اين خانوادهها حتي يک سهم هم به خانواده سلطنتي نداده بودند و وقتي ميخواستند يک کسبوکار واقعي انجام دهند وجود اين فاميلها را به عنوان عناصري براي سهيم شدن تنها در سود ميدانستند نه سهيم شدن در ضرر. به هر صورت ضرر هم در کسبوکار وجود دارد که اعضاي خاندان سلطنتي نميخواست در آن سهم داشته باشد و به همين دليل صنعتگراني که اشاره کردم ميلي به بهرهمند شدن از ارتباطات خاندان سلطنتي نداشتند. حتي آقاي ايرواني درباره اين قشر ميگفت که اينها نقش ترمز را در کارهاي صنعتي ما دارند نه نقش انگيزهدهنده. براي همين خيليها از نزديک شدن به آنها اجتناب ميکردند اما در مقابل آن، بسياري بودند که از ارتباط با اعضاي خانواده سلطنتي سود ميبردند مثلاً رضاييها، فولاديها و هژبر يزداني. البته بايد اضافه کنم که کارآفريني در وجود آنها هم بود. چون وقتي بعد از انقلاب هم در خارج از کشور شروع به فعاليت کردند در محيط رقابتي خارج نيز موفق بودند. به نظر من، معادل آقازادگي را ميتوان همان گروهي دانست که از نفوذ خود در آن دهههاي مورد اشاره استفاده ميکردند. مرحوم دکتر نيازمند تعريف ميکرد يکي از همين فرزندان خانواده ديبا ميخواست بسياري از زمينهايي را که در تبريز وجود داشت به سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران (ايميدرو) با قيمت بالا بفروشد. ايشان ميگفت حتي آقاي هويدا به او گفته بود که اين زمين را بخر و پولش را من ميدهم اما او زير بار نرفته است، چون معتقد بود ميخواستند با قيمت بالا اين زمين را بفروشند. ببينيد اين اعمال نفوذ هميشه وجود داشته است. در عين حال نکته مثبت اين کار را هم ميتوان در نظر گرفت، اگر اين افراد بتوانند انباشت سرمايه کنند و اين سرمايهها را به بخشهاي مولد ببرند ميتوان گفت که کارايي مناسبي در اقتصاد خواهند داشت اما آنها بيشتر تمايل دارند که در بخشهاي تجاري و دلالي از اين پولها استفاده کنند و اين خطر هم وجود دارد که چون ماهيت سرمايهشان مالي است ميتوانند اين سرمايهها را خيلي راحت جابهجا کنند و به خارج مرزها ببرند.
تبعات افزايش حضور آقازادهها در اقتصاد ايران چه بوده است؟ مثلاً در افزايش نابرابريها يا حداقل افزايش احساس نابرابريها نقشي دارند؟
ببينيد نابرابري به مساله ديگري برميگردد. همانطور که ميدانيد مارکس جمله معروفي دارد که ميگويد نظام سرمايهداري توليد نابرابري و فقر و استثمار ميکند ولي البته باعث نوآوري و تغييرات تکنولوژي ميشود. به نظر من اگر حرف مارکس را در مورد نوآوري سرمايهداري بپذيريم اين نوع آقازادهها نه قدرت کارآفريني و نوآوري دارند و نه سرمايهگذاري انجام ميدهند که بخواهند تغييرات تکنولوژي به وجود بياورند. اينها تنها بدون ريسکپذيري از منابع خانواده، از روابط خانواده با سياست و اقتصاد استفاده ميکنند. پدران اين آقازادهها نيز معمولاً کار اقتصادي نميکردهاند لذا فرزندان آنها هيچ آموزش و تعليمي در اين رابطه نديدهاند. در حالي که خانواده تجار و صنعتگران قديمي فرزندان را همواره با تجربيات خود تعليم ميدادند و به سن قانوني که ميرسيدند در بنگاه خود مشغول بهکار ميکردند. اما اگر حرف مارکس را در مورد توليد نابرابري و استثمار درست بدانيم وظيفه کاهش نابرابريها بر عهده دولت است. اتفاقاً به تعبير گيدنز همين حرف مارکس باعث شد تا با سازش بين سياستمداران و بورژوازي دولت رفاه به وجود آمد. وظيفه دولت رفاه است که بين سرمايه و نيروي کار توازن به وجود بياورد و اين لزوماً وظيفه کارآفرين نبود. البته کارآفرينان گذشته ما تا اندازهاي براي افزايش کارايي کارگران وظايف دولت مثل بيمه و خدمات اجتماعي را بر عهده ميگرفتند اما از يک مرحله به بعد که بيمههاي اجتماعي فراگير شد، آنها دست از اين کارها کشيدند. يا خيلي از کارخانهها براي کارگران کلاس سوادآموزي تشکيل ميدادند براي اينکه معتقد بودند اين کار در نهايت به توسعه واحد خود آنها کمک خواهد کرد.
فکر ميکنيد پررنگ بودن سهم و نقش دولت در اقتصاد چقدر در رشد آقازادهها در اقتصاد کمک ميکند؟ آيا در يک اقتصاد دولتي ممکن است حفرههاي رانتزا باعث شيوع بيشتر آقازادهها شود؟
وجود يک دولت مداخلهگر، بهويژه وقتي که اينطور شرايط مانند نوسانات ارزي و وجود رانت ارزي پيش ميآيد وضعيتي ايجاد ميکند که آقازادهها از طريق فرصتها و دسترسيهايي که از طريق آن شبکه ارتباطي خود دارند ميتوانند از اين فضا بهره ببرند؛ اطلاعات جمعآوري و سوءاستفاده کنند. ببينيد کارآفرينان هم از شبکههاي ارتباطي خود استفاده ميکنند اما به اندازه لابيهاي آقازادهها با منابع قدرت توانايي ندارند. آقازادهها از شبکه ارتباطي گسترده خود اطلاعات بيشتر، بهتر و موثرتري را ميتوانند کسب کنند. ما به اين ارتباطات پيوندهاي دور و نزديک ميگوييم. آقازادهها هم در بخش پيوندهاي نزديک يا قوي خود که شامل همان خانوادهها و خويشاوندان آنها ميشود از اطلاعات خوبي بهرهمند هستند و هم لابيهايي که در بخشهاي مختلف برقرار ميکنند و ما به آن پيوندهاي دور و ضعيف ميگوييم بسيار قوي و موثر هستند. هرچند برخي پژوهشگران در بررسيهايي نشان دادهاند که هميشه پيوندهاي ضعيف حتي قدرتمندتر از پيوندهاي قوي است اما در آقازادههاي ايراني هم پيوندهاي قوي و نزديک آنها قوي است و هم پيوندهاي ضعيف آنها قوي است. به همين دليل ميتوانند از طريق همين ارتباطات دولتي و نزديک به منابع قدرت اطلاعات قابل توجهي اخذ کنند. البته ممکن است در ارائه اطلاعات به اين قشر دولت قصد رانتدهي نداشته باشد اما رانتجويي آقازادهها وقتي دولت در اقتصاد مداخلهگري ميکند اجتنابناپذير است. به هر حال از بدنه دولت ممکن است از طريق برخي افراد مثلاً بسياري از اطلاعات ارزي به آقازادهها برسد و آنها بر اين اساس اقداماتي انجام دهند. به همين دليل کاملاً با حرف شما موافق هستم که هرچقدر نقش دولت در اقتصاد بيشتر باشد، اينها از محيط انحصارياي که دولت به وجود آورده بيشتر و بهتر استفاده و البته سوءاستفاده ميکنند تا اينکه در يک محيط رقابتي بخواهند عمل کنند. در يک محيط رقابتي ممکن است اين آقازادهها جايگاه زيادي نداشته باشند، چون قدرت کارآفريني آنها زياد نيست و در يک فضاي رقابتي نميتوانند مانند کارآفرينان ديگر عمل کنند.
هرچند شما به نقش اندازه دولت در اقتصاد در شيوع آقازادگي اشاره کرديد اما به عنوان آخرين سوال چه راهکارهاي عمليتري را به سياستگذاران پيشنهاد ميکنيد؟
يک مورد ايجاد فضاي رقابتي در هر اقتصادي است که به نظرم خيلي اهميت دارد. مورد ديگر که خيلي اهميت دارد جايگاه اتاق بازرگاني ايران، تهران و شهرستانهاست. هر زمان که اتاق بازرگاني، صنايع، معادن و کشاورزي ايران قوي بوده و توانسته روي دولت تاثير بگذارد و ضمناً منافع جمعي کارآفرينان را حفاظت کند شرايطي به وجود آمده که قطعاً افراد نميتوانستند از امکاني بهره ببرند که ديگران به آن دسترسي ندارند. اما وقتي شما اتاق بازرگاني قوياي نداشته باشيد، نهتنها آقازادهها به سمت استفاده از فضاها براي رانتجويي حرکت ميکنند بلکه خيلي از کساني که اصلاً آقازاده نيستند هم ممکن است به شکل آقازاده دربيايند و سعي کنند اطلاعات خاصي را به دست آورند و از شبکه ارتباطات خاصي سوءاستفاده کنند. به نظر من، نقش اتاق بازرگاني خيلي اهميت دارد و به همين دليل گفتم اگرچه ممکن است آقازادههايي در کشورهاي توسعهيافته مانند کره جنوبي باشند اما چون اتاقهاي بازرگاني اين کشورها منافع جمعي را پيگيري ميکنند اجازه نفوذ به آقازادهها براي حضور در اتاق بازرگاني را نميدهند و بدين ترتيب اين آقازادهها دسترسي کمتري به برخي شبکههاي ارتباطي دارند. در اين کشورها اتاق بازرگاني به عنوان يک نهاد حافظ منافع جمعي بخش خصوصي سعي ميکند لابي انجام دهد تا اينکه تکتک اين گروهها با دولتها و منابع قدرت لابي کنند. راهکار معمول ديگر ثبات قوانين است. بسياري از آقازادهها از طريق تاثير بر تغيير قوانين و تعرفهها سودهاي هنگفتي به دست ميآورند.
بازار